سخنرانی نشست عرفان و سیاست در ریمینی؛ در سه بخش چیستی، واژهشناسی و تبیین عرفان. ابرعرفان بر پایه پردازه امیرالمؤمنین (ع) است که پنج لایه «عقل، فکر، قلب، حس و عضو» را به گونه هماهنگ و در راستای خواست ولیّامر به کار میبرد؛ برای شناخت بهتر چارچوب عرفان تعقلی بنگرید به نوشته «علامه طباطبایی؛ انقلابی، ضد انقلاب یا غیرانقلابی».
آ. چیستی عرفان
۱. برخی انسان را تنها همان «تن» انسان میدانند که طبعاً عرفان در نگاه اینها یعنی خوشیهای تن. خوشیهایی همانند لذتهای خوراکی و شهوانی و مستی شرابخواری و نشئگی مصرف مواد مخدر.
۲. برخی انسان را دارای روح هم میدانند و عرفان را همان خوشیهای روح میدانند که ذهن ما به این معنا نزدیک است. در اینجا نیز، برخی هرگونه احساس خوشی روح را عرفان میدانند، حتی اگر با پرسش بت یا ابلیس یا انسان دیگری باشد؛ مانند عشق به یک سلبریتی یا هر شخصی؛ تا جایی که اشعار عشقی و عرفانی را به سختی میتوان از هم جدا کرد.
۳. برخی روحباوران، خداباور نیز هستند و ارتباط روح با خدا را عرفان مینامند. آیا این تعریف را میپسندید؟
۴. برخی افزون بر شناخت و ارتباط با خدا، شناخت و ارتباط با آفریدگان مقدسی مانند پیامبران خدا و حضرت مریم و حضرت فاطمه را نیز برای رسیدن به خوشبختی لازم میدانند. فکر میکنم که شما این تعریف را بیشتر بپسندید درست است؟
۵. ولی برخی میگویند انسان مجموعهای از ابعاد دارد و خوشبختی و عرفان درست، آن است که شناخت درستی از خود و جهان داشته باشیم تا بتوانیم از همه ابعاد هویتی خود برای خوشبختی بیشتر و بهتر بهره ببریم و عرفان حقیقی این است و عرفان حضرت عیسی و عرفان روحالله، این عرفان است.
در این نگاه اینان، عرفان، فقط پرداختن به خدا و حتی اشخاص مقدس نیست؛ بلکه غافل شدن از دیگر آفریدگان خدا و به اصطلاح «غیرِ خدا»، یعنی غافل شدن از صفات و افعال خدا! زیرا جهان آفریدهی خدا و فعل خدا است و ما نمیتوانیم به ویژگیها و کارهای خدا بیاعتنا باشیم. آیا خدا این جهان را برای بیاعتنایی ما به آن آفریده است یا برای کمک به خوشبختی و شکوفایی بهتر هویت ما؟
آری، شناخت درست دیگر آفریدگان و ارتباط درست با آنها، ما را به خوشبختی بهتر و بیشتر و رشد و شکوفایی میرساند. دوست داشتن آنچه خدا گفته است دوست بداریم و دشمن داشتن آنچه خدا گفته است دشمن بداریم، اینها نردبانهای ترقی عرفان است.
برای نمونه، خدا به ما آموخته است که «هر زنی به شوهرش قدری آب برای نوشیدن بدهد، پاداش همین کار ساده، از عبادت یکساله بالاتر است.» یعنی لختی همنشینی مهرورزانه میان زن و شوهر ارزشش بیش از یکسال همنشینی با خدا و عبادت است! میبینیم که به خواست خدا، ارتباط درست میان ما و یک آفریدهی دیگر چقدر عرفانی است! آری دوستی چند لحظهای میان زن و شوهر، در نزد خدا این همه ارزش عرفانی دارد و ما عرفان را در رفتارهای عجیب و ذکرهای غریب جستجو میکنیم.
در نمونهی دیگر، خدا به ما میآموزد که «فرزندان خود را بسیار ببوسید؛ زیرا برای هر بوسیدن، به اندازهی پانصد سال راه رفتن در بهشت، شما را بالا میبرد»؛ یعنی اگر ما در این جهان پانصد سال مشغول عبادت و بالارفتن باشیم، تازه مسیری را رفتهایم که با یک «بوسیدن فرزند» طی میشود. واقعاً انسان حیرت میکند که خدا در شناخت درست آفریدهها و ارتباط درست با دیگران، چه عرفانی نهاده است؛ البته این آفریدگان و این ارتباطات درست، چیز غیرخدایی نیست؛ اینها طراحی و افعال خدا است و در واقع کسانی که میگویند «فقط خدا»، اتفاقاً آنها خدا را از صفات و افعالش قیچی میکنند و خدایی ناقص و جهانی ناقص برای خوشبختی و عرفان دنبال میکنند. (دعای عارفانه «عرفه» را بنگرید که امام حسین چگونه اندامهای تن را برمیشمرد و به روشنی میگویند: أمَرتَنی بالرُّجوع إلی الآثار … تَعَرَّفتَ إلیَّ فی کُلِّ شیء).
ب. مفهومشناسی عرفان
در زبانهای گوناگون، دو واژه «دانش» و «شناخت» وجود دارد. واژهی «عرفان» در عربی، یعنی «شناخت». اما فرق «شناخت» با «دانش» چیست؟ شناخت یعنی پیبردن به چیزی از راه ویژگیهای آن، ولی «دانش» یعنی درک حقیقت آن چیز. خب، آیا «شناخت» برای خدا معنادار است؟ یعنی آیا خدا از راه ویژگیهای چیزی، به آن چیز پیمیبرد؟ نه! پس شناسندگی برای خدا بیمعنا است و «دانستن» برای خدا معنادار است. از سوی دیگر، هیچکس نمیتواند خدا را «بداند»، بلکه تنها میتوان خدا را «شناخت». ما به «هستی» خدا، «علم» داریم؛ ولی به «چیستی» و حقیقت خدا «علم» نداریم و تنها میتوانیم خدا را تا اندازهای «بشناسیم»
پس واژهی «عرفان» در عربی یعنی «شناخت» که همان پی بردن به چیزی از راه نشانههای آن است. این واژهشناسی نیز، نشان میدهد که اگر عرفان را به معنای ارتباط با «فقط خدا» بدانیم، در واقع به تناقض رسیدهایم؛ چون ما نمیتوانیم به خود خدا پیببریم و باید به شناخت خدا از راه نشانهها و اوصاف خدا بپردازیم و نادیده گرفتن این چیزهای نشاندهنده خدا (که معمولاً «غیر خدا» نامیده میشود) یعنی از بین بردن شناخت و «عرفان» نسبت به خدا.
خدا در قرآن میفرماید که آفرینش همسر برای شما یکی از آیات خدا است! یعنی برخی آیات خدا در قرآن است و برخی دیگر، خود آفریدگان دیگر هستند؛ مانند همسر و فرزند.
ما بدون ارتباط با اوصاف و افعال و آیات خدا نمیتوانیم به خوشبختی بهینه و عرفان راستین برسیم. البته باید با جهان به گونهای که خدا گفته است ارتباط بگیریم و آنها را مانند یک آیه و نشان و پیکانِ راهنما بنگریم؛ نه یک هدف برای دلبستن غیرخدایی و شیطانی.
ج. تبیین عرفان راستین و غیرسکولار
بحث «هستیشناسی» و «واژهشناسی عرفان»، برای این بود که نشان دهیم خوشبختی یعنی بهرهبردن درست از همهی چیزها و عرفان سکولار و جدا کنندهی خدا از اوصاف و افعال خدا و هنجارهای خدا بر فرد، خانواده و جامعه، عرفان عیسوی نیست.
عرفان یعنی دیدن همهی چیز؛ نه ندیدن همهی چیز! عرفان یعنی دوست داشتن خوبان و خوبیها و دشمن داشتن بدها و بدیها و چه بسا که دشمن داشتن بدها و بدیها بیش از دوست داشتن خوبان ما را به خوشبختی و عرفان راستین برساند.عرفان یعنی گلبولهای سفید که با دشمنان سلامت ما میجنگند! عرفان حضرت عیسی به معنای صلحکلمآبی نیست! اگر عرفان عیسی (ع) گوشهگیری از دنیا و جامعه و سیاست (و به اصطلاح امروزی، سکولار) بود، صهیونیزم در پی به صلیب کشیدن ایشان نبود! آری عیسی (ع) رهبان (گوشهگیر بود) اما رهبانیت عیسی (ع) در شب و آن هم بریدن از رختخواب برای عبادت بود؛ ولی روزها را در جامعه و در پیوند درست با جهان و برای درمان دردهای جامعه، همانند شیر میغرید و مظلومان را یاری میکرد و در برابر ستمگران میایستاد! و از همین رو، صهیونیزم در پی ترور حضرت عیسی برآمدند؛ وگرنه عیسایی که هیچ مزاحمتی برای ستمگران نداشت، همانند آن عارف مسلمان و مسیحی و یهودی و زرتشتی است که امروز هیچ کاری برای کودکان فلسطین نمیکند.
آری، صهیونیزم در پی «ترور شخص» حضرت عیسی بود و تفسیر نادرست از عرفان حضرت عیسی، یعنی «ترور شخصیت» ایشان که شاید ظالمانهتر از تصمیم به ترور شخص ایشان باشد. شوخی میکنیم اگر بگوییم که ما امتداد حضرت عیسی هستیم ولی تروریزم، در پی به صلیب کشیدن امتداد حضرت عیسی و کشتن ما نباشد. آری، تنها آنانی امتداد حضرت عیسی (ع) هستند که صهیونیزم در پی ترور و به صلیب کشیدن آنان باشد. صهیونیزم، هویت «پیغمبرکُش» دارد و هرگز دست از بر صلیب کشیدن حقیقت برنمیدارد و هر کس به خدا نزدیکتر، به صلیب نزدیکتر.
عرفان یعنی دوستی با خدا و دوستان خدا و دشمنی با ابلیس و دشمنان خدا. این جدال میان حق و باطل است که عرفان عیسی را از ترور شخصیت عرفانی عیسی جدا میکند! عیسی هر روز در الجلیل متولد میشود و هر روز دشمنان، در گلگتا در پی به صلیب کشیدن او هستند و کودکان غزه، همانند کودکی حضرت عیسی هستند که به جای سینه مادر، در سینه صلیب، میخ میشوند.
اگر نیک بنگریم همه جا گلگتا است و هر روز پاسیونه؛ چنانکه مسلمانان میگویند «هر روز عاشورا است و همه جا کربلاست». دلم برای درختهایی میسوزد که بدون حضرت عیسی، در جایجای شهر، صلیبوار منتظر ما [تمارها] هستند تا ما عیسی بشویم و آنان ما را در آغوشی تنگ بکشند. اگر اینگونه بنگریم، هر درختی یک کلیسا است؛ وگرنه کلیسا، جایی شده است که درختها را در آنجا «صلیب» کردهایم.
حضرت عیسی مردگان را زنده میکرد؛ هم جسمهای مرده را که برای مردم قابل فهم بود و هم روحهای مرده را. ولی معجزهی بزرگتر حضرت عیسی، زنده کردن جامعه بود و این معجزه بود که صهیون را برآشفت تا او را به صلیب بکشند.
زنده کردن یک جامعه یعنی خطوط کلان و اساسی جامعه را درست کردن؛ یعنی «سیاست» و کسی که فکر میکند عرفان حضرت مسیح سیاسی نبود، نیک بیندیشد که چرا اسرائیل با اسلام مکه میسازد ولی غزه و لبنان و یمن را به صلیب میکشد؟ اگر همین حال مسیح به جهان برگردد، آیا صهیون باز هم به دنبال به صلیب کشیدن وی هستند یا با وی دست میدهند و ایشان هم به چند توصیهی اخلاقی بسنده میکند؟ این پرسش میتواند عرفان عیسی و ترور شخصیت عرفانی ایشان را به ما نشان بدهد.
شگفت اینکه نام عیسی (روحالله) را ۱۴۵ سال پیش روی یک کودک ایرانی گذاشتند؛ کسی که جهان او را به نام امام خمینی میشناسد. شاید برخی خوششان نیاید ولی او مسیحیترین مرد روی زمین بود؛ او بزرگترین دشمن صهیونیزم بود و البته نه دشمن یهود.
پ.ن: برخی به شوق بهشت بندگی میکنند و برخی از ترس دوزخ، ولی شاگردان امام خامنهای را اگر تکهتکه هم بکنند تا بندگی نکنند و اگر به دوزخ ببرند تا بندگی نکنند، باز هم بیآنکه بر آنان «واجب» باشد، حق و ولایت را میستایند تا «حُجَجی» باشند بر عرفان راستین: «لئن أدخَلتَنی النارَ أعلَمتُ أهلَها أنّی أُخبّک. فهبنی یا إلهی صَبَرتُ علَی حَرِّ نارک فَکیفَ أصبِرُ علَی فراقِک … لَأَضِجَّنَّ ألیک بین أهلها ضَجیجَ الآملین»! اینان هستند که امام خمینی فرمود «تربت پاکشان زیارتگاه عاشقان و عارفان و دلسوختگان و دارالشفای آزادگان عالم خواهد بود» آری دارالشفاء خاک این شهیدان است نه «شفای» بوعلی و سفر بندگی راه اینان است نه اسفار صدار. فتح الفتوح امام خامنهای نیز، تربیت چنین کربلائیانی بود؛ نه پرداختن به «فتوحات مکیة».
برگردان ایتالیایی سخنرانی: L’Irfan, ossia spiritualità e misticismo, di Ruhollah
نوشته همسو:
علامه طباطبایی؛ انقلابی، ضد انقلاب یا غیرانقلابی
دید فلسفی، فقهی و ابرفقهی به تَکپند خدا؛ قیام و انقلاب
ابرطبیعیات، “انقلابی اسلامی” در تولیدعلم.
خرید کتاب «زبرتفقه نظام پیشرفته اسلام» نخستین متن آموزشی در ابرفقه
◻️۱۲ نماهنگ ابرفقهی در ایـتا: «یک» _ «دو» _ «سه» _ «چهار» _ «پنج» _ «شش» _ «هفت» _ «هشت» _ «نُـه» _ «ده» _ «یازده» _ «دوازده»