بررسی یکی از ادله منافق نبودن هاشمی؛ نماز میت و آمرزش رهبری برای وی

استغفار بر منافقینمحل بحث

در «نظریه گفتاری اسلام» درباره لزوم حفظ حیات شبکه مفهومی نفاق سخن رفت. اینک درباره نسبت هاشمی با نفاق مطالبی تقدیم می شود. در این مساله، سه حالت وجود دارد؛ آ. دلیل داریم که نامبرده، منافق است؛ ب. دلیل داریم که وی منافق نیست؛ ج. دلیل بر هیچ کدام نداریم و طبق اصل، هاشمی را منافق نمی دانیم.

متأسفانه با بررسی زندگی برخی از بزرگان سیاسی، به قدری با شواهد و علائم نفاق روبرو، می شویم که نادیده گرفتن این همه مساله و دم برنیاوردن در قبال آن، نیازمند حجت شرعی است.

در این نوشته، در پی بررسی ادله قائلین به نفاق هاشمی نیستیم و تنها به نقد «یکی از ادله ای که ثابت می کند هاشمی منافق نیست  می پردازیم. البته با نشان دادن تام نبودن این دلیل، نفاق هاشمی ثابت نمی شود، بلکه ممکن است با استناد به «اصل» او را غیر منافق دانست.

اقامه نماز نائب امام زمان (ع) بر هاشمی و طلب عفو

تبیین دلیل: با توجه به این که خداوند پیامبرش را از خواندن نماز میت بر منافق نهی کرده است[۱] و یا این که استغفار را برای آنان بی فایده دانست[۲] و مؤمنین هم از لغو إعراض می کنند، اقامه نماز میت هاشمی از سوی نائب امام زمان (عج) و نیز این که رهبری در نماز میّت، چندین مرتبه فرمودند: «عفوک» دلیلی است که رهبری هاشمی را منافق نمی داند و شناخت ولی فقیه در این زمینه نیز به عنوان متخصص امر، حجت است؛ پس ثابت می شود که هاشمی منافق نیست.

نقد ادعای فوق

خداوند در آیات ۷۹ و ۸۰ سوره توبه به ویژگی «نیشخند و تمسخر» منافقین نسبت به مؤمنین در انجام کار نیک صدقه دادن اشاره می کند. طبعاً منافقین از تقویت جبهه اسلام و در صحنه بودن نیروهای انقلابی ناخوشند و یکی از ابزارهای از صحنه بیرون کردن آنان، نیخشند (طعنه) و ریشخند (تمسخر) است. بنابراین «نیشخند و ریشخند در صدقه دادن موضوعیت ندارد و لذا آیه در ادامه به بذل «جُهد» اشاره می کند:

«الَّذینَ یلْمِزُونَ الْمُطَّوِّعینَ مِنَ الْمُؤْمِنینَ فِی الصَّدَقاتِ وَ الَّذینَ لا یجِدُونَ إِلاَّ جُهْدَهُمْ فَیسْخَرُونَ مِنْهُمْ سَخِرَ اللَّهُ مِنْهُمْ وَ لَهُمْ عَذابٌ أَلیمٌ اسْتَغْفِرْ لَهُمْ أَوْ لا تَسْتَغْفِرْ لَهُمْ إِنْ تَسْتَغْفِرْ لَهُمْ سَبْعِینَ مَرَّهً فَلَنْ یغْفِرَ اللَّهُ لَهُمْ». آنان که راغبان مؤمنین در نیکدهشی را و کسانی که چیزی جز تلاش بسیار شان به دست نمی آورند، نیشخند می کنند آنگاه به ریشخند می سپارند، خداوند ریشخند شان کند و برای آنان رنجی دردناک است برای آنان آمرزش بخواه یا آمرزش نخواه اگر هفتاد بار برای آنان آمرزش بخواهی، پس خداوند هرگز آنان را نخواهد آمرزید.

این که هاشمی اهل طعنه (نیشخند) و احیاناً تمسخر نیروهای انقلابی حاضر در صحنه و حامی ارزش های و خطوط ولایت فقیه بوده است یا نه،[۳] در این جا بررسی نمی کنیم ولی بحث آیه دوم درباره نماز میت خواندن بر منافقین و استغفار برای آنان را بررسی می کنیم.

نگاهی به تطبیق آیه، به عنوان قرینه

هنگامی که عبد الله ابن أبی که منافق نشانداری بود (نه منافق مخفی) مریض شد، پسرش مؤمنش نزد پیامبر آمد و عرض کرد که پدرم بیمار و رو به مرگ است، شما برایش استغفار کنید؛ زیرا اگر شما نزد وی نروی برای ما ننگ و عار می شود. پیامبر (ص) وارد شدند و منافقین نزد وی بودند آگاه همان پسر به پیامبر (ص) گفت برای او از خداوند طلب آمرزش کنید و پیامبر (ص) چنین کردند، آنگاه دومی (عمر) به پیامبر (ص) گفت: مگر خداوند ترا از نماز و استغفار برای منافقین نهی نکرده بود؟ پیامبر خدا (ص) بی اعتنایی کردند و دومی دوباره این سخن را بازگو کرد! آنگاه پیامبر (ص) فرمودند که خداوند به من می فرماید که انجام یا ترک این کار به من واگذار شده است و من انجام آن را انتخاب کردم. وقتی عبدالله ابن أبی مرد، پیامبر (ص) پسر مؤمنش، پیامبر را برای حضور بر سر قبر وی دعوت کرد و پیامبر هم پذیرفت. باز هم دومی (عمر) گفت: مگر خداوند ترا از نماز خواندن بر آنان و حضور بر سر قبرشان، نهی نکرده است، ای رسول خدا! آنگاه پیامبر (ص) فرمود: وای بر تو، آیا می دانی چه چیزی از خداوند برای وی خواستم؟ (معلوم می شود که پیامبر آشکارا نهفته چیزهایی گفته اند) از خداوند خواست که قبرش را پر از آتش کند و شکمش را پر از آتش کن و او را به جهنم برسان. این اصرار عمر سبب شد که پیامبر چیزی را آشکار کند که دوست نداشت.[۴] ظاهراً عمر می پنداشت که هر کسی یا باید منافق نباشد یا پیامبر حق ندارد بروی نماز و آمرزش بگزارد.

بررسی آیه استغفار بر منافقین

آیه ۸۰ سوره توبه: «اسْتَغْفِرْ لَهُمْ أَوْ لا تَسْتَغْفِرْ لَهُمْ إِنْ تَسْتَغْفِرْ لَهُمْ سَبْعِینَ مَرَّهً فَلَنْ یغْفِرَ اللَّهُ لَهُمْ». ابتدا به بررسی ظواهر آیه می پردازیم و هر جا ظاهر آیه معنایی مغایر با عقل صریح یا نصوص دیگر قرآنی یا روایات قطعی داشت، از ظاهر دست می کشیم.

فعل امر استغفار دلالت بر وجوب استغفار برای منافقین دارد؛ معنای ظاهری این فعل امر، با معنای ظاهری فعل نهی بعدی باید هماهنگ شود؛ زیرا در کلام حکیم، ناهماهنگی نیست. در فقره بعد می فرماید: «لا تستغفر» یعنی استغفار نکن که ظاهرا آن حرمت استغفار برای منافقین است. رابط این دو فقره «أو» یعنی «یا» است. این «أو» برای تسویه انجام این دو عمل نیست؛ زیرا یکی واجب است و دیگری حرام. پس «أو» یعنی «یا» برای چیست؟ برخی این جمله امری را شرطی فهمیده اند؛ یعنی گفته اند «اگر خواستی استغفار کن و اگر نخواستی نکن» یعنی بر خلاف «اصل عدم تقدیر» برداشت کرده اند. قرینه فهم آنان نیز آیه ششم سوره منافقون است که می فرماید: استغفار تو یا عدم استغفار تو بر آنان یکسان است یعنی خداوند هرگز آنان را می آمرزد: «سواء علیهم استغفرت لهم ام لم تستغفر لهم لن یغفر الله لهم».

در حالی که خداوند در سوره توبه مساله را کامل تر بیان کرده است و می فرماید: بر آنان استغفار کن [هر جا مطلوب بود] یا [اگر مطلوبیت خاصی نبود] بر آنان استغفار نکن [اما بدان که] اگر هفتاد بار هم بر آنان استغفار کنی، پس خداوند آنان را نمی آمرزد. در واقع کسانی هم که «أو» را برای تسویه گرفته اند، برای تسویه اثر اصلی استغفار که همان آمرزش است گرفته اند و اگر از آنان سوال کنی که یعنی «اثر استغفار کردن پیامبر و استغفار نکردن ایشان از همه جهاتی که باید مورد توجه پیامبر باشد، یکی است؟» خواهند گفت که سخن ما ناظر به این مساله نیست. در حالی که خداوند پیامبر را حقیقتاً دلبخواه نکرده است که هرگاه دلش خواست استغفار کند و هرگاه دلش نخواست، استغفار نکند. بلکه پیامبر ملزم است در مواردی که مصلحت است، استغفار کند و در آن موارد نمی تواند استغفار نکند. یعنی خداوند نگفته است که هر وقت خواستی استغفار کن و هر وقت نخواستی استغفار نکن. بلکه گفته است که باید استغفار کنی یا «باید استغفار نکنی» یعنی یا حقیقتاً استغفار مطلوب است در شرایطی که باید انجام بشود و یا حقیقتاً نامطلوب است که باید ترک بشود.

فواید دیگر استغفار که گاهی آن را بر پیامبر مطلوب در حد واجب یا مستحب می کند چیست؟ یکی از آنها همین است که «مؤمن» یا «جامعه ایمانی» نزد دیگران دچار «عار» نشود. همان گونه که پسر عبدالله بن أبی به همین مساله اشاره کرد و پیامبر بر خود واجب دید که با وجود اصرار عمر، این استغفار را انجام دهد. بنابراین نمی توان گفت که این استغفار سودی ندارد و لغو است و مؤمن از کار لغو رویگردان است. زیرا اولا فواید غیر آمرزشی دارد و ثانیاً فایده آمرزشی هم دارد، زیرا اگر خداوند این دعا را به دلیل وابسته آن (بخشش منافق) مستجاب نکند، به گونه ای دیگر که صلاح می داند ما به إزایی برای پیامبر (ص) در نظر می گیرد. مثل کسی که دعا می کند با فلان فرد ازدواج کند و چون صلاح خداوند نیست، این دعا به شکل دیگری مستجاب می شود و به سود پیامبر است. لذا خداوند در سوره منافقین و نیز در این جا فرموده است که «برای منافقین سود آمرزشی» ندارد. اما ممکن است که برای همین منافقین هم از جهات دیگری سود داشته باشد و برای غیر منافقین هم سودمند باشد و برای پیامبر هم سودمند باشد. البته در جایی که مصداق «إستغفِر» یعنی آمرزش بطلب، باشد.

بنابراین بعد از بیان وجوب و حرمت استغفار، می فرماید که اگر استغفار کردی، بدان که خداوند هرگز اثر آمرزشی آن را برای منافقین لحاظ نمی کند. جمله شرطیه با «إن» به معنای این است که این عمل ممکن است انجام بشود، چنانکه درباره عبد الله ابن أبی منافق، چنین شد و حتی ممکن است که این استغفار بسیار زیاد یا مثلا هفتاد بار هم انجام شود. اگر قرار بود به سبب لغو بودن عمل و إعراض پیامبر از لغو، این عمل انجام نشود، شایسته بود که خداوند می فرمود: «لو استغفرت لهم». زیرا معمولا «لو» برای آن دسته از جملات شرطیه به کار می رود که جمله شرط محقق نمی شود.

می بینیم که ظاهر آیه معنای بسیار دقیق و سنجیده داشت و هیچ جواز اصولی نداریم که از ظاهر قرآن دست بکشیم.

ضمن این که رهبری در نماز خود در هیچ موردی هاشمی را مستقلاً مورد دعای غفران یا عفو قرار ندارد. دعای غفران مشترک بود برای خودشان و هاشمی و طلب عفو هم به اسم هاشمی نبود. (پیشتر امام خامنه ای درباره گناه بزرگ فتنه ۸۸ فرموده بودند که خداوند از  این گناه نمی گذرد) ضمن این که ایشان در نماز، عبارت «اللهم لا نعلم منه الا خیراً» را حذف کردند و در پیام تسلیت هم هیچ کلمه ای که نشان دهد متوفی مؤمن یا خادم به اسلام بوده است، یافت نشد و علاوه بر اجتهادات وی در برابر ولیّ فقیه را ذکر کردند و این که «محبت شخص»[۵] هاشمی ماندگار بود و اشاره ای به محبت مکتبی و ارزشی وی نمی کند و نیز این که به پرونده مشحون هاشمی از کارهای گوناگون در برابر خداوند اشاره می کند و نیز این که فوت وی را نه به امام زمان (عج)، تسلیت می گوید، نه به علما و مراجع، نه به مردم ایران، نه علاقه مندان به انقلاب، نه به علاقه مندان به هاشمی؛ و فقط به همسر و فرزندان، برادر و بازماندگان تسلیت می گوید. این گونه مسائل، شائبه های جدی ای درباره کسی ایجاد می کند که عده ای بر این باورد که او گرانیگاه براندازان در سال ۸۸ بوده است.

تصور کنید که یک آیت الله بی بصیرت بر هاشمی نماز می خواند و اشک می ریخت و او را تا عرش بالا می برد و بعد هزار معضل برای مردم درست می شد که پس چرا اجازه خواندن نماز جمعه به این فرشته داده نمی شد؟ چرا پسرش که به قول این فرشته بی گناه بود، در زندان افتاد و باز هم دو قطبی کاذب و هتک حیثیت نظام ولایی . پس دهها حکمت در کار رهبری بود که فعلا در صدد برشمردن آن نیستیم.

تیترهایی که ماهیت جناب هاشمی را بهتر نشان می دهد

————————————————————

[۱]. «و لا تصلِّ علی أحدٍ مِّنهم مّات أبدًا و لا تقم علی‏ قبرهِ إِنهّم کفروا بِاللّهِ و رسولِهِ و ماتوا و هم فاسِقون» توبه، ۸۴٫

[۲]. «سَواءٌ عَلَیْهِمْ أَسْتَغْفَرْتَ لَهُمْ أَمْ لَمْ تَسْتَغْفِرْ لَهُمْ لَنْ یَغْفِرَ اللَّهُ لَهُمْ» منافقون، ۶٫

[۳]. اکبر هاشمی در ۲۲ آذر ۹۴ در مصاحبه با یک سایت اصلاح طلب، منتقدین خود تندرو و مزاحم و وابسته به منابع قدرت دانسته بود و آنان را به کلاغ تشبیه کرده بود. معاون اول قوه قضائیه در تاریخ ۲۹ آذر ۹۴: «منافقین امروز نشست با ظالمین و سران ظلم و استکبار غرب را افتخار می‌دانند و قهرمانان و جان‌برکفان مردم خود را تحقیر می‌کنند، آنها را عقب مانده، افراطی، کلاغ و بی‌سواد می‌دانند.» ظاهراً این عالم مجاهد و مسوول تراز بالای جمهوری اسلامی ایران، هاشمی رفسنجانی را منافق می داند.

[۴]. «یا رسول الله بأبی أنت و أمی إنک إن لم تأت أبی کان ذلک عارا علینا، فدخل إلیه رسول الله ص و المنافقون عنده، فقال ابنه عبد الله بن عبد الله یا رسول الله استغفر له فاستغفر له، فقال الثانی أ لم ینهک الله یا رسول الله أن تصلی علیهم أو تستغفر لهم فأعرض عنه رسول الله ص فأعاد علیه فقال له ویلک إنی خیرت فاخترت إن الله یقول «اسْتَغْفِرْ لَهُمْ أَوْ لا تَسْتَغْفِرْ لَهُمْ إِنْ تَسْتَغْفِرْ لَهُمْ سَبْعِینَ مَرَّهً فَلَنْ یَغْفِرَ اللَّهُ لَهُمْ» فلما مات عبد الله جاء ابنه إلی رسول الله ص فقال بأبی أنت و أمی یا رسول الله إن رأیت أن تحضر جنازته فحضره رسول الله ص و قام علی قبره فقال له الثانی یا رسول الله أ لم ینهک الله أن تصلی عَلی‏ أَحَدٍ مِنْهُمْ ماتَ أَبَداً و أن تقوم علی قبره فقال له رسول الله ص ویلک و هل تدری ما قلت إنما قلت اللهم احش قبره نارا و جوفه نارا و أصله النار، فبدا من رسول الله ص ما لم یکن یحب.» تفسیر القمی، ج‏۱، ص: ۳۰۲٫

[۵]. گویا برخی از کوفیانِ سپاهیان یزید «قلوبهم معک» و در عین حال، «سیوفهم علیک» بودند. یعنی محبت شخصی داشتند و دشمنی عملی.

همچنین ببینید

ابرفقه

دید فلسفی، فقهی و ابرفقهی به تَک‌پند خدا؛ قیام و انقلاب

معمای پیچیده: اول عقل و قیام و سپس فکر ابرفقه نمی‌گوید «نخست اندیشه، سپس اقدام» …

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *