غرب شناسی فقهی
این نوشته که در دل خود به کلانفقه طب میپردازد، خودش نوشته ای واقعیت شناسانه با نگاهی به شناخت واقعیت غرب (غرب شناسی) است. روش این شناخت، روش فقاهتی است. «کلانفقه» علوم گوناگون؛ مانند علوم تجربی و طب، باید با روش فقهی آفریده شود. اوج این نیاز در بازشناسی کلانفقه علوم گلوبالی به ویژه طب گلوبالی است که در یک کلام غرب شناسی باید فقاهتی باشد؛ زیرا:
آ. غرب جدید با پدافند غیر عامل بیشتری (نهفتگی، پراکنش، استتار و عملیات فریب) عمل میکند و لذا ما با غرب إعمالی روبرو هستیم نه غرب اعلامی تا بتوان مستندات را در دست داشت و فقه به تحلیل استنادات و استدلال پرداخت؛
ب. با فقر دسترسی به مستندات غرب شناسی، غرب اقدام به نشتی دادههای فریب و عملیات گمراه کننده میکنند و بسیاری را بر روی این دادههای راست و ناراست میلغزاند؛ و بستری فراهم میشود که «توهم توطئه» را جا بیندازد؛ به این معنا که منتقدین را روی پوست خربزه دادهها سر بردهد و بعد بگوید که شما دچار توهم توطئه هستید و به همین روش نیز مخالفان گلوبالیزم را کله پا کرده اند.
ج. غرب گاهی بعد از پنجاه سال نیز حاضر نمیشود کردههای حساسش را بهسان سندی تاریخی آشکار کند و وقتی چنین میکند که بتواند از این دادهها به عنوان اطلاعات فریب بهره ببرد. پس هیچ راهی در غرب شناسی گلوبالی که یک روز تأخیر شناختی هم میتواند زیانهای جبران ناپذیری بزند، جز غرب شناسی فقاهتی وجود ندارد.
در غرب شناسی فقاهتی شما سنتها و پیوندها و نقاط عطف غرب را با کمک آیات قرآن و روایات قطعی میشناسید و پیشاپیش به استنطاق آنچه در حال وقوع یا در آستانه وقوع است میروید و ساختارهای اصلی غرب گلوبالی را میشناسید و در بافتار شناسی به شواهد ظنی و واقعیات میدانی میپردازید.
روش شناسی کلانفقه سلامت
با این که بحث «روش شناسی» نظام سلامت بسیار مهم است، اما در این نوشته چندان به روش شناسی پرداخته نشده است و به همین چکیده بسنده میکنیم که روش شناسی طب الهی بر دو بخش تفهمی است اما بخشی از آن که در توان روش تفهمی نیست؛ تعبدی میباشد مانند بیشتر بودن زیان شراب بر سود آن. اما بنیاد طب اسلامی بر روش تفهمی است؛ و بنیاد این روش نیز بر «برهان لمّی» است (برهان لِمَ یعنی بیان چرایی (علت) که حد وسط برهان، واسطه در ثبوت (علت) و اثبات (دلیل) می باشد؛ مانند: این آهن داغ است؛ هر آهن داغی، بزرگتر [از آهن سرد] است؛ .: این آهن بزرگتر است) که به شما قدرت پیش بینی و ارزیابی دقیقی میدهد. در همین راستا بنیاد طب سنتی نیز بر روش تفهمی لمّی میباشد؛ اما بنیاد روش طب مدرن به نظر میرسد که بر روش تفهمی «إنّی» است که این طب را با شتاب زیادی از اصول طب سنتی جدا میکند و به جای توجه به علتها، به معلولهایی توجه میشود که «دلیل» پنداشته میشوند. در حالی که مثلا نبودن تب، دلیل سلامت است، بریدن طب میتواند علت بیماری یا دلیل بیماری هم باشد که البته نهفته میماند. اما در طب گلوبالی به نظر ما اساسا چیزی به نام هستی شناسی و معرفت شناسی نداریم و با روش لمّی به دنبال تغییرات شیطانی و تخریب نظام سلامت هستند؛ اما نه تخریب ناگهانی؛ بلکه تخریب سو دار و ناپیدا.
تنها راه شناخت غرب شناسی و به ویژه غرب شناسی گلوبالی، روش فقاهتی است که در کتاب «فقه غرب شناسی گلوبالی» به گستردگی به آن پرداخته ایم.
اکنون ما نظام سلامت اسلامی (الهی) موجود نداریم و باید متناسب با نیازهای امروز، آن را بازیابی کنیم، هم چنین نظامواره طب سنتی را نیز متناسب با نیازهای کنونی جامعه در اختیار نداریم؛ آنچه تا حدی متناسب با نیازهای جامعه موجود است، نظامواره طب مدرن است که ناگزیر باید از آن بهره محتاطانه برد و از سویی نظامواره طب گلوبالی در قامت بیوتروریزم در حال جا باز کردن است که به سختی برای نگهبان ویرانگریهای آن بود. بنابراین سخن ما این نیست که اکنون طب مدرن را کنار بگذاریم؛ بلکه این است که طب اسلامی را با شیب مناسب به میان بیاوریم و جلوی طب گلوبالی بایستیم نه طب مدرن.
درآمدی بر مکاتب نظام سلامت
بررسی اجمالی ما بر آن است که چهار روش سلامت برجسته تا کنون به بار آمده است؛ نظام سلامت الهی، نظامواره سلامت سنتی، نظامواره سلامت مدرن و نظامواره سلامت گلوبالی.
«نظام» یعنی همه عناصر کارا در چیزی و نظامواره یعنی کاستی در عناصر کارا یا کاستی در کارایی عناصر به سبب کاربست نادرست.
سلم و سلامت یعنی بایستگی و وضعیت تراز هر چیزی و «اسلام» یعنی سالم سازی کردن و به سرانجام رساندن ترازش چیزی.
نظام سلامت الهی
نظام سلامت الهی یعنی گردآوری عناصر کارا برای سلامت و راه و روش الهی برای ترازش تن و روان (جسم و روح) انسان.
تاریخچه نظام سلامت الهی
نظام سلامت (بهداشت و بهبود) همزاد آفرینش و زندگی بشر است؛ از خوراک و پوشاک و نظافت تا هنجارهای ارتباط زناشویی، زایش و ورزایش (رشد) کودک و درمان آسیبها و بیماریهای آنان.
هنجار1: آفرینش و راهنمایی
آیا خدا چیزی را آفرید و راه بود و بهبود آن را ننمود؟ یعنی خدا فقط آفریدگار است و پروردگار نیست؟ هرگز چنین نیست؛ پس حضرت موسی پروردگارش را آفریدگاری میداند که راه پرورش (بود و بهبود) هر چیزی را نشان میدهد:
«قَالَ رَبُّنَا الَّذِى أَعْطَى کُلَّ شَىْءٍ خَلْقَهُ ثمّ هَدَى» طه، 50. خدا هر چیزی که آفریده است، راهنمایی بسنده برای بود و بهبودش را نیز آموخته است تا رسم پروردگاری را به جا آورده باشد. در اینجا سخن از «شیء» است نه شخص؛ هر چیزی را میآفریند و راه مینماید و بی گمان راه بود و بهبود «تن» و «روان» را به عنوان دو چیز سازنده انسان، در اندازه نیاز بود و بهبود، نشان داده است.[1]
هنجار 2؛ اولویت بهداشت بر بهبود
بهداشت و بیمار نشدن درست تر و آسان تر از بهبود و درمان است؛ چنان که درباره سلامت روان آشکارا گفته شده است که بیمار نکردن روح (گناه نکردن) آسان تر از توبه کردن است. هر چه بیشتر به دستورهای دین عمل شود، بهداشت بالاتر است و بیماری کمتر است (مگر در جای ویژه ای که خدا برای آزمایش و اهداف ویژه ای کسی را بیمار کند؛ مانند بیماری حضرت ایوب) وگرنه اگر کسی بر پایه دستور خدا عمل کند، دلیل ندارد که این دستور ما را به نقص و آسیب برساند.
هنجار 3؛ زیرنظام بهبود تن و روان (جسم و روح)
اگر روان انسان دچار آسیب و بیماری شود، خدا برایش بهبود و درمان گذاشته است: «وَ نُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ ما هُوَ شِفاءٌ وَ رَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنینَ وَ لا یزیدُ الظَّالِمینَ إِلاَّ خَساراً» اسراء، 82. چنان که اگر تن انسان دچار آسیب و بیماری شود، خدا برایش بهبود و درمان گذاشته است:
«… یخْرُجُ مِنْ بُطُونِها شَرابٌ مُخْتَلِفٌ أَلْوانُهُ فیهِ شِفاءٌ لِلنَّاسِ إِنَّ فی ذلِک لَآیةً لِقَوْمٍ یتَفَکرُون» نحل، 69.
خدا نظام بود و بهبود تن و روان را به حضرت آدم و حوا علیهما السلام داد و فرمود که در بهشت بیارامید و از آن هر چه میخواهید بخورید اما از آن درخت نخورید که کاستی زا است:
«وَقُلْنَا یا آدَمُ اسْکنْ أَنْتَ وَزَوْجُک الْجَنَّةَ وَ کلَا مِنْهَا رَغَدًا حَیثُ شِئْتُمَا وَلَا تَقْرَبَا هَذِهِ الشَّجَرَةَ فَتَکونَا مِنَ الظَّالِمِین» بقره، 35.
پس از این خطا، حضرت آدم هم دچار یک آسیبی مربوط به تن خویش شد و هم دچار آسیبی در روح خویش شد[2] و طبعا برای این آسیبها هم راه درمانی بود.[3] همان گونه که دین حق برای درمان روح و بازگشت روانی به بهبود و سلامت، دستور داشته است، برای بازیابی و توبه جسم نیز شیوههای درمانی داشته است.
حضرت موسی (ع) گفت که پروردگارم چیزها را میآفریند و برای بود و بهبودشان راه نمایی میکند تا پروردگاری کرده باشد و حضرت ابراهیم، آشکارتر نشان میدهد که خدا هم آفریدگار اوست، هم پروردگارش است که فراهم کننده نظام خوراک او است و اگر کاستی کرد و بیمار شد، همو بهبودبخش او است و از آن بالاتر مرگ و زندگی نیز در دست او است و حتی درگذشتن از تهمانده کاستیها در روز پاداش:
«الَّذِى خَلَقَنىِ فَهُوَ یَهْدِینِ وَ الَّذِى هُوَ یُطْعِمُنىِ وَ یَسْقِینِ؛ وَ إِذَا مَرِضْتُ فَهُوَ یشْفِینِ؛ وَ الَّذِى یُمِیتُنىِ ثُمَّ یُحْیینِ؛ وَ الَّذِى أَطْمَعُ أَن یغْفِرَ لىِ خَطِیتىِ یوْمَ الدِّین» شعراء، 78 تا 82. پروردگارم آن است که مرا میآفریند پس همو راهنماییم میکند و همان که خوارکم میدهد و مرا مینوشاند و هنگامی که بیمار شدم، او مرا بهبود میدهد و همان که مرا میمیراند سپس زنده میکند. برجستگی شفابخشی پروردگار (جمله اسمیه) مهم است.
در اینجا بیماری به خود شخص نسبت داده میشود؛ زیرا بیماری برآمده از دوری از دین است (مگر گاهی که برای آزمایش است). در اینجا آشکارا هدایت به سوی درمان یعنی «شفاء» به خدا نسبت داده شده است و شفاء الهی یعنی راهنمایی خدا برای به کارگیری چیزهایی که سبب بهبود میشود؛ نه اینکه خدا در دارو نقشی نداشته باشد و بدون اسباب به «شفاء» بپردازد؛ زیرا ربوبیت تکوینی به این است که خدا در هر چیزی اثری گذاشته است و بر پایه همین مصالح و مفاسد هر چیزی، ربوبیت تشریعی و راهنمایی برای «بود و بهبود» انجام میشود و کارها بر اسبابش دنبال میشود.[4]
نظامواره بهداشت و بهبود سنتی
پس از هبوط حضرت آدم (ع) به زمین و زندگی خانوادگی، طبعا تدین و نظام سلامت تراز برقرار بود و بیماری کمینه بوده است؛ اما با تخلفات قابیل و حامیانش، بستر کاستی در نظام بهداشت و نیاز بیشتر به نظام درمان فراهم شد.
هنجار 1؛ کاستی در تدین، کاستی در بهداشت و آماس درمان
از آنجا که این دسته از افراد از امام خویش فاصله گرفتند، طبعا از چارچوبها و اصول دین در زمینههای گوناگونی فاصله میگیرند و در این جا است که نظامواره طب سنتی آغاز میشود.
منظور ما از طب سنتی، طبی است که در چارچوب و اصول پیشین الهی است؛ اما این چارچوب و اصول دچار فرسایش و رخنه و گسست نسبی شده اند؛ پس همه عناصر نظام سلامت (پیشگیری و درمان) و جایگاه درست هر یک، بر جا نمانده است؛ هر چند که هنوز میتوان گفت که چارچوب و اصول به گونه کلان برجا مانده است؛ زیرا پاسخگوی نیازهای افراد بی دین نیز بوده است؛ اما به مرور زمان، تغییرات و تحریفات و اجتهادات بی هنجار انجام میشود.
به سبب جدایش نسبی جامعه سنتی از دین (امام و امامت وی)، شیوه زندگی دینی ضعیف میشود و این ضعف سبب آسیب به زیرنظام پیشگیری و گنده شدن زیرنظام درمان میشود. نیاز بیش از اندازه طبیعی به درمان، سبب اجتهادهای بی هنجار و افزایش دستورهای طبی بدون چارچوب یا نابرآمده از اصول میشود.
در این میان، نظام سلامت الهی در هر پیچی از تاریخ، خودش را به اندازه نیاز بازسازی و به روز رسانی میکند؛ چنان که در احکام و نیز فناوریها و صنایع دیگر نیز ساختار خود را بازسازی یا نوسازی میکند.[5]
نظامواره بهداشت و بهبود مدرن
با انقلاب صنعتی شتاب زندگی در زمینههای گوناگون؛ مانند جابجایی، تولید، شیوه تغذیه و ساخت محصولات جدید، بیشتر شد و شتاب فاصله گیری از چارچوب و اصول دین و بیمار شدن و بیماریها نیز افزایش یافت؛ به اندازه ای که دو دوره سنت و مدرن از هم جدا انگاشته میشوند.
شتاب تغییرات سبب به هم خوردن بیشتر تناسب میان پیشگیری و درمان شد؛ با این که رویکردهای پیشگیرانه جدید و خودساخته ای مانند پاستوریزه و مایه کوبی مدرن (واکسن) نیز به وجود آمد. این روشها یا برآمده از چارچوب و امتداد اصول طب الهی بود و یا روشهای تضمین شده ای نبوده اند و ضمانت آن بر عهده اصول فراطب؛ مانند «اصالة الصحة» است.[6] برخی از دستورهای طب مدرن نیز آشکارا با نظام سلامت الهی در تضاد است که دور ریخته میشود و برخی نیز ممکن است تحت «قاعده منع»[7] باشد. اما بیشتر درمان طب مدرن، در امتداد طب سنتی و طب الهی است یا دست کم بر ضد آنها یا تحت «قواعد منع» نیست. بنابراین برای روزگای که دست ما از دلیل کوتاه است، میتوان به عصای اصل، به این درمانها توجه کرد؛ مگر این که درمان راجح الهی را کشف کرده باشیم؛ یعنی پای «دلیل» در میان باشد.
برای نمونه واکسن فلج اطفال ممکن است پیامدهای میان مدت یا بلند مدت یا بینانسلی بدی داشته باشد و حتی ممکن است که پیامدهای کوتاه مدت اما ناشناخته ای برای انسان داشته باشد. ولی در عین حال سبب ورافتادن فلج اطفال بشود. در اینجا ما یک پیامد خوب و روشن داریم و یک گروه از پیامدهای منفی اما احتمالی. تا اینجا کفه مصالح بر مفاسد میچربد، اما این نمیتواند علت حکم باشد؛ زیرا ما بخش زیادی از مفاسد یا مصالح را نمیشناسیم. در این حال به سبب «أصالة الحلیة» میتوان آن را برای شرایط فقدان دلیل، موجه دانست.
اما اگر دلیلی بر حرمت برخی دستاوردهای طب مدرن داشتیم یا دلیلی بر شمول «قاعده منع» بر برخی دستاوردها داشتیم، در اینجا دیگر اصل جاری نمیشود و آن دستور نظامواره سلامت مدرن، پذیرفته نمیشود.
نظامواره سلامت مدرن (پیشگیری و درمان)، بیش از نظامواره سلامت سنتی، از نظام سلامت الهی دور شده است؛ اما باز هم چارچوب و اصول آن بر صلاح است تا فساد و این مساله به ویژه در بخش جراحی آن دست یافتنی است.
نظامواره ضد سلامت گلوبالی
گلوبالیزم یعنی جهانگرایی شیطانی و مبارزه با جهان الهی؛ گرفتن هویتهای آفرینشی هر چیزی و چاپاندن هویتهای ساختگی و تغییر و دستکاری در آفرینش الهی که پایانی ترین تلاش ابلیس و شیاطین جن و انس است.
در زمانها و زمینهای گوناگون، همواره واحدهایی از نظاموارههای تشکلی یا تشکیلی باطل، آغاز و پایان یافته است؛ اما هرگز نتوانستند تمدن باطل را در لایههای «عقلی، فکری، قلبی، حسی و عضوی» جهان، پایداری نسبی ببخشند؛ اما چیرگیهای ناپایدار، بسیار بوده است.
در اینجا در پی بررسی موارد «چیرگی پایدار و نظاموار» جریان باطل هستیم؛ یعنی پیروزی در هر لایهای به گونهای باشد که اقتضای آن چیرگی، پایدار باشد؛ نه یک وضعیت «قسری» و زوری درونریز نشده. یعنی چیرگی به گونهای باشد که بنیاد و ساختار و بافتار آن لایه، دگرگون شده باشد؛ نه این که باطل فقط بر آن لایه مسلط شده باشد. زیرا نگاه ما به مسأله، نگاه پیروزی نظام است؛ نه پیروزی نظامی!
از این نگاه، نظام گلوبالیزم اگر موفق بشود، نخستین نظام باطل را در زمین به سرانجام رسانده است. اما اگر نظام گلوبالی و تغییرات شیطانی در جهان انجام نگیرد، هر چند جهان زیر فرمانروایی نظامی شیاطین باشد، اما باز هم نظام شیطانی به سرانجام نرسیده است، هر چند تشکیل آن آغاز شده است.
از آنجا که نظام یعنی هستی پنج لایه از حق یا باطل که روابط متناسبی میان آنها باشد، نظام شیطانی هنگامی رخ میکند که هستیهای پر کننده این نظام یا کمینه، هستیهایی با تأثیر گذاری قابل توجه، شیطانی بشوند.[8]
پیچیدهترین سلاح شیطان، «تغییر» است (change)؛ همان شعار اوبامای دموکرات، که شیطان در تهدیدهایش، این سلاح را چنین رونمایی میکند:
وَ قال لَاَتَّخِذَنَّ مِن عبادِکَ نصیبا مفروضا و لَاُضِلَّنَّهُم و لَأُمَنِّینَّهم و لَآمُرَنَّهُم فَلَیبَتِّکُنَّ آذان الأنعام و لَآمُرَنَّهُم فَلَیغَیرُنَّ خَلقَ الله[9]
هانا از بندگانت، هانا بهرهای حتمی میگیرم و هانا آنان را هانا میگمراهانم و گمراهی بس نباشد؛ پس هانا آنان را هانا آرزوزده میکنم و آرزوزدگی بس نباشد؛ پس هانا آنان را، هانا که دستورگیر میکنم و دستور میدهم! پس هانا آنان هانا گوش میکنند و هانا گوش چارپایان را هانا میبرند! اما این نیز بس نیست؛ زیرا تنها تغییر در آفریده (خلقت) است؛ پس فرافریب خودم را رو میکنم و هانا به آنان هانا دستور میدهم، پس هانا آنان هانا «آفرینش» خدا را میدگرانند؛ تغییر در «خلق».
آ. گمراهی؛ ب. آرزوزدگی؛ ج. امرپذیری؛ د. تغییر در آفریدگان (خلقت)؛ ه. تغییر در آفرینش (خلق)
سنگینترین تعبیر در تمام قرآن، از نظر تأکیدهای سرسخت لفظی، همین گزارشی است که از زبان شیطان بیان شده است و آخرین جنگافزار وی، «تغییر در آفرینش» است. ریزبینی کنید که سخن از تغییر در آفریده (مخلوق) نیست؛ سخن از دگرگونی در آفرینش (خلق) است.
با انجام دگرسازی (تغییر)، آفریدههای مرزمند جهان، به سوی دگَریدههایی مرزگریز میروند؛ ویژگیها در هم میریزد و اختصاصاتی که خدا آفریده است، تغییر میکند.
وقتی سخت افزار جهان و ناموس آفرینش را تغییر دادند، آنگاه قاموس زمین، نیز بر ضد امام زمان میشود. وقتی که آفریدگان خدا، دگریدههایی میشوند که از راه حلال به دنیا نیامدهاند؛ یعنی شیطان در تولد و تولیدشان میانبازد، یک حرامزادگی علمی و آراسته، بر نطفهریزی تولدی و تولیدی چیره میشود و ژنها و کششهای این دگریدهها، به سود خواست شیطان، تغییر میکند تا از ارزشهای الهی و کانون آن یعنی «ولایت» گریزان شوند.
انسانهای ماشینی یا ماشینهای انسانی و انسانحیوانهای بیهویت، با ابزار علم و قدرت رسانه، ستم را به غایت میرسانند.
بایستگی شناخت مسائل در بافت نظاموار آنها
بنابراین اگر میخواهیم بدانیم که رَحِم اجارهای یعنی چه، باید در دل کودتای جنسیتی گلوبالیستی شیطان آن را بشناسیم؛ نه تنها به سان یک مساله شرعی «فی نفسه» و بعد فتوا بدهیم که این کار «فی نفسه حرام» نیست!
مگر ما در جهان «فی نفسه» زندگی میکنیم؟! ما در نظامات گلوبالی «فی غیر نفسه» در حال تنفس هستیم! مگر میشود در این نظامات پیچیده اصالة البرائة جاری کرد؟! آیا میتوان در دل تغییرات شیطانی، اصالة الحلیة جاری کرد؟![10] سبحان الله!
چیزها را باید در دل نظام دید. رحم اجارهای در طراحی تغییر چه نقشی دارد؟ آرامآرام به سوی چه میرویم؟ اگر خدا به کسی فرزند نداد، از سر جهالت یا ناتوانی نبوده است؛ بلکه از روی دانش و نیرومندی بوده است.[11] البته درمان عقیم سازیهایی که گلوبالیستها فراهم کردهاند، خوب است؛ زیرا آنان عرصه را برای پناه بردن به کارنجات تولید انسان آماده میکنند که یکی از راههای آن توسعه عقیم سازی است؛ چه در انسان و چه در بذرهای گیاهان.
با تضعیف باروری، هم تجارت درمان ناباروری رشد میکند و هم این که تداوم تضعیف ناباروری به روشهایی مانند رحم اجارهای و کمکم جنینهای کشت شده در رحم حیوانات یا آزمایشگاه کشیده میشود؛ چیزی مانند دستگاه جوجه کشی مرغ برای تولد انسان تا هم نطفه و هم بستر رشد آن تغییر کند و در ادامه نیز در یک جهان تغییر یافته زندگی کند و هیچ چیز بسان و مان آدم نباشد.
و قال لَاَتَّخِذَنَّ مِن عبادِکَ نصیبا مفروضا و لَاُضِلَّنَّهُم و لَأُمَنِّینَّهم و لَآمُرَنَّهُم فَلَیبَتِّکُنَّ آذان الأنعام و لَآمُرَنَّهُم فَلَیغَیرُنَّ خَلقَ الله.[12]
هستی و معرفت در گلوبالیزم
در گلوبالیزم، نباید به دنبال هستیشناسی و معرفتشناسی مرسوم بود؛ چون گلوبالها به دنبال هستی سازی و معرفت سازی گلوبالی هستند. این مساله بسیار مهم است.
ما در دورهای هستیم که هم از دید معرفت شناختی و هم از دید هستی شناختی، با تزلزل و نسبیت از یک سو و اتفاقات دستوری از سوی دیگر روبرو هستیم.
معرفت و ارزشهای اصیل، دچار تزلزل هستند و از سوی دیگر، معرفتهای دستوری و پروتُکلی به جهانِ بیحس شده، تزریق میشود؛ تا تراریخت شیطانی (دژریخت) بر معرفت فرماندهی کند.
هستی کشورها متزلزل است و هستیهای جعلی و تجزیه و ترکیبهای دستوری و پروتکلی تولید میشود و حاکمیت گلوبالی نیز در هر جایی بر سر کار آورده میشوند تا «دژریخت سیاسی» بر جهان فرماندهی کند.
هستی و معرفت افراد جهان نیز با ارتباطات بصری و جنگ ادراکی، دژریخت میکنند.
هستی و هویت حیوانات و طبیعت را نیز دستکاری میکنند تا هیچ چیزی سرجایش خودش نباشد و اساساً واقع ثابتی نباشد تا مطابقت با آن، معیار صدق معرفت باشد.
در آشفته بازار بیاعتمادی و سرگردانی و آشوب معرفتی و تصمیم سازی، مردم و نخبگان سرگردان و وامانده شده، تشنه اعتماد و مطلقگرایی میشوند و نظام مطلقگرای معرفت پروتکلی به جای معرفتشناسی مینشیند و نهادهای جعلی جهانی، تضمینی برای موجّهکردن «معرفتسازی» گلوبالی در اداره جهان میشوند.
در عصر سنت، هستیشناسی و معرفتشناسی طبیعی بود، در دوره مدرن، با تشکیک در معرفتهای غیر تجربی، علوم انسانی و دین را غیر علمی اعلام کردند و بعد فیلسوفانی برای این ادعا، فلسفه بافی کردند؛ تا این که در معرفتشناسی به عقلانیت انتقادی در نحله لیبرال مدرنیزم و روششناسی انتقادی در نحله مارکسی مدرنیزم برسند که هر دو، به گونهای سرایت دهنده تردید و نسبیگرایی بودند. سپس به پسمدرن و نظریات گفتمان رسیدند که هستیهای اجتماعی را کاملا گفتمانی و سیال تعریف میکرد.
تلاشهای «نسبی سازی» برای چه بود؟ اولاً برای این که بتوانند مطلقگرایی جبهه حق را در هر حوزه و هر سطحی، از میان بردارند و باطل را نیز در کنار حق، رسمیت بدهند و جهان با آن همزیستی محترمانه داشته باشد. آنگاه نظام نسبی شده را آشفته و آشفتهتر کنند و در این وانفسای سرگردانی، مطلقگرایی سرکوبگر گلوبالی را با ادبیات فریبنده بر جهان حاکم کنند.
از آنجا که گلوبالها میکوشند تا تمام ارزشهای انسانی و تمام ویژگیهای آفرینشی و تمام هویتهای الهی و بشری و طبیعی را تغییر بدهند، برای آن که مقاومتها را بشکنند، در گام نخست گلوبالیزم، نسبیگرایی هدایت شده را در مرزهای نزاع و پیشروی خود، ترویج میکنند، اما در محدوده تحت سلطه خود، داعشوارترین پروتکلها و مطلقگرایی را اجرا میکنند.
گلوبالیزم، در مرزها و میدانهای جنگ گلوبالی با جهان ناب و نژاده، ترویج ریاکارانه تنوع هویت و همزیستی را نه برای احترام به هویتهای اصیل، بلکه برای جاانداختن هویتهای جعلی، شعار خود کرده است و به زودی این شعار پایان مییابد و مطلقگرایی خشن و عریان گلوبالیستی عربده خواهد کشید!
اینک با همه گیری کرونا، در حال جا انداختن معرفت سازی پروتکلی برای آن و تمرین حاکمیت مجازی است تا «جهان خیالی متصل آمریکایی» انجام شود؛ اما به اسم ناگزیر بودن و حتی مطلوبیت پیشرفتهای اقتصادی و ارتباطی!
معنای تبیانا لکل شیء
«وَ یوْمَ نَبْعَثُ فی کلِّ أُمَّةٍ شَهیداً عَلَیهِمْ مِنْ أَنْفُسِهِمْ وَ جِئْنا بِک شَهیداً عَلى هؤُلاءِ وَ نَزَّلْنا عَلَیک الْکتابَ تِبْیاناً لِکلِّ شَیءٍ وَ هُدىً وَ رَحْمَةً وَ بُشْرى لِلْمُسْلِمینَ» نحل، 89.
در این آیه خدا میفرماید که فرو فرستادیم قرآن را بر تو، در حالی[13] که چندین ویژگی دارد: آ. گویای همه چیز است؛ ب. افزون بر آن، هدایتگر است؛ ج. مهرآمیز است؛ د. مژدگانی برای پذیرندگان است.
ظهور قدرتمند آیه این است که نباید «تبیاناً لکلّ شیء» را به «کل شیء هادٍ» تغییر داد. زیرا اولا چنین قیدی در آیه نیست و ثانیاً در ادامه به بُعد هدایتگری هم به گونه جداگانه اشاره شده است؛ یعنی در اینجا مساله دیگری در میان است. روایات بسیاری نیز همین بر این مساله تأکید کرده اند که علم اولین و آخرین در قرآن است، اما افراد عادی (غیر از حضرت محمد و اهل بیت) به آن دسترسی ندارند. این یکی از معجزات قرآن است و هیچ سببی وجود ندارد که کسی بگوید هر چیز مربوط به هدایت بشر در کتاب است. این ادعا اشکالات زیادی دارد:
آ. باید در ظهور نیرومند آیه دست برد؛
ب. باید هر چیز مربوط به هدایت را نیز دوباره محدود کرد به بخشی از احکام که در قرآن است و بسیاری از احکام و اخلاق و عقاید که در روایات آمده است را باید از آیه استثناء کرد.
ج. یکی از عظمتهای قرآن این است که چیزهایی دارد که جز مطهرون و معصومین به آن دست ندارند و با چنین توجیهات خلاف ظاهری، باید گفت تنها چیزهایی در قرآن است که افراد آلوده به خطا و گناه هم میتوانند بفهمند. یعنی قرآن را از اوج به پایین بکشیم تا هم قد فهم کوتاه و آسیبمند ما بشود.
روایاتی از اهل بیت (ع) در بیان «تبیان لکل شیء»
آ. اهل بیت (ع) عالم به همه چیزِ همه چیز در آسمانها و زمین و بهشت و دوزخ
امام صادق (ع): «نَحْنُ وَ اللَّهِ نَعْلَمُ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَ مَا فِی الْأَرْضِ وَ مَا فِی الْجَنَّةِ وَ مَا فِی النَّارِ وَ مَا بَینَ ذَلِک، قَالَ: فَبُهِتُّ أَنْظُرُ إِلَیهِ، فَقَالَ: یا حَمَّادُ إِنَّ ذَلِک فِی کتَابِ اللَّهِ ثَلَاثَ مَرَّاتٍ قَالَ: ثُمَّ تَلَا هَذِهِ الْآیةَ «یوْمَ نَبْعَثُ فِی کلِّ أُمَّةٍ شَهِیداً عَلَیهِمْ مِنْ أَنْفُسِهِمْ وَ جِئْنا بِک شَهِیداً عَلى هؤُلاءِ وَ نَزَّلْنا عَلَیک الْکتابَ تِبْیاناً لِکلِّ شَیءٍ وَ هُدىً وَ رَحْمَةً وَ بُشْرى لِلْمُسْلِمِینَ إِنَّهُ مِنْ کتَابِ اللَّهِ فِیهِ تِبْیانُ کلِّ شَیءٍ» عیاشی، کتاب التفسیر، 2: 268. عروسی، عبدعلی، نور الثقلین 3: 80.
امام صادق (ع): «و الله انى لأعلم کتاب الله من أوله الى آخره کأنه فی کفی، فیه خبر السماء و خبر الأرض، و خبر ما کان و خبر ما هو کائن قال الله عز و جل: «فیه تبیان کل شیء». همان: 76.
امام صادق (ع): «انى لأعلم ما فی السموات و ما فی الأرض و اعلم ما فی الجنة و أعلم ما فی النار، و أعلم ما کان و ما یکون، قال: ثم سکت هنیئة فرأى ان ذلک کبر على من سمعه منه فقال: علمت ذلک من کتاب الله عز و جل ان الله عز و جل یقول: «فیه تبیان کل شیء» همان: 76.
امام صادق (ع): «قد ولدنی رسول الله (ص) و انا أعلم کتاب الله، و فیه بدو الخلق و ما هو کائن الى یوم القیمة، و فیه خبر السماء و خبر الأرض و خبر الجنة و خبر النار، و خبر ما کان و خبر ما هو کائن، أعلم ذلک کما أنظر الى کفى، ان الله یقول: «فیه تبیان کل شیء». همان: 75.
امام صادق (ع): «انا امرء من قریش قد ولدنی رسول الله صلى الله علیه و آله و علمت کتاب الله و فیه تبیان کل شیء به، و الخلق و أمر السماء و أمر الأرض و أمر الأولین و أمر الآخرین و أمر ما کان و ما یکون، کأنی أنظر الى ذلک نصب عینی.» عروسی، عبدعلی، نور الثقلین، 3: 76 و 77.
ب. اهل بیت (ع) دانای خبر آسما و زمین و گذشته و آینده
امام صادق (ع): «إِنِّی لَأَعْلَمُ خَبَرَ السَّمَاءِ وَ خَبَرَ الْأَرْضِ وَ خَبَرَ مَا کانَ وَ خَبَرَ مَا هُوَ کائِنٌ کأَنَّهُ فِی کفِّی، ثُمَّ قَالَ: مِنْ کتَابِ اللَّهِ أَعْلَمُهُ إِنَّ اللَّهَ یقُولُ: «فِیهِ تِبْیانُ کلِّ شَیءٍ» عیاشی، محمد، کتاب التفسیر،2: 268. عروسی، عبدعلی، نور الثقلین، 3: 74.
امام صادق (ع): «کتاب الله فیه نبأ ما قبلکم و خبر ما بعدکم و فصل ما بینکم و نحن نعلمه.» همان: 75.
ج. قرآن دارای همه نیازهای بندگان (دین)
چنان که میدانیم «دین» از ریشه «د ی ن» به معنای وام و نیاز است و دین یعنی همه آنچه انسان برای بود و بهبود به آن نیازمند است و خدا برای بندگانش آورده است و اگر نمیآورد، زندگی دچار آسیب میشد.
امام صادق (ع): «إن الله تبارک و تعالى أنزل فی القرآن تبیان کل شیء حتى و الله ما ترک شیئا تحتاج الیه العباد حتى لا یستطیع عبد یقول لو کان هذا انزل فی القرآن الا و قد أنزله الله فیه.» عروسی، عبدعلی، نور الثقلین، 3، ص 74.
«ما فَرَّطْنا فِی الْکتابِ مِنْ شَیءٍ … إنه یرید بالکتاب القرآن لأنه ذکر جمیع ما یحتاج إلیه فیه من أمور الدین و الدنیا إما مجملا و إما مفصلا و المجمل قد بینه على لسان نبیه ص و أمرنا باتباعه فی قوله «ما آتاکمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ ما نَهاکمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا» و هذا مثل قوله تعالى «وَ نَزَّلْنا عَلَیک الْکتابَ تِبْیاناً لِکلِّ شَیءٍ». طبرسی، فضل، مجمع البیان، 4: 461.
«امام رضا (ع): «… و انزل علیه القرآن و فیه تفصیل کل شیء بین فیه الحلال و الحرام و الحدود و الأحکام و جمیع ما یحتاج الیه کملا. فقال عز و جل: «ما فَرَّطْنا فِی الْکتابِ مِنْ شَیءٍ». عروسی، عبدعلی، نور الثقلین،1: 714 و 715.
د. ناتوانی عقول عادی از فهم همه چیز در قرآن
امام صادق (ع): «ما من أمر یختلف فیه اثنان إلا و له أصل فی کتاب الله عز و جل، و لکن لا تبلغه عقول الرجال.» عروسی، عبدعلی، نور الثقلین، 3: 75
أمیر المؤمنین (ع): «ایها الناس ان الله تبارک و تعالى أرسل إلیکم الرسول (ص) … ذلک القرآن فاستنطقوه و لن ینطق لکم، أخبرکم عنه ان فیه علم ما مضى و علم ما یأتى الى یوم القیمة، و حکم ما بینکم و بیان ما أصبحتم فیه تختلفون، فلو سألتمونى عنه لعلمتکم» عروسی، عبدعلی، نور الثقلین، 3: 75.
امام صادق (ع): «إن العزیز الجبار انزل علیکم کتابه و هو الصادق البار، فیه خبرکم و خبر من قبلکم و خبر من بعد کم و خبر السماء و الأرض، و لو أتا کم من یخبر کم عن ذلک لتعجبتم» عروسی، عبدعلی، نور الثقلین، 3: 77.
نقدی به بیان منسوب به برخی بزرگان
گفته شده است که خیلی از مطالب طبی که به اسلام نسبت داده میشود در آثار جالینوس هم هست؛ پس نمیتواند اسلامی باشد.
با توجه به تبیینی که درباره طب الهی (اسلامی) و سنتی بیان شد، روشن میشود که طب سنتی از عدم زایییده نشده است و اگر کمی از جالینوس هم عقب تر برویم، میبینمی که اصل اینها بر میگ ردد به انبیائ و اوصیاء. لکن ثبت تاریخی طب از یک زمان خاصی بوده است و بی گمان جالینوس طبیب زاییده نشده بود و پیش از وی هم طب بوده است؛ چنان که در استدلال به قرآن ثابت شد. پس مراد از اسلام در طب اسلامی، تنها آوردههای حضرت محمد (ص) و اهل بیت نیست.
گفته شده است که اگر اسلام طب (نظام سلامت و به ویژه نظام درمان) نداشته باشد، اشکالی به دین نیست! خب این یک ادعا است نه دلیل! اتفاقا اگر اسلام طب نداشته باشد، در مسائل حیاتی سلامتش وابسته به مکتب طب دشمنان اسلام است و این مساله در جاهایی خود را نشان میدهد که نظام طب کافرین بخواهد به کشور اسلام ضربه بزند؛ و با پروتکلهای خاص دارمانی این ضربات را فرود آورد. چطور ممکن است که سلامت امام جامعه و شیعیانش در دست کفار و دشمنان شان باشد؟ آیا این است معنای «و لن یجعل الله للکافرین علی المؤمنین سبیلا»؟ فرضا اکنون پزشکی جهان در دست یک نهاد صهیونیست تحت سلطه آمریکا به نام «سازمان جهانی بهداشت» است. خب کرونا آمده است و آنان نسخه ای برای ایران اسلامی میپیچیند که اکنده از بیوتروریزم است. وقتی شما در طب وابسته به تحقیقات آنان هستید، چه میکنید؟ میگویید اسلام طب ندارد و از تحقیقات طب کفار باید استفاده کرد؟ الله اکبر!
دیگر این که چه کسی گفته که اسلام بدون نظام درمان، اسلام کاملی است؟ چه عقلی و چه نقلی چنین ادعای را تأیید میکند؟ «الَّذِى خَلَقَنىِ فَهُوَ یَهْدِینِ وَ الَّذِى هُوَ یُطْعِمُنىِ وَ یَسْقِینِ؛ وَ إِذَا مَرِضْتُ فَهُوَ یشْفِینِ؛ وَ الَّذِى یمِیتُنىِ ثُمَّ یحْیینِ» شعراء، 78 تا 81.
حال اگر اسلام نظام طب داشته باشد؟ آیا نقصی بر آن است که به دنبال زدودن این نقص تمام ظهورات و ادله منصوص را از بین میبریم؟ به چه سبب؟ صرفا با استناد به برخی روایات تاریخی فاقد صند و دلالت قابل استناد؟!
الحمد لله رب العالمین ــــــــ
[1]. بنده هیچ آیه ای در قرآن نیافتم که بگوید نیازهای پیشگیری یا درمانی جامعه از راهنمایی الهی استثناء شده است و هیچ آیه ای نیافتم که بگوید خدا پیامبرانش را برای درمان نزد افراد بی دین فرستاده است: «فَلَوْ لَا أَنَّهُ كاَنَ مِنَ الْمُسَبِّحِينَ لَلَبِثَ فىِ بَطْنِهِ إِلىَ يَوْمِ يُبْعَثُونَ فَنَبَذْنَاهُ بِالْعَرَاءِ وَ هُوَ سَقِيمٌ وَ أَنبَتْنَا عَلَيْهِ شَجَرَةً مِّن يَقْطِينٍ» صافات 143 تا 146. «فَنَظَرَ نَظْرَةً فىِ النُّجُومِ؛ فَقَالَ إِنّی سَقِيمٌ؛ فَتَوَلَّوْا عَنْهُ مُدْبِرِين» صافات، 88 تا 90. اما گزارش هایی که در تاریخ وجود دارد، اگر به لحاظ سندی و دلالی و جهتی قطعی باشند، می توانند پذیرفته بشوند. توضیح این مساله در مقاله نقد سخنان حجت الاسلام فاطمی نیا آمده است و این که چرا اکنون نظام طب اسلامی موجود نداریم و رهبر مسلمانان به تحصیلگردگان طب غربی مراجعه می کنند.
[2]. «فَأَكَلَا مِنْهَا فَبَدَتْ لَهُمَا سَوْآتُهُمَا وَطَفِقَا يَخْصِفَانِ عَلَيْهِمَا مِنْ وَرَقِ الْجَنَّةِ وَعَصَی آدَمُ رَبَّهُ فَغَوَى» طه، 121.
[3]. «فَتَلَقَّی آدَمُ مِنْ رَبِّهِ كَلِمَاتٍ فَتَابَ عَلَيْهِ إِنَّهُ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحِيمُ» بقره، 37.
[4]. «إِنَّا مَكَّنَّا لَهُ فىِ الْأَرْضِ وَ ءَاتَيْنَاهُ مِن کُلِّ شَىْءٍ سَبَبًا؛ فَأَتْبَعَ سَبَبًا» کهف، 84 و 85.
[5]. به روز رسانی برخی احکام کاملا مشهود است و به روز رسانی برخی صنایع مانند «صنعة لبوس» نیز دیده می شود: «وَعَلَّمْنَاهُ صَنْعَةَ لَبُوسٍ لَكُمْ لِتُحْصِنَكُمْ مِنْ بَأْسِكُمْ فَهَلْ أَنْتُمْ شَاكِرُونَ» انبیاء، 81.
[6]. «کلُّ مَا کانَ فِیهِ حَلَالٌ وَ حَرَامٌ، فَهُوَ لَک حَلَالٌ حَتّی تَعْرِفَ الْحَرَامَ بِعَینِهِ، فَتَدَعَهُ». کلینی، محمد، کافی، 12: 508 و 509. برقی، محمد، محاسن، 2: 495. امام صادق (ع): «الْأَشْیاءُ مُطْلَقَةٌ مَا لَمْ یرِدْ عَلَیک أَمْرٌ وَ نَهْی، وَ کلُّ شَیءٍ فِیهِ حَلَالٌ وَ حَرَامٌ فَهُوَ لَک حَلَالٌ أَبَداً، مَا لَمْ تَعْرِفِ الْحَرَامَ مِنْهُ فَتَدَعَهُ» طوسی، محمد، امالی: 669. بخش نخست این فرمایش، قاعده جواز است و بخش دوم آن، اصل جواز.
[7]. «وَلَا تَقْفُ مَا لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ إِنَّ السَّمْعَ وَالْبَصَرَ وَالْفُؤَادَ كُلُّ أُولائِكَ كَانَ عَنْهُ مَسْئُولًا» اسراء، 36.
[8]. مَنْ أَصْغی إِلی نَاطِقٍ فَقَدْ عَبَدَهُ، فَإِنْ کانَ النَّاطِقُ یؤَدِّی عَنِ اللَّهِ- عَزَّ وَ جَلَّ- فَقَدْ عَبَدَ اللَّهَ، وَ إِنْ کانَ النَّاطِقُ یؤَدِّی عَنِ الشَّیطَانِ فَقَدْ عَبَدَ الشَّیطَانَ. کلینی، محمد، کافی، 12: 792.
[9]. نساء، 118 و 119.
[10]. بنگرید: امامی میبدی، ابوالفضل، زبرپردازی فقه استراتژیک: 231 تا 254.
[11]. «أَوْ یزَوِّجُهُمْ ذُکراناً وَ إِناثاً وَ یجْعَلُ مَنْ یشاءُ عَقیماً إِنَّهُ عَلیمٌ قَدیرٌ» شوری، 50.
[12]. نساء، 118 و 119. بنگرید: امامی میبدی، ابوالفضل، زبرپردازی فقه استراتژیک: 231 تا 254.
[13]. «تبيانا مفعول لأجله أو حال أي مبينا و لكل شيء متعلقان بتبيانا و هدى و رحمة و بشرى عطف على تبيانا و للمسلمين متعلقان ببشرى و هو متعلق بالمصادر الأخرى المتقدمة من حيث المعنى.» درویش، محیی الدین، اعراب القرآن و بيانه، 5: 354. «تِبْياناً حال». دعاس و حمیدان و قاسم، اعراب القرآن الکریم، 2: 172.
نقد شبهه استاد مرحوم فاطمی نیا به طب اسلامی
http://abarnegar.ir/?p=1419