دنیا و آخرت و تن و روان کمابیش مانند هوو هستند که نزدیک شدن به هر یک، به دوری از دیگری می انجامد. نه این که دچار رهبانیت بشویم و به دنبال آبادانی دنیا و نیرومندی تن نباشیم، بلکه نباید در پی دل بستن به دنیا و بالیدن به شکوفایی دنیایی باشیم و در هنگام تزاحم میان دنیا و آخرت و تن و روان، باید چیزی را برگزید که ارزش بیشتری دارد. در این جهان، هنوز دستیابی به عدالت فراهم نشده است، چه رسد به دستیابی به رفاه و شکفتگی دنیا و این جهان به شکوفایی نمیرسد، مگر اینکه به عدالت رسیده باشد.
انسانشناسی فشرده
انسان دو لایه تن و روان دارد. تن انسان بخش حیوانی انسان است و روان وی بخش انسانی او. انسانی که نگرانی اصلی و هم و غمش (همُّهُم عَلَفُهُم) روی تن و حیوانیت خود باشد، در تراز حیوانی است و روان وی شکوفا نمیشود. در نگاهی دیگر، انسان یک نفس اماره دارد و یک نفس مطمئنه. نفس اماره بخشهای حیوانی انسان را بر میانگیزد و نفس مطمئنه، بخشهای انسانی وی را؛ و این دو در برابر هم هستند.
جهانشناسی فشرده
خدا جهان را نیز بر دو بخش آفریده است؛ جهانی که با خور و خواب و ویژگیهای تن و حیوانی ما سازگارتر است که همین جهان است و جهانی که با روان و روح انسان سازگارتر است که همانا جهان آخرت و ابدی میباشد که میان این دو نیز گاهی ناسازگاری و گاهی تزاحم است. ازینرو خدا به هر جا پیامبری فرستاده است، مردمش را در زندگی مادی دچار تنگنا کرده است تا بهتر بتوانند به خدا نزدیک شوند:
«و ما أَرْسَلْنا في قَرْيَةٍ مِنْ نَبِيٍّ إِلاَّ أَخَذْنا أَهْلَها بِالْبَأْساءِ وَ الضَّرَّاءِ لَعَلَّهُمْ يَضَّرَّعُونَ» اعراف، 94. و از سوی دیگر به کسانی که برخورداری مادی حلال (طیّباتکم) داده است، به همان اندازه نیز بهشت را پس گرفته است؛ زیرا هر چه بیشتر به خواستههای این جهانی بپردازی، بیشتر از خواستههای آن جهانی باز میمانی؛ افزون بر این که طبعا دچار استکبار و خودبرتربینی میشوی:
«وَ يَوْمَ يُعرَضُ الَّذينَ كَفَرُوا عَلَى النَّارِ أَذهَبْتُمْ طَيِّباتِكُمْ في حَياتِكُمُ الدُّنْيا وَ اسْتَمتَعتُم بِها فَالْيَوْمَ تُجْزَوْنَ عَذابَ الْهُونِ بِما كُنْتُمْ تَسْتَكْبِرُونَ فِي الْأَرْضِ بِغَيْرِ الْحَقِّ وَ بِما كُنْتُمْ تَفْسُقُون» احقاف، 20.
شگفت این که خدا در هنگامی که بندگانش را به مهمانی فرا میخواند، با گرسنگی و تشنگی و روزه از آنان پذیرایی میکند. آری نیکان به خدا واداشته میشوند (یهدی من یشاء) و بدان به خرما (یضل من یشاء). این بهره دهی خدا به بدان (امهال و امتاع: مهل الکافرین، تمتعوا و فسوف تعلمون)، به شکوفایی زندگی دنیایی آنان میانجامد؛ هم در داشتن مال و هم در داشتن فرزندان و هم در داشتن تن شکوفاتر و ترگلبرگلتر.
پیامد انسانشناسی و جهانشناسی بر جامعهشناسی
بی گمان انسانهای بد، بیشتر به سوی پرداختن به تن خویش و شکوفایی نیازهای این جهانی میروند و انسانهای نیک، بیشتر به نیازهای روان خویش و خوشبختی و شکوفایی آن جهانی میپردازند.
امام صادق (ع): «لَوْ يَعْلَمُ النَّاسُ مَا فِي فَضْلِ مَعْرِفَةِ اللَّهِ، عَزَّ وَ جَلَّ، مَا مَدُّوا أَعْيُنَهُمْ إِلى مَا مَتَّعَ اللَّهُ بِهِ الْأَعْدَاءَ مِنْ زَهْرَةِ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَ نَعِيمِهَا، وَ كَانَتْ دُنْيَاهُمْ أَقَلَّ عِنْدَهُمْ مِمَّا يَطَؤُونَهُ بِأَرْجُلِهِمْ، وَ لَنُعِّمُوا بِمَعْرِفَةِ اللَّهِ، جَلَّ وَ عَزَّ، وَ تَلَذَّذُوا بِهَا تَلَذُّذَ مَنْ لَمْ يَزَلْ فِي رَوْضَاتِ الْجِنَانِ مَعَ أَوْلِيَاءِ اللَّهِ. إِنَّ مَعْرِفَةَ اللَّهِ، عَزَّ وَ جَلَّ، آنِسٌ مِنْ كُلِّ وَحْشَةٍ وَ صَاحِبٌ مِنْ كُلِّ وَحْدَةٍ، وَ نُورٌ مِنْ كُلِّ ظُلْمَةٍ وَ قُوَّةٌ مِنْ كُلِّ ضَعْفٍ، وَ شِفَاءٌ مِنْ كُلِّ سُقْمٍ».[1] كافي (چ دار الحديث)، 15: 563.
تنگنای پردازش
خواستههای تن و خوشیهای این جهانی و حیوانی ما، بر دو بخش است، بخشی که حرام است و آشکارا با نیازهای روان و آخرتی ما در ستیز است؛ مانند هوی و هوس و شهوتهای حرام و بخشی که حرام نیست. در اینجا، هر چند که نیازهای تن و بهرههای این جهانی، با نیازهای روان و بهرههای روحی ناسازگار نیست، ولی گاهی با آنها دچار تزاحم است؛ یعنی با پرداختن به نیازهای تن و این جهان، زمان و توان پرداختن به نیازهای روان و آن جهان نداریم؛ زیرا توان پردازش ما محدود است و مانند خدا نیستیم که:
«وَ اللَّهُ سَرِیعُ الْحِسابِ لِأَنَّهُ لَا یشْغَلُهُ شَأْنٌ عَنْ شَأْنٍ، وَ لَا مُحَاسَبَةُ أَحَدٍ مِنْ مُحَاسَبَةِ آخَرَ». التفسیر المنسوب إلی الإمام الحسن العسکری علیه السلام: 606.
پیامبر (ص) میفرماید: «مَا مَلَأَ آدَمِی وِعَاءً شَرّاً مِنْ بَطنِهِ حَسَبَ ابْنَ آدَمَ لُقَیمَاتٌ یقِمْنَ صُلْبَهُ إِنْ کانَ لَا مَحَالَةَ فَثُلُثٌ لِطَعَامِهِ وَ ثُلُثٌ لِشَرَابِهِ وَ ثُلُثٌ لِنَفَسِه». ورام، مجموعة ورّام، 1: 100 و ابن فهد حلی، عدة الداعی: 84. البته بحث غذا حتی بر قلب هم اثر دارد و فقط به گوارش نیست:
حضرت محمد (ص): «لا تُمِیتُوا القُلُوبَ بِکثْرَةِ الطَّعَامِ وَ الشَّرَابِ فَإِنَّ الْقُلُوبَ تَمُوتُ کالزُّرُوعِ إِذَا کثُرَ عَلَیهِ الْمَاءُ. حسن بن فضل طبرسی، مکارم الأخلاق: 150.
«… أنّ حکیما نصرانیا دخل علی الصّادق علیه السّلام فقال: أ فی کتاب ربّکم أم فی سنّة نبیکم شیء من الطّب؟ فقال: أمّا فی کتاب ربّنا فقوله تعالی کلُوا وَ اشْرَبُوا وَ لا تُسْرِفُوا و أمّا فی سنّة نبیِّنا: الاسراف فی الأکل رأس کلّ داء و الحمیة منه رأس کلّ دواء، فقام النّصرانی و قال: و اللّه ما ترک کتاب ربّکم و لا سنّة نبیکم شیئا من الطبّ لجالینوس قال: روی عنه علیه السّلام أنه لو سئل أهل القبور عن السّبب و العلّة فی موتهم لقال أکثرهم التّخمة، فعلم من ذلک أنّ عمدة السبب للمرض هو کثرة الأکل و ممانعة المرض من العبادات و تشویشه للقلب و منعه من الذّکر و الفکر و تنغیصه للعیش معلوم.» هاشمی خویی، میرزا حبیب الله، منهاج البراعة، 9: 399.
حضرت محمد (ص) میفرماید: «الْمَعِدَةُ بَیتُ کلِ دَاءٍ وَ الْحِمْیةُ رَأْسُ کلِّ دَوَاءٍ فَأَعْطِ نَفْسَک مَا عَوَّدْتَهَا.» معده خانه هر بیماری است و پرهیز، سرآمد هر دارویی است. مستغفری، طب النبی: 19.
هَوو و الاکلنگ بودن دنیا و آخرت
پیامبر خدا (ص) فرمودهاند که دنیا و آخرت همانند هوو هستند که برای همدیگر زیانبار (ضرتان) هستند و هر اندازه که به یکی نزدیک شوی، از دیگری دور شدهای: «الدُّنْيَا وَ الْآخِرَةُ ضَرَّتَانِ بِقَدْرِ مَا تَقْرُبُ مِنْ إِحْدَاهُمَا تَبْعُدُ عَنِ الْأُخْرَى» عوالی اللئالی، 1: 277.
پرهیز از کشش به شکفتگیها و شگفتیهای دنیا
شکفتگیهای تن چسبیده به روح و تن بیرونی؛ یعنی زیست بوم انسان، شگفت و دلبر هستند؛ از این رو خدا میفرماید که مبادا بدان چشم بدوزی و شیفته شوی؛ چون این زیباییها برای آزمایش و فریفتن شما است و زیبایی ماندگار نیست و باید دل در گرو زیبایی خدا و مؤمنین بداری:
«وَ لا تَمُدَّنَّ عَيْنَيْكَ إِلى ما مَتَّعْنا بِهِ أَزْواجاً مِنْهُمْ زَهْرَةَ الْحَياةِ الدُّنْيا لِنَفْتِنَهُمْ فيهِ وَ رِزْقُ رَبِّكَ خَيْرٌ وَ أَبْقى» طه، 131. «لا تَمُدَّنَ عَيْنَيْكَ إِلى ما مَتَّعْنا بِهِ أَزْواجاً مِنْهُمْ وَ لا تَحْزَنْ عَلَيْهِمْ وَ اخْفِضْ جَناحَكَ لِلْمُؤْمِنين». حجر، 88.
از این رو مبادا داراییهای و فرزندان کافران تو را به شگفتی و شیفتگی بکشاند: «فَلا تُعْجِبْكَ أَمْوالُهُمْ وَ لا أَوْلادُهُم إِنَّما يُريدُ اللَّهُ لِيُعَذِّبَهُمْ بِها فِي الحَياةِ الدُّنْيا وَ تَزْهَقَ أَنْفُسُهُمْ وَ هُمْ كافِرُون» توبه، 55.
زیبایی و شکوفایی تن درون و تن بیرونی (زیست بوم) کافران
کسانی که نسلهای پی در پی در بهره مندی بودهاند و پوستشان از آفتاب تابستان نسوخته است و از سرمای زمستان ترک نخورده است و همواره در خوشی و ناز و نعمت بودند و خوشگوشت و خوشپوست و ترگلبرگل هستند، بیگمان زیباتر از کسانی حتی با همان نژاد و ویژگیهای ژنی هستند که سالها دچار سوء تغذیه و سرمای زمستان و گرما و آفتاب سوزان تابستان و کار بسیار و گرسنگی و فشار شدهاند؛ چونانکه هر گاه آنان به آنان بنگری، اندامهای زیبا و ترگل برگل و درشت و متناسب آنان تو را به شگفتی و شیفتگی میکشاند:
«وَ إِذا رَأَيْتَهُمْ تُعْجِبُكَ أَجْسامُهُمْ وَ إِنْ يَقُولُوا تَسْمَعْ لِقَوْلِهِم» منافقون، 4.
همه مفسران کمابیش به این زیبایی گروه منافقان توجه کردهاند و آن را به گونهای بازگو کردهاند:
«تعجبك أجسامهم لاستواء خلقها و حسن صورها» جامع البيان، طبری، محمد، 28: 69. «تُعْجِبُكَ أَجْسامُهُمْ» بحسن منظرهم و جميل زيهم» التبيان، توسی، محمد، 10: 12. «تُعْجِبُكَ أَجْسامُهُم: و چون ايشان را بنگرى از نيكويى صورتشان و تماميت خلقتشان و زيبايى هيكلشان تعجّب ميكنی». ترجمه تفسير مجمع البيان، تبرسی، فضل، 25: 38. «تُعْجِبُكَ أَجْسامُهُم؛ لأنهم كانوا رجالا أجمل شيء» المحرر الوجيز، ابن عطیة، عبدالحق، 5: 312 و نیز الدر المنثور، سیوطی، عبدالرحمن، 6: 222. «تُعْجِبُكَ أَجْسامُهُمْ اى سمنها و ضخامتها» الفواتح الإلهية، علوان، نعمةالله، 2: 416. «تُعْجِبُكَ أَجْسامُهُمْ» طولا و امتلاء و حسنا و هيئة و قامة» بيان المعانى، آلغازى، عبدالقادر، 6: 196. «أن الله تعالى قد كان آتاهم حسن الصورة و حسن البيان» تأويلات أهل السنة، ماتریدی، محمد، 10: 21. «لهم أجساما تعجب من يراها لما فيها من النضارة و الرونق» فتح القدير، شوکانی، محمد، 5: 275.
خوش آب و هواترین و سبزترین قاره جهان، اروپا است که خاستگاه دو جنگ جهانی و ستم بسیاری به مردم مستضعف جهان بوده است و حتی آمریکای شیطان بزرگ نیز دنباله انگلوساکسون اروپا و انگلیس است. هر چند که در میان همه مردمان جهان، کسانی زیباچهر و خوش قواره هستند، ولی فرنگیها از همه مردمان جهان خوش آب و رنگتر و زیباتر و داراتر و ترگلبرگلتر هستند؛ زیرا در سالیان درازی، بیشتر بهره از سرسبزی و خرمی داشتهاند و به راستی «و اذا رأیتهم تعجبک اجسامهم» هستند. هم مردمانش شکفته و شگفت هستند و هم دنیایی که ساختهاند، دنیایی شکوفا و زیبا است؛ هر چند که «مانند چوبی خشک، بیروح و مرده است: «کأنهم خُشُبٌ مُسَنَّدة».
گِلشناسیِ نیکان و بدان
هنگامی که خدا میخواست مردم را بیافریند، دو دسته گل داشت، گِل شیرین که از خاک پاک و آب شیرین بهشتی آفریده شده بود و گل تلخ که از خاک بد و آب تلخ دوزخی بود. نیکان پاک را از گل شیرین بهشتی و در دنباله، از نطفه دارای ویژگیها و ژنهای هماهنگ با آن گِل میآفریند (الایمان مخالط لحمک و دمک کما خالط لحمی و دمی)[2] و بدان بد را از گل دوزخی و نطفه دارای ویژگیها و ژنهای هماهنگ با آن گلِ تلخ دوزخی.
در این میان برخی کمی خوب یا کمی بد بودند در اینجا گل خوب و بد نیز آمیخته شد و آنان که خوب بودند، مایه گِلشان خوب بود ولی با گل بد نیز آمیختگی داشتند و آنان که بد بودند، مایه گلشان بد بود ولی گل خوب نیز داشتند.
هنگامی که تن هر کسی میخواهد آماده بشود و از زهدان زنی بیرون آید، اگر برآیند شیرینی گل وی بیشتر باشد، از پیوند حلال و نطفه پاک به این جهان میآید[3] و اگر برآیند گلش تلخ و دوزخی باشد، میتواند ناپاکزاده به جهان آید، یا از مردی نامشروع یا با دخالت ابلیس در نطقهاش (شارِکهُم فی الأموالِ و الأولاد. اسراء، 64).
سپس این گِلِ جان گِرفت و در گردش روزگار، به چرخش در میآید. کانون این چرخش، آن گلی است که گرانش بیشتری دارد و گلهای پیرامونی در این نیروی گریز از مرکز، آرامآرام از وی جدا میشوند و به بیرون میریزند تا هر گلی یکدست شود.[4] پس نیکان در زهدان مادر هم که هستند، همانند و هیچ کسی بد یا نیک نخواهد شد؛[5] هر چند برای ما جور دیگری نمایان (بداء) بشود.
سپهرشناسی زمانی و مکانی و اجتماعی
همانگونه که مربی خوب، بهترین اسب را به بهترین اسب سوار می دهد تا بهترین نتیجه به دست آید، خدا نیز بهترین هایش را به تناسب به بهترین ها می دهد. به نیکان هم گل شیرین می دهد، هم نطفه پاک و نیک، هم امام نیک[6] و زمانه خوب، هم پدر و مادر خوب، هم دوستان خوب. و هم زمانه خوب و هم نطفه پاک و نیک، هم لقمه پاکیزه، هم پدر و مادر خوب، هم دوست خوب و امکانات پیشبرنده نیکیها و به بدان نیز هم گل بد می دهد، هم نطفه آلوده (شارکهم فی الاموال و الاولاد)، هم لقمه پلید، هم پدر و مادر پلید، هم امم جائر و زمانه بد و هم دوستان و دیگر چیزهای بد.
گلشناسی و دلشناسی
پس نیکانِ دچار آلودگی به گل بدان، به اندازه آلودگیشان، بدیهایی را در هنگام چرخش گریز از مرکز (centrifuga) خود به بیرون پرتاب میکنند تا درونشان نابتر و بیآمیغتر بشود و بدان نیز وارونه این چیز، خوبیهایی برآمده از آغشتگی به گل خوبان را در چرخش گریز از مرکز خویش، بیرون میریزند تا گلشان یکدست، تلخ و دوزخی شود. در زندگی این جهانی نیز دوستی و همنشینی با بدان، کمابیش همان کارکرد آغشتگی به گل بد در روزگار پیش از آفرینش را دارد:
«و اصْبِرْ نَفْسَكَ مَعَ الَّذينَ يَدْعُونَ رَبَّهُمْ بِالْغَداةِ وَ الْعَشِيِّ يُريدُونَ وَجْهَهُ وَ لا تَعْدُ عَيْناكَ عَنْهُمْ تُريدُ زينَةَ الْحَياةِ الدُّنْيا وَ لا تُطِعْ مَنْ أَغْفَلْنا قَلْبَهُ عَنْ ذِكْرِنا وَ اتَّبَعَ هَواهُ وَ كانَ أَمْرُهُ فُرُطاً» کهف، 28.
از سوی دیگر هر کسی افزون بر چرخش به گرد خویش (مانند چرخش زمین به دور خود)، یک چرخش نسلی بر گرد امام ( مانند چرخش زمین به گرد خورشید) نیز دارد. در اینجا نیز نیروی گریز از مرکز به بر گرد ستون عمودی زمین (از قطبها) میچرخد و خروجیهای نسلی میدهد؛ یعنی به جای رفتارهای نیک و برونشهای زودازود روزانه، بخشهای ناساز با گوهر هر کسی، در بازه زمانی بلندتری به گونه یک کردار ماندگارتر (فرزند: إنه عملٌ غیرُ صالح) بیرون میآید: «یُخرِجُ الحَیّ من المیت و یُخرِجُ المیتَ من الحی» روم، 19. ازینرو گاهی فرزند نیک از بدان و گاهی فرزند بد از نیکان بیرون میآید.
همگرانشی و حکومت زایی
از سوی دیگر اگر نیکان در زمانی بسیار شوند، گرانش میان آنان و گرانش امام همفزایی کرده، یک منظومه درست میکنند و حاکمیتی شکل میگیرد که برآیند آنان است. در اینجا به نقش گوهرهای خوب یا بد میرسیم که حکومت ساز و منظومه پرداز میشوند. حقیقت این است که حکومتها برآیند امام و مردم هستند و از آنجا که امام نیک، کار خود را به درستی انجام میدهد و به گونه ثابت، کار خود را به درستی انجام میدهد، نقش مردم در حکومت سازی، نقش تعیین کننده میشود. پس حکومتها طبعاً (نه لزوماً) برآیند گرانشهای مردمان نیک یا بد است. از این رو مستضعفانی که ظلم پذیر هستند، شریک ظالمان و سازندگان حکومت ستمگر و تمدن ستمگر هستند؛ این چیز بویژه درباره قاره اروپا درست است:
«قالَ الَّذينَ استَكبَرُوا لِلَّذينَ استُضْعِفُوا أَ نَحْنُ صَدَدناكُمْ عَنِ الْهُدى بَعْدَ إِذْ جاءَكُمْ بَلْ كُنْتُمْ مُجْرِمين. و قالَ الَّذينَ اسْتُضْعِفُوا لِلَّذينَ اسْتَكْبَرُوا بَلْ مَكْرُ اللَّيْلِ وَ النَّهارِ إِذْ تَأْمُرُونَنا أَنْ نَكْفُرَ بِاللَّهِ وَ نَجْعَلَ لَهُ أَنْداداً وَ أَسَرُّوا النَّدامَةَ لَمَّا رَأَوُا الْعَذابَ وَ جَعَلْنَا الْأَغْلالَ في أَعْناقِ الَّذينَ كَفَرُوا هَل يُجْزَوْنَ إِلاَّ ما کانُوا يَعْمَلُون» سبأ، 32 و 33.
یا خدا یا خرما؛ جایگاه خانه خدا
آیا خدا و خرما با هم جمع میشود؟ خدا کعبه را در سنگلاخترين جاها و در ميان كوههاى سخت، و ریگهای نرم و روان، و چشمههاى كم آب و بیابانی دورافتاده که شتر و گاو و گوسپند در آنجا از بىآب و علفى رشد نمىكنند بنا كرد تا از روى ذلّت شانهها را حركت دهند، و گرداگرد آن خانه ذکر بگويند، و ژوليده موى و غبار آلود در آنجا هروله کنند. رخت خود را کنار انداخته، با نپیراستن سر و چهره، زيبايى خود را زشت نمايند. برگرفته از ترجمه انصاریان از نهج البلاغه، 193
و خانه خود را در میان سرسبزی و آب و شادابیها ننهاد و سنگهای ساخت خانه خود را از زمرد سبز و یاقوت سرخ و درخشان نساخت تا با سختیها، خودپسندی و خود بزرگ بینی را از دل مردم بیرون بکشد و فروتنی را به جای آن بنشاند.
«وَضَعَهُ بِأَوْعَرِ بِقَاعِ الْأَرْضِ حَجَراً وَ أَقَلِّ نَتَائِقِ الدُّنْيَا مَدَراً وَ أَضيَقِ بُطُونِ الْأَوْدِيَةِ قُطْراً بَيْنَ جِبَالٍ خَشِنَةٍ وَ رِمَالٍ دَمِثَةٍ وَ عُيُونٍ وَشِلَةٍ وَ قُرًى مُنْقَطِعَةٍ لَا يَزْكُو بِهَا خُفٌّ وَ لَا حَافِرٌ وَ لَا ظِلْفٌ … حَتَّى يَهُزُّوا مَنَاكِبَهُمْ ذُلُلًا يُهَلِّلُونَ لِلَّهِ حَوْلَهُ وَ يَرْمُلُونَ عَلَى أَقْدَامِهِمْ شُعْثاً غُبْراً لَهُ قَدْ نَبَذُوا السَّرَابِيلَ وَرَاءَ ظُهُورِهِمْ وَ شَوَّهُوا بِإِعْفَاءِ الشُّعُورِ مَحَاسِنَ خَلْقِهِمُ ابْتِلَاءً عَظِيماً … جَعَلَهُ اللَّهُ سَبَباً لِرَحْمَتِهِ وَ وُصْلَةً إِلَى جَنَّتِهِ- وَ لَوْ أَرَادَ سُبْحَانَهُ أَنْ يَضَعَ بَيْتَهُ الْحَرَامَ وَ مَشَاعِرَهُ الْعِظَامَ بَيْنَ جَنَّاتٍ وَ أَنْهَارٍ وَ سَهْلٍ وَ قَرَارٍ جَمَ الْأَشْجَارِ دَانِيَ الثِّمَارِ مُلْتَفَّ الْبُنَى مُتَّصِلَ الْقُرَى بَيْنَ بُرَّةٍ سَمْرَاءَ وَ رَوْضَةٍ خَضْرَاءَ وَ أَرْيَافٍ مُحْدِقَةٍ وَ عِرَاصٍ مُغْدِقَةٍ و رِيَاضٍ نَاضِرَةٍ وَ طُرُقٍ عَامِرَةٍ لَكَانَ قَدْ صَغُرَ قَدْرُ الْجَزَاءِ عَلَى حَسَبِ ضَعْفِ الْبَلَاءِ» نهج البلاغة (صبحی صالح)، 292 .
فرق تن و جهان فرنگی با تن و جهان اسلامی
بی گمان اروپا سرسبزتر، شکفتهتر و زیباتر از دیگر قارهها و نمونه برجسته «زَهرَةَ الحیاةِ الدنیا» است و بیگمان مردمانی که نسل اندر نسل از این همه رفاه و آسایش و نعمتها بهره بردهاند، اندامی شادابتر و زیباتر و چهرههایی خوشایندتر دارند و چنانکه میبینیم، نظم و برنامه زندگی آنان نیز شکوفاتر از نظم زندگی مادی مسلمانان است؛ چون کمابیش، همه توان پردازش آنان روی دنیا است.
ولی آنان کمابیش مانند چوبهایی خشک، بیروح و بیخدا هستند و زندگیشان نیز از نشانهها و آیات الهی؛ همانند «خانواده»، تهی شده است:
«وَ مِن آياتِهِ أَنْ خَلَقَ لَكُمْ مِنْ أَنْفُسِكُم أَزْواجاً لِتَسْكُنُوا إِلَيْها وَ جَعَلَ بَيْنَكُمْ مَوَدَّةً وَ رَحْمَةً إِنَّ في ذلِكَ لَآياتٍ لِقَوْمٍ يَتَفَكَّرُونَ» روم، 21.
زیبایی وارونه ایران و فرنگ
با این روی، اگر کسی بگوید اروپا زیباتر از عربستان (سرزمین خانه خدا) نیست و اروپائیان از عربستانیها زیباتر نیستند، سخن نادرستی است؛ ولی اگر بگوید اروپا بهتر از سرزمین اسلامی؛ مانند ایران است، سخن نادرستی است. اروپا در چیزهایی که با ظواهر زندگی و امور حیوانی پیوند دارد، معمولا بهتر از ایران است.
زیبایی غرب برای یک ایرانی تا هنگامی است که جو و گوشت عاطفی و اجتماعی و فرهنگیای که از ایران بر تن وی است، آب نشده باشد که این آب شدن میتواند از یک سال تا 10 سال زمان ببرد. درست مانند کسی که در هوایی سرد، تازه از گرمابه بیرون آمده است و بدنش گرم است. اگر به او بگوییم که سرما میخوری، میگوید من سردم نیست و هوا خوب است. ولی اگر کمی بگذرد کمکم سرما به مغز استخوانش میرسد و آن، هنگامی است که دیگر کار از کار گذشته است.
شگفت این که بسیاری از فرنگیان که به ایران میآیند به خوبی گوشت شیرین فرهنگ و معنویت و جامعه ایرانی را درک میکنند و از آن خوششان میآید؛ درست مانند ایرانیانی که از ظاهر جامعه غرب خوششان میآید.
آری هر کدام از آنها، از داشته خود، کمابیش سیر هستند و به نداشته خود کشش دارند؛ فرنگیان بیشتر به «درون» ایران دل میبندند و ایرانیان، بیشتر به «برون» فرنگ.
معنای غرب وحشی و نژاد وحشی اروپایی
به سخن رئیس جمهور پیشین فرانسه، نیکولا سارکوزی، وحشیترین قاره جهان، اروپا است؛ یعنی حیوانیترین قاره جهان که جنگ خیزترین و پرکشتارترین قاره است:
«اروپا در میان تمام قارههای جهان، بیرحمترین بوده است؛ جایی که وحشیانهترین جنگها در آن رخ داد، آفریقا نیست، آسیا نیست؛ اروپا است. این وحشیگریها در قرون وسطی رخ نداد، در قرن ۲۰ روی داده است»
رهبر: «میدانید اروپا جزو جنگخیزترین مناطق دنیا است. بنده حالا با تتبّعات خودم ــ که شاید این تتبّعات کامل نباشد ــ در دنیا هیچ نقطهای را با قوارهی اروپا ــ یعنی با عرض و طول اروپا ــ سراغ ندارم که به قدری که در اروپا جنگ واقع شده، در آنجاها جنگ واقع شده باشد؛ در هیچ نقطهی دنیا؛ اروپا اصلاً یک نقطهی جنگخیز است.» ۴ خرداد۱۴۰۱
سنجه جانور بودن
قرآن میفرماید بسیاری از پریان و مردمان (انسانها) از چارپایان گمراهترند:
«و لَقَد ذَرَأنا لِجهنمَ کثیراً مِن الجِنِّ و الإِنسِ لَهُمْ قُلوبٌ لا يَفقَهُونَ بِها و لَهُم أَعيُنٌ لا يُبْصِرونَ بِها و لَهُم آذانٌ لا يَسمَعونَ بِها أُولئک کالأَنعامِ بَل هُم أَضَلُّ …» اعراف ۱۷۹.
افزون بر این، شوربختانه ناپاکزادگی در فرنگ، بسیار زیاد شده است و این یعنی ناساگاری تن ناپاک با روان پاک و سر خوردن به سوی وحشیگری و اهریمنی و ولایتگریزی بیشتر.
هنجار جانور و وحشی نبودن همه فرنگیان
هنگامی که گفته غرب وحشی است یا به سخن دیگر، نژاد اروپایی وحشی است، آیا به این معنا است که همه فرنگیان وحشی هستند؟ نه! هرگز! زیرا خدا از دل مردم گمراه و تلخگِل، نیکانی را بیرون میآورد: «یُخرِجُ الحَیَّ مِن المَیِّتِ و مُخرِجُ المَیِّتِ مِن الحَیِّ». انعام، ۹۵. ازینرو رهبرمان، اینان را میستاید و برای دستگیری از این نیکان، به آنان نامه مینویسد.
در آن سوی داستان نیز، از میان کسانی که سِرشت و گِلشان شیرین است، برخی گمراهتر از جانور میشوند؛ چونانکه پسر نوح (ع) چنین بود.
وحشی بودن غرب، برای آنان که گرفتار بوی ادکلن و ترگُلیِ ریخت و اتوی رخت فرنگیها هستند، باورپذیر نیست. برای این گروه، بهترین نمونه، وحشیگری غرب در جنگ نخست و دوم جهانی با خودشان و دیگران، کشتار مسلمانان بوسنی و کشتار غزه است.
درندگان تا کنون به اندازه اروپای جنگخیز انسان نکشتهاند.
ـــــــــ ـپانوشتـ ـــــــ
[1]. ثُمَّ قَالَ: «وَ قَدْ كَانَ قَبْلَكُمْ قَوْمٌ يُقْتَلُونَ وَ يُحْرَقُونَ وَ يُنْشَرُونَ بِالْمَنَاشِيرِ، وَ تَضِيقُ عَلَيْهِمُ الْأَرْضُ بِرُحْبِهَا، فَمَا يَرُدُّهُمْ عَمَّا هُمْ عَلَيْهِ شَيْءٌ مِمَّا هُمْ فِيهِ مِنْ غَيْرِ تِرَةٍ [جنایت) وَتَرُوا مَنْ فَعَلَ ذلِكَ بِهِمْ وَ لَا أَذًى، بَل مَا نَقَمُوا مِنْهُمْ إِلَّا أَنْ يُؤْمِنُوا بِاللَّهِ الْعَزِيزِ الْحَمِيدِ، فَاسْأَلُوا رَبَّكُمْ دَرَجَاتِهِمْ، وَ اصْبِرُوا عَلى نَوَائِب دَهْرِكُمْ تُدْرِكُوا سَعْيَهُمْ»». كافي (چ دار الحديث)، 15؛ 564
[2]. امام سجاد (ع): «إِنَّ اللَّهَ خَلَقَ النَّبِيِّينَ مِنْ طِينَةِ عِلِّيِّينَ قُلُوبَهُمْ وَ أَبْدَانَهُمْ وَ خَلَقَ قُلُوبَ الْمُؤْمِنِينَ مِنْ تِلْكَ الطِّينَةِ وَ خَلَقَ أَبْدَانَ الْمُؤْمِنِينَ مِنْ دُونِ ذَلِكَ. محاسن، برقی، احمد، 1: 133
[3]. امام صادق (ع) از حضرت محمد (ص): «مَنْ أَحَبَّنَا أَهْلَ الْبَيْتِ فَلْيَحْمَدِ اللَّهَ عَلَى أَوْلَى النِّعَمِ قُلْتُ وَ مَا أَوْلَى النِّعَمِ قَالَ طِيبُ الْوِلَادَةِ وَ لَا يُحِبُّنَا إِلَّا مَنْ طَابَتْ وِلَادَتُهُ» محاسن، برقی، احمد، 1: 138. امام صادق (ع): «إِذَا بَرَدَ عَلَى قَلْبِ أَحَدِكُمْ حُبُّنَا فَلْيَحْمَدِ اللَّهَ عَلَى أَوْلَى النِّعَمِ قُلْتُ عَلَى فِطْرَةِ الْإِسْلَامِ قَالَ لَا وَ لَكِنْ عَلَى طِيبِ الْمَوْلِدِ إِنَّهُ لَا يُحِبُّنَا إِلَّا مَنْ طَابَتْ وِلَادَتُهُ وَ لَا يُبْغِضُنَا إِلَّا الْمُلْزَقُ الَّذِي يَأْتِي بِهِ أُمُّهُ مِنْ رَجُلٍ آخَرَ فَتُلْزِمُهُ زَوْجَهَا فَيَطَّلِعُ عَلَى عَوْرَاتِهِمْ وَ يَرِثُهُمْ أَمْوَالَهُمْ فَلَا يُحِبُّنَا ذَلِكَ أَبَداً وَ لَا يُحِبُّنَا إِلَّا مَنْ كَانَ صَفْوَةً مِنْ أَيِّ الْجِيلِ كَانَ» محاسن، برقی، احمد، 1: 138. امام باقر (ع): «مَنْ طَهُرَتْ وِلَادَتُهُ دَخَلَ الْجَنَّةَ» محاسن، برقی، احمد، 1: 139. امام باقر (ع): «خَلَقَ اللَّهُ الْجَنَّةَ طَاهِرَةً مُطَهَّرَةً لَا يَدْخُلُهَا إِلَّا مَنْ طَابَتْ وِلَادَتُهُ» محاسن، برقی، احمد، 1: 139. امام صادق (ع): «إِذَا كَانَ يَوْمُ الْقِيَامَةِ يُدْعَى النَّاسُ جَمِيعاً بِأَسْمَائِهِمْ وَ أَسْمَاءِ أُمَّهَاتِهِمْ سِتْراً مِنَ اللَّهِ عَلَيْهِمْ إِلَّا شِيعَةَ عَلِيٍّ ع فَإِنَّهُمْ يُدْعَوْنَ بِأَسْمَائِهِمْ وَ أَسْمَاءِ آبَائِهِمْ وَ ذَلِكَ أَنْ لَيْسَ فِيهِمْ عِهَارٌ» محاسن، برقی، احمد، 1: 141.
[4]. «قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع جُعِلْتُ فِدَاكَ أَنَا مَوْلَاكَ عَبْدُ اللَّهِ بْنُ كَيْسَانَ فَقَالَ أَمَّا النَّسَبُ فَأَعْرِفُهُ وَ أَمَّا أَنْتَ فَلَسْتُ أَعْرِفُكَ قَالَ فَقُلْتُ لَهُ إِنِّي وُلِدْتُ بِالْجَبَلِ وَ نَشَأْتُ بِأَرْضِ فَارِسَ وَ أَنَا أُخَالِطُ النَّاسَ فِي التِّجَارَاتِ وَ غَيْرِ ذَلِكَ فَأَرَى الرَّجُلَ حَسَنَ السَّمْتِ وَ حَسَنَ الْخُلُقِ وَ الْأَمَانَةِ ثُمَّ أُفَتِّشُهُ فَأُفَتِّشُهُ عَنْ عَدَاوَتِكُمْ وَ أُخَالِطُ الرَّجُلَ فَأَرَى فِيهِ سُوءَ الْخُلُقِ وَ قِلَّةَ أَمَانَةٍ وَ زَعَارَّةً ثُمَّ أُفَتِّشُهُ فَأُفَتِّشُهُ عَنْ وَلَايَتِكُمْ فَكَيْفَ يَكُونُ ذَلِكَ قَالَ فَقَالَ لِي أَ مَا عَلِمْتَ يَا ابْنَ كَيْسَانَ أَنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى أَخَذَ طِينَةً مِنَ الْجَنَّةِ وَ طِينَةً مِنَ النَّارِ فَخَلَطَهُمَا جَمِيعاً ثُمَّ نَزَعَ هَذِهِ مِنْ هَذِهِ فَمَا رَأَيْتَ مِنْ أُولَئِكَ مِنَ الْأَمَانَةِ وَ حُسْنِ السَّمْتِ وَ حُسْنِ الْخُلُقِ فَمِمَّا مَسَّتْهُمْ مِنْ طِينَةِ الْجَنَّةِ وَ هُمْ يَعُودُونَ إِلَى مَا خُلِقُوا مِنْهُ وَ مَا رَأَيْتَ مِنْ هَؤُلَاءِ مِنْ قِلَّةِ الْأَمَانَةِ وَ سُوءِ الْخُلُقِ وَ الزَّعَارَّةِ فَمِمَّا مَسَّتْهُمْ مِنْ طِينَةِ النَّارِ وَ هُمْ يَعُودُونَ إِلَى مَا خُلِقُوا مِنْهُ» محاسن، برقی، احمد، 1: 136 و 137.
«قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع أَرَى الرَّجُلَ مِنْ أَصْحَابِنَا مِمَّنْ يَقُولُ بِقَوْلِنَا خَبِيثُ اللِّسَانِ خَبِيثُ الْخِلْطَةِ قَلِيلُ الْوَفَاءِ بِالْمِيعَادِ فَيَغُمُّنِي غَمّاً شَدِيداً وَ أَرَى الرَّجُلَ مِنَ الْمُخَالِفِينَ عَلَيْنَا حَسَنَ السَّمْتِ حَسَنَ الْهَديِ وَفِيّاً بِالْمِيعَادِ فَأَغْتَمُّ لِذَلِكَ غَمّاً شَدِيداً فَقَالَ أَ وَ تَدْرِي لِمَ ذَاكَ قُلْتُ لَا قَالَ إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى خَلَطَ الطِّينَتَيْنِ فَعَرَكَهُمَا وَ قَالَ بِيَدِهِ هَكَذَا رَاحَتَيْهِ جَمِيعاً وَاحِدَةً عَلَى الْأُخْرَى ثُمَّ فَلَقَهُمَا فَقَالَ هَذِهِ إِلَى الْجَنَّةِ وَ هَذِهِ إِلَى النَّارِ وَ لَا أُبَالِي فَالَّذِي رَأَيْتَ مِنْ خُبْثِ اللِّسَانِ وَ الْبَذَاءِ وَ سُوءِ الْخِلْطَةِ وَ قِلَّةِ الْوَفَاءِ بِالْمِيعَادِ مِنَ الرَّجُلِ الَّذِي هُوَ مِنْ أَصْحَابِكُمْ يَقُولُ بِقَوْلِكُمْ فَبِمَا الْتَطَخَ (آلوده شده، آغشته شده، بخودگرفته) بِهَذِهِ مِنَ الطِّينَةِ الْخَبِيثَةِ وَ هُوَ عَائِدٌ إِلَى طِينَتِهِ وَ الَّذِي رَأَيْتَ مِنْ حُسْنِ الْهَدْيِ وَ حُسْنِ السَّمْتِ وَ حُسْنِ الْخِلْطَةِ وَ الْوَفَاءِ بِالْمِيعَادِ مِنَ الرِّجَالِ مِنَ الْمُخَالِفِينَ فَبِمَا الْتَطَخَ بِهِ مِنَ الطِّينَةِ الطَّيِّبَةِ فَقُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاكَ فَرَّجْتَ عَنِّي فَرَّجَ اللَّهُ عَنْكَ» محاسن، برقی، احمد، 1: 137 و 138.
[5]. امام باقر (ع): «لَا تُخَاصِمُوا النَّاسَ فَإِنَّ النَّاسَ لَوِ اسْتَطَاعُوا أَنْ يُحِبُّونَا لَأَحَبُّونَا [ربما یود الذین کفروا لو کانوا مسلمین] إِنَّ اللَّهَ أَخَذَ مِيثَاقَ النَّاسِ فَلَا يَزِيدُ فِيهِمْ أَحَدٌ أَبَداً وَ لَا يَنْقُصُ مِنْهُمْ أَحَدٌ أَبَداً» محاسن، برقی، احمد، 1: 136. امام صادق (ع): «خَلَقَ اللَّهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى شِيعَتَنَا مِنْ طِينَةٍ مَخْزُونَةٍ لَا يَشِذُّ مِنْهَا شَاذٌّ وَ لَا يَدْخُلُ فِيهَا دَاخِلٌ أَبَداً إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ» محاسن، برقی، احمد، 1: 134 و 135. امام صادق ع: «إنَّ اللّه تعالی إذا أراد بعبد خیرا وکلَ به ملکاً حتی یأخذَ بعُنقه و أشار بإصبعه، فیدخلَه فی هذا الامر؛ شاء أو أبی» نعمان، شرح الأخبار فی فضائل الأئمة الأطهار، 3، 485
[6]. دعای امام حسین در عرفه