در پی انتساب تهمت غیرعلمی و نامشروعِ «اسلام، شهید انقلاب» به علامه طباطبایی، ناگزیریم نسبت ایشان با انقلاب را برای صیانت از حقیقت، بررسی کنیم. ساختار ارزیابی ما، مبتنی بر فقه استراتژیک است. عصاره پردازه فقه استراتژیک اسلامی چنین است: «العقولُ ائمّه الافکار و الافکارُ ائمهُ القلوب و القلوب ائمهٌ الحواسِّ و الحواسُّ ائمهُ الاعضاء».
عقل گوهر وجودی و امام درون است و عنصر حیاتی و تعیین کننده ارزش فرد است. فکر (که اشتباهاً عقل خوانده می شود) و قلب و حس و عضو در صورتی که تابع عقل باشند، ارزش دارند؛ زیرا ارزش انسان به عقل است. اگر عقل وضعیت مناسبی داشته باشد، معنایش این است مستعد تبعیت از عقل برون (امام و ولیّ امر مشروع ) است. متأسفیم که در این مقاله، مجال تبیین دقیق «فقه استراتژیک» و تطبیق دقیق آن بر محل بحث نیست.
بر این اساس، اصل هویت فرد و جامعه، «عقل» است (که البته کاملاً غیر از آن چیزی است که در زبانها می چرخد؛ یعنی قوه ادراک و شناخت نیست). ارزش هر فرد هم صرفاً به میزان عقل وی است. اگر عقل درست باشد و فرد در محیط استضعاف آور نباشد، فکر هم درست می شود و علم درستی می آموزد، قلب هم درست می شود و انگیزه مناسبی تولید می کند و حس (شبکه عصبی و ارتباطی) هم درست عمل می کند و یک مجموعه مناسب درست می شود و کارها انجام می شود.
پس اگر کسی در شرایط مجاهدت برای حل مشکلات، به مجاهدت برنخاست، قاعدتاً دچار فقر عقلی شده است؛ این احتمال هم وجود دارد که مستضعف باشد. اگر مشکل یاد شده، مشکل «حیاتی» بود، فقر آن عالم در «عقل» نیز، «فقر حیاتی» است. چنین کسی ممکن است فکر قوی، قلب قوی، حس و ارتباطات قوی و عضو قوی هم داشته باشد؛ اما عقلش ضعیف است.
امام خامنه ای در دیدار روحانیون خراسان شمالی در 19 مهر 1391. دریافت فیلم
در حالت بسیار نادری و براساس احتیاطات موجه سازانهای که ما در فهم معادله به خرج دادهایم، ممکن است که عقل فرد هم ضعیف نباشد، اما دچار فقر تعقل باشد. مثلاً فرشتگان گوهر وجودی خوبی دارند اما بسیاری از فرشتگان دچار فقر تعقل هستند؛ شاید بحث «تعلیم» اسماء به ادم و «عرضه» آن به ملائکه و اعتراف ملائکه به محدودیتِ «تعلم: لا علم لنا الا ما علمتنا» ناظر به همین امر باشد.
برخی از علمای بزرگ شیعه، در مبارزات منتهی به پیروزی انقلاب اسلامی ۱۳۵۷ شرکت نکردند. گویا رازش آن بود که آنان بر آن بودند که قیام امام خمینی در برابر رژیم شاه به سرانجام نمیرسد؛ یعنی درک درستی از واقعیات جامعه نداشتند و لذا نتوانستند حیاتیترین و بزرگترین مسیر حق و باطل تاریخ ایران و بلکه جهان معاصر را درک و همراهی کنند.
از منظر قرآن، شناخت حق و باطل در گرو منطق روشنی به نام «فرقان» است؛ فرقان نیز وابسته به تقوا است: «یا أَیهَا الَّذینَ آمَنُوا إِنْ تَتَّقُوا اللَّهَ یجْعَلْ لَکمْ فُرْقاناً …» انفال، ۲۹. به هر اندازه که کسی پرهیز بایسته و متناسب با هر امری را به دست آورد، اندازه لغزش وی در آن کار نیز کاسته میشود.
مساله جدی آن است که انسان در مسائل حیاتی، کف تقوا را برای از دست ندادن «فرقان» لازم، حفظ کند. مساله حیاتی، مساله ای است که حیات حاکمیت جریان حق به آن وابسته است. رعایت حیات «امامت» ولیّ امر مشروع، از کسی ساخته است که جوهره درونش (عقل) در تراز قوت و تقوای لازم باشد. ممکن است که کسی در حوزه عقلی دچار نقص اساسی باشد، اما در حوزه های دیگر، دارای قوت باشد؛ یعنی در انواع و اقسام خوبی ها بکوشد و عالِم درجه یک پنداشته شود و در لطافت و معنویت سرآمد شمرده شود و در ارتباطات و رفتارش نیز یکی از بهترین ها به حساب آید، اما در عین حال انسان ترازی نباشد؛ به این فرموده پیامبر (ص) دقت شود:
پیامبر (ص) فرموده اند که «تمام نیکیها تنها با عقل دست یافتنی است و کسی که عقل ندارد، دین ندارد. گروهی در محضر رسول خدا مردی را ستودند تا اینکه تمام ویژگی های خوب را در وی برشمردند، آنگاه رسول الله (ص) فرمودند: عقل او چگونه است؟ گفتند: یا رسول الله! از کوشش او در عبادت و انواع خوبی ها به شما میگوییم و شما از عقل او میپرسید! آنگاه رسول خدا فرمود: براستی که احمق به سبب نادانی اش، مصیبتی عظیم تر از ستم یک انسان فاجر به وجود میآورد …». [۱]
در فراز نخست، «عقل» قطعاً در برابر جهل است اما در فراز بعدی، ظاهراً عقل در برابر جهل نیست؛ اگر چنین باشد، آن فردی لزوماً فاقد عقل نیست؛ ممکن است دچار فقر «تعقل» باشد؛ یعنی نتواند استفاده به جا از فکر، قلب، حس و عضوش بکند.
امام خامنهای جمله بسیار شگفتی دارد که تفاوت فقر عقل و تعقل را نشان می دهد: «اگر کسی درس بخواند، تا ملای درجه یک بشود و به قدری تقوا داشته باشد که سلمان عصر گردد؛ یک چنین ملای عالم عادل فقیه متقی همه چیز تمام، اگر دنیا را نشناسد، چنانچه خدا رحمش نکند، ممکن است همین آدم وسیلهای برای شیطان بشود؛ خودش نجات پیدا میکند و به بهشت میرود؛ چون طبق تشخیص خودش عمل میکند …». حوزه و روحانیت در آیینه رهنمودهای مقام معظم رهبری، گردآوری دفتر مقام معظم رهبری، تهران: سازمان تبلیغات اسلامی، اول، پاییز ۱۳۷۵، ج۱، ص ۱۲۸. برای درک بهتر سخن آیت الله خامنه ای، به این سخن امام علی (ع) درباره کمیل بن زیاد دقت فرمایید که او را چگونه معرفی میکند.[۲]
این سخن امام خامنه ای بسیار پیچیده است و حدود ۱۵ سال برای فهم و صورت بندی و درک لوازم آن تمرکز کردیم و از مهمترین بسترسازان طراحی فقه استراتژیک همین جمله بود. نتیجه ای که تا کنون بر پایه امیرپردازه (العقول ائمه الافکار و …) به آن رسیده ایم و نهایت احتیاط را در آن روا داشته ایم، چنین است:
۱. ابرکاوی انواع جهاد
بر پایه حدیث یاد شده (العقول ائمه الافکار …) از امام علی (ع) ما شش گونه جهاد داریم؛ پنج جهاد مربوط به پنج لایه هویتی انسان و یک جهاد مربوط به پیوند میان این لایهها و «امامت» عقل بر زیر مجموعه به گونه درست:
أ. جهاد اکبر: جهاد عقلی که در پی پاکسازی گوهر وجود از آلودگیها و تقویت آن است؛
ب. جهاد کبیر: جهاد فکری که در پی پاکسازی فکر و تقویت آن است؛
ج. جهاد وسط: جهاد قلبی که در پی پاکسازی قلب و تقویت آن است؛
د. جهاد صغیر: جهاد حسی که در پی پاکسازی شبکه ارتباطی و تقویت آن است؛ مانند جهاد ارتباطی و رسانهای.
ه. جهاد اصغر: جهاد عضوی که در پی پاکسازی عضوی و تقویت آن است؛ شامل جهاد نظامی و اقتصادی.
معیار خوب یا بد بودن انسان، «عقل» وی است (الإنسانُ بِعَقله) و معیار صلاحیت فرد برای پیشوایی در امور، «تعقل» وی است. تعقل یعنی بکارگیری فکر و قلب و حس و عضو در راستای تکامل. طبعاً مدیریت نادرست فکر، قلب، حس و عضو، کاری غیر عاقلانه، است؛ در اینجا، عقل در برابر جهل نیست.
پس ممکن است که کسی دارای عقل خوب، فکر قوی، قلب قوی، حس قوی و عضو قوی باشد، ولی تعقل قوی نداشته باشد؛ یعنی همه این ها نتوانند در یک وضعیت تراز، با هم دیگر همکاری درست بکنند؛ مثلاً تیمی را در نظر بگیرید که همه اعضای تیم، بهترین بازیکنان جهان در جایگاه خود هستند؛ در عین حال، این تیم، تیمی برتر نیست؛ زیرا هماهنگی میان افراد تیم، خوب نیست. پس ممکن است که کسی اهل «جهاد اکبر، کبیر، وسط، صغیر و اصغر» هم باشد، ولی باز هم از ابزار شیطان شکستهایی بخورد و بازیخورده او در حوزه امامت و هماهنگسازی لایههای هویتی باشد و لذا اسباب گمراهی دیگران نیز بشود؛ چنانکه پیامبر (ص) فرمودند که خطر چنین افرادی بسیار بزرگ است.
برای دچار نشدن به شکست در برابر شیطان و ابزار شیطان نشدن (با وجود تمام امتیازات عقلی، فکری، قلبی، حسی و عضوی) چه باید کرد؟ در اینجا به جهاد دیگری به نام «ابر جهاد» یا «جهاد تعقلی» نیازمندیم که در گروِ «ولیّشناسی و پیروی از ولیّ امر» است
و. ابرجهاد یا جهاد تعقلی: ابرجهاد برای آن است که فرد بتواند عقل، فکر، قلب، حس و عضو جهادی را در مسیر درست به امامت عقل درون و برون بسپرد. قطعا برخی علمای بزرگ در مشروطه و نیز در مبارزات منتهی به انقلاب اسلامی، به روشنی دچار کاستی در ابرجهاد یا جهاد تعقلی بودهاند:
۲. ضرورت درسآموزی از خطاهای بزرگان در شرایط حیاتی
همواره حجت مُطاع الهی درم یان ما وجود دارد و همواره هم کسانی از حجت الهی پیروی نکردهاند و همواره هم کسانی این سرپیچی را با «اجتهاد»های خود، توجیه کردهاند: «اجتهد و اخطأ»! در این میان، برخی دچار فقر عقل و برخی دچار فقر تعقل بودهاند.
آ. شیطان در برابر خداوند، اجتهاد کرد و خطا کرد! برخی در برابر پیامبر خدا (ص) چنین وانمودند که اجتهاد کردند و خطا کردند! برخی در برابر امیرالمؤمنین چنین مینمایند که اجتهاد کردند و خطا کردند! برخی هم در برابر ولیّ امر مشروع در زمان غیبت، چنین مینمایند که اجتهاد کردند و خطا کردند. همه این موارد، دو رکن مشترک دارند: «اجتهاد در برابر ولیّ امر» و «اشتباه در مسالهای حیاتی» که به سرنوشت «امامت» ولیّ امر مشروع، مرتبط بوده است؛ برای نمونه یک اجتهادِ شاید حیاتی را بررسی میکنیم:
برپایه اسناد معرفی شده، آخوند خراسانی و همسوهای وی در مساله مشروطیت، برای کسانی که «سر مویی با مشروطیت مخالفت» کنند، «حکم محاربه با امام زمان» را به عموم مردم اعلام[۳] کردند؛ مصداق برجسته مخالفان مشروطه، آیتالله شیخ فضلالله نوری بود. مرحوم شیخ فضلالله هم نظرش این بود که حامیان آن مشروطه، «مرتد فطری» هستند[۴] که مصداق برجسته آن، آخوند خراسانی است. روشن است که در این مساله، حق با شیخ فضلالله بود و مشروطه در راستای منافع انگلیس حرکت کرد و جناب آخوند و علمای همسو با وی اشتباه میکردند. اما سخن آن است که در آن زمان که آخوند «حکم خدا» را اعلام کرد، آیا جبههای را که برگزیده بود، جبهه حق بود یا جبهه باطل؟ آیا ممکن است که کسی ولیّ امر مشروع الهی باشد و در عین حال، در «الحوادث الواقعه» نه تنها جبهه حق را نشناسد، بلکه خدمتگزار جبهه باطل باشد؟ آیا چنین فردی «حجت خداوند بر مردم» است؟
آیا اسلام در عصر غیبت، سازوکاری برای گمراه نشدن مردم ندارد؟ گمراهیای در حد «اشتباه بین جبهه حق و جبهه باطل»! آن سازوکار چیست؟ آیا ممکن است که بگوییم کسی عالم به اسلام است، اما حتی قادر نیست که جبهه و جریان حق و باطل را تشخیص بدهد؟ و رفتار وی در راه سرنگونی جریان حق و سرفرازی جبهه باطل باشد؟
آیا آخوند خراسانی صلاحیت اجتهاد و صدور حکم در مساله مشروطیت را داشت؟ قطعا نداشت! اگر صلاحیت داشت و تقوای متناسب با این کار را داشت، می توانست بسیط ترین اجتهاد، یعنی فهم «ولی امر نبودن خودش» را درست بفهمد. اگر تقوای متناسب با آن تراز بود، قطعا خداوند «فرقان» به وی میداد و اگر هم کاستیای بود، شاید امام زمان (عج) به گونهای تسدید میکردند.
دریافت فرمایش امام خامنه ای درباره فریب خوردن برخی از علما در مشروطه
تکلیف مردم نسبت به کسانی مانند آخوند خراسانی که ولیّ امر نیستند و خود را در جایگاه ولایت میبینند چیست؟ تکلیف عالمان اهل بصیرت در برابر امثال آخوند خراسانی چیست؟ آیا سازوکار امام زمان (عج) در عصر غیبت اشکال دارد یا اشکال در افرادی است که خودولیّپندار هستند؟ و نیز در اهل بصیرتی که این افراد را به دیگران نمیشناسانند.
این ناپذیرفتنی است که کسی عالم به دین باشد ولی در همان حال، عالم به اساس و شیرازه دین؛ یعنی ولایت امر و ولیّ امر نباشد؛ بلکه خود را نیز ولیّامر بپندارد! آیا حجت خداوند بر «خودولیّپنداران» تمام نیست؟ تراز عبودیت و تقوای چنین افرادی چقدر است؟ آیا کسانی که نتوانند ولیّ امر زمان خود را بشناسند، بلکه خود را ولیّ امر بپندارند، تراز تقواشان بیش از مردم عادیای است که مطیع ولیّ امرخود هستند؟
اولاً مساله ولایت امر و حاکمیت بر جامعه، مساله عادی شرعی نیست و یک امر حیاتی شرعی و اساس دین است و نمیتواند دارای روشنی کافی نباشد و ثانیاً مجتهدی که بخواهد در این امر اجتهاد کند، باید دارای شرایطی باشد که آن نیز امر مستوری نیست و این شرایط یعنی: روشن بودن ابعاد گوناگون داخلی و خارجی در حوزه های امنیتی، سیاسی و اقتصادی، در بازه زمانی حال و آینده که امری بسیار پیچیده است و هر کسی نباید به خود اجازه بدهد برای آینده همه این امور، تصمیم غیر علمی بگیرد.
بی شک عدم تبعیت از ولیّ امر هر زمانی، اگر در مساله ای حیاتی مثل انجام انقلاب یا مسائل دیگر باشد، یک اشتباه استراتژیک است که میتواند ناشی از عدم تقوای استراتژیک باشد.
هر کسی حق ندارد از پیش خود اجتهاد و خطا کند و در این حوزه اسلام باید به شایسته ترین افراد مراجعه شود. به راستی چه درسی باید از «اجتهد و اخطأ» های اشتباه بگیریم؟ آیا تقوا و رعایت حریم دین خداوند است که ما را به آن میرساند تا در یک مساله حیاتی، با حرکت یا سکون خود، جبهه حق را تضعیف و جبهه باطل را تقویت کنیم؟
آیا خودولیّپنداری در انقلاب اسلامی ایران رخ نداده است؟ آیا پس از انقلاب رخ نداده است؟ آیا در فتنه ۸۸ رخ نداده است؟ چه درسی باید از این خطر بزرگ بگیریم؟ تا کی باید چوب ادعای «اجتهد و اخطأ» بخوریم؟ آن هم خطایی در حد ظلم به جبهه حق و یاری جبهه باطل!
امام خامنه ای در دیدار با مردم ۶ اردیبهشت ۱۳۶۹: «پس، یک طرف قضیه، همین تحجرها و نیندیشیدن ها و اشتباههای عمده و بزرگ است که ما در طول دوران خلافت بنیامیه و بنیعباس، آن را مشاهده میکنیم. بعضی ها آدمهای مقدسمآب و متدین و اهل عبادت و اهل زهد بودند و در کتابها اسمشان در شمار عباد و زهاد و اخلاقیون و آدمهای حسابی ثبت شده است؛ اما اشتباه میکردند؛ اشتباهی به عظمت اشتباه جبهه حق با باطل. بزرگترین اشتباهها این است. اشتباههای کوچک، قابل بخشش است. آن اشتباهی که قابل بخشش نیست، این است که کسی جبهه حق را با جبههی باطل اشتباه کند و نتواند آن را بشناسد.»
عالم باید دارای بصیرت و زمان شناس باشد؛ وگرنه کمینه، دچار فقر تعقلی شده است؛ زیرا امام صادق (ع) میفرماید: «یا مُفَضَّلُ! لَایفْلِحُ مَنْ لَایعْقِلُ، وَ لَا یعْقِلُ مَنْ لَا یعْلَمُ، … وَ الْعَالِمُ بِزَمَانِهِ لَاتَهْجُمُ عَلَیهِ اللَّوَابِسُ». کافی، کلینی، قم: دارالحدیث، ۱: ۶۱.
این یعنی ابزار عبودیت (تعقل)، علم است و این علم بر دو بخش است، یک بخش شناخت حقایق امور از راه فکر یا دین و بخش دیگر، شناخت واقعیات جامعه. لذا اگر کسی آیت الله بهجت که سهل است، سلمان عصر هم باشد و ملای درجه یک در حد شیخ انصاری و ملاصدرا و علامه طباطبایی و آیت الله خوئی هم باشد، اما نتواند از پس شناخت وظیفه خود در مختصات زمان و مکان برآید، ممکن است که جورچین شیطان را تکمیل کند؛ نه جورچین عبودیت؛ و اگر مختصات آن مساله حیاتی باشد، ممکن است که فاجعه حیاتی شکل بگیرد.[۵] فاجعه ای که به بیان امام خامنه ای «قابل بخشش» نیست.
۳. بررسی مواضع علامه طباطبایی در انقلاب
برخی با استناد به امور نادرستی مثل مفسر بودن یا داشتن حالات معنوی یا مکاشفاتی، ابتدا فردی را شخصیت تراز معرفی میکنند و بعد خود را در محذوریت توجیه مواضع اشتباه آن فرد قرار میدهند. آنچه در دست است و قدرت داوری به ما میدهد، نشان میدهد که علامه شخصیت تراز اسلام نبوده است! منظور این نیست که انسان کامل نبوده است؛ این که واضح است. ممکن است کسی بی سواد باشد و هیچ مکاشفه ای هم نداشته باشد، ولی در حد ظرفیت خود، شخصیت تراز باشد؛ مانند کفن پوشان ورامین و بسیاری از مردم عادی انقلابی.
افراط و تفریط ویژگی جریان جاهل است؛ «مبارزِ انقلابی» پنداشتن علامه طباطبایی و اغماض از ضعف های ایشان در مسائل حیاتی، نتیجه اش آن است که آن سوی طیف جهالت، عده ای علامه طباطبایی را ضد انقلاب معرفی کنند. سخنان غیر علمی برخی افراد آلوده به جنایات کودتای ۸۸ و نیز تحلیل های آقای محمد رضا حکیمی[۶] با استمداد از «ضد انقلاب» دانستن علامه طباطبایی در این راستا است. حکیمی به این ادعا استناد می کند که علامه طباطبایی گفته است: «این انقلاب یک شهید دارد و آن هم اسلام است»!
افتخار این انقلاب چیست؟ امام خمینی و مردم موعود (مائده، ۵۴) و شهدا و اسرا و مجروحین و مجاهدین و ولایت فقیه و ترویج منطق تشیع در منطقه و جهان و استقامت و پیشرفت های گوناگون (به اعتراف دشمن و افراد غیر وابسته انقلاب)،آن هم در برابر یک دنیا توطئه است. اگر انقلاب اسلامی نبود آن وقت معلوم میشد که جهان چه میشد و آقایان غیر «حکیم» باید کژدم قلمش را بر خود فرو می کرد! انقلاب مقدس ۵۷، نیاز به انقلابی تراشی از این عالم و آن سیاستمدار ندارد؛ چنان که با ضد انقلاب تراشی معاندین نیز این اقیانوس آرام، متلاطم نمیشود.
باید واقعیت علامه طباطبایی را نشان داد نه این که آن قدر قداست به وی بدهیم که ضعف مواضع وی، سبب ارزش زدایی از انقلاب و امام و شهدا در ذهن برخی افراد شود! علامه یک مبارز انقلابی نبود و مرتکب اشتباه بزرگی هم شد؛ اما ما حجتی نیافتیم که او ضد انقلاب بوده است. اگر علامه چنان تهمت زشتی به انقلاب زده باشد، ارزش خود را کاسته است نه ارزش انقلاب را.
۳-۱. خامنه ای: مانع کبیره؛ علامه: گناه کبیره!
امام خامنه ای در ۲۶ مرداد ۱۳۷۱: «حق نداریم مأیوس شویم. یأس از رحمت خدا، از گناهان کبیره است. کسی حق ندارد از رحمت خدا مأیوس شود؛ ولو موانع آن رحمت را هم زیاد ببیند. اما چرا مأیوس شود؟ بعضی جاها، یأس، گناه کبیره نیست، اما مانع کبیره است. در دوران مبارزات قبل از پیروزی انقلاب، به بعضی کسان میگفتیم: “شما که به حکومت اسلامی و نظام اسلامی عقیده دارید و قبول دارید که اسلام از ما یک جامعه اسلامی میخواهد، پس چرا اقدام نمیکنید؟ …” میگفتند: فایدهای ندارد. چه فایدهای دارد؟ نمیبینید دشمن چطور مسلط است!»
آیت الله خامنه ای (حفظه الله) میگوید که علامه طباطبایی «در فضای مبارزه وارد» نمیشد و علت این اشتباه وی را چنین بر میشمرد: «عدم شناخت از واقعیات جامعه»:
«پدرم با مرحوم علامه طباطبایی خیلی دوست بودند، ساعت ها در منزل پدرم مینشستند و با یکدیگر صحبت میکردند … من به عنوان یک طلبه جوان، درباره مسایل مبارزه با ایشان بحث میکردم و میگفتم: شما چرا در این فضای مبارزه وارد نمیشوید؟ … ایشان میگفتند: … ما در برههای از زمان میتوانستیم تأثیر بگذاریم – مرادشان زمان مشروطه و بدو ورود تمدن جدید بود- ولی گناه بزرگی واقع شد که آن وقت، این کار تعقیب نشد؛ اما دیگر حالا وقت گذشته است و فایدهای ندارد … این مبارزات به نتیجهای نخواهد رسید و این نظامی که ما میبینیم بر سر کار است، با این حرفها و با این یک ذره و دو ذره، از بین نخواهد رفت”. شما ببینید، عالم روشن بینی مثل علامه طباطبایی – که دیگر در مورد روشن بینی و اگاهی ایشان، هیچکس شک ندارد – تعبیرش از واقعیت جامعه این طوری بود که میگفت فایدهای ندارد!» حوزه و روحانیت در آیینه رهنمودهای مقام معظم رهبری، گردآوری دفتر مقام معظم رهبری، تهران: سازمان تبلیغات اسلامی، اول، پاییز ۱۳۷۵، ج۱، ص۵۶.
(افزوده پسینی در ۲۳ بهمن ۱۴۰۱): امام خامنه ای برای روشن کردن انقلابی نبودن علامه طباطبایی پافشاری می کنند و باز هم در یک ماه پس از نوشته شدن این مقاله یعنی در ۱۳۹۶/۰۸/۲۲
«مرحوم علّامه طباطبائی (رضواناللهعلیه) جزو روحانیّون روشنفکر و دارای افکار اجتماعی بود، در تفسیر المیزان ایشان، این خصوصیّت سرتاپا در مرحوم علّامه طباطبائی مشخّص است؛ لکن ایشان در میدان مبارزه حضور نداشتند، نبودند. یکوقتی در جلسه خصوصی ایشان میگفت در اینکه در گذشته یک کوتاهیِ بزرگی – یا شاید میگفت تقصیر یا گناه بزرگی- انجام گرفته از طرف ما روحانیّون، هیچ تردیدی نیست؛ مضمون این بود، الفاظ یادم نیست. این را ایشان قبول میکردند و تصدیق میکردند که در گذشته یک چنین اشکالی در ما وجود داشته، [درحالیکه] این در دوره کنونی ما نبود. روحانیّت وقتیکه انقلابی باشد، وقتی درحال مبارزه باشد، وقتی درحال مجاهدت باشد، وقتیکه دشمن را بشناسد، وقتیکه شیوهها و ترفندهای دشمن را تشخیص بدهد، وقتی خود را آمادهی برای مقابلهی با این شیوهها و ترفندها بکند، آنوقت به جایگاه اصلی و واقعی خودش حقیقتاً نزدیک شده یا رسیده. و این طبعاً خطر دارد، ضرر دارد، ضررهای مادّی دارد، از جمله این که انسان کشته میشود در این راه، خونش ریخته میشود، که خود این بزرگترین رتبه است پیش خدای متعال و خدای متعال شهادت را به هرکسی هم نمیدهد.»
این اندوه امام راحل در منشور روحانیت هم ناظر به همین منطق علامه طباطبایی است؛ برخی میگفتند: «با گوشت و پوست نمیتوان در مقابل توپ و تانک ایستاد و اینکه ما مکلف به جهاد و مبارزه نیستیم». صحیفه امام، ج ۲۱، ص ۲۷.
۳-۲. چند نکته در فهم درست مساله:
آ. آیتالله خامنهای فقیه بصیری است که سالها در کشاکش مبارزه با طاغوت و مواجهه مستمر و متعدد خود با اقسام عالم بیبصیرت بود. هم چنین مرتبط با تجارب امام و بسیاری از دوستانش با علمای مختلف از جمله مقدس مآبهایی که در تقوا مثل سلمان فارسی مینمودند و در علم ملای درجه یک بودند، ولی بیشترین خون دل به امام خمینی دادند. لذا فردی کاملاً مسلط به شرایط مواجهه و ضوابط سخن درباره علما است و سخن وی با افراد دیگری که در تراز علمی و عملی و تجارب ایشان نبودند و کاملا مباشر با علامه طباطبایی «بحث» نمیکردند، خیلی تفاوت دارد. اگر آیتالله خامنهای سخنی میگوید، نظریهپردازی نیست، بلکه توصیف محتاطانه وضیعیتی است که سالها با آن زیسته و گریسته بود.
ب. سخن ایشان نشان میدهد که این موضع، موضع علامه بوده است و عوض نشده است؛ چون اگر این موضع برای اوایل نهضت در دهه چهل بود، نباید به صورت عام مطرح میشد؛ چون تهمت و گناه کبیره است؛ آن هم از یک فرد مسلط و نکته بین و منصف و خیرخواهی مثل آیتالله خامنهای.
۳-۳. بازه زمانی و مکان انجام شدن این گفتگو
این ملاقات ها در مشهد بوده است و علامه طباطبایی هم در طول دوره نهضت، بارها به مشهد رفته اند و به خانه دوست عالم شان آسید جواد خامنه ای میرفتند. چنان که علاوه بر آیتالله سید علی خامنهای، سید محمد خامنهای نیز در کتاب خاطرات خود به این دوستی و این حضور مکرر علامه طباطبایی به خانه پدرشان اشاره دارد: «علامه طباطبایی بعضی از سالها با خانواده خود به مشهد مشرف میشدند و یکی دو ماه میماندند و بیشتر اوقات، صبحها برای دیدن آقای ابوی به منزل ما میآمدند و ساعتی با هم مینشستند و باهم از هر دری صحبت میکردند». به نقل از تسنیم.
با توجه به این که آیت الله خامنهای در سال ۱۳۳۷ برای تحصیل، عازم قم شدند و در نیمه پاییز ۱۳۴۳ به مشهد بازگشتند و تا پبش از انقلاب در مشهد زندگی میکردند و خانه پدر ایشان نیز در مشهد بوده است، زمان آن دیدارها در گستره زمانی سال ۴۴[۷] و دست کم، نیمه پاییز ۴۳ تا قبل از انقلاب بوده است. صرف نظر از این تاریخ بندی دقیق، ظهور کلام آیت الله خامنه ای نشان میدهد که این موضع علامه یا مربوط به سالهای نزدیک به انقلاب بوده و یا اگر از سال ۴۴ به بعد آغاز شده است، تا پایان، تغییر قابل ذکری در آن مواضع رخ نداده است. اینک برای دفع شائبه از کلام آیتالله خامنهای درباره «عدم ورد علامه طباطبایی در فضای مبارزه» شواهدی که به ظاهر ناقض آن است را بررسی میکنیم:
۳-۴. محل نزاع و تدقیق مساله مد نظر آیت الله خامنهای
پس از روشن شدن بازه زمانی گفتگوی علامه طباطبایی و آیتالله خامنهای، لازم است محل نزاع (موضوع اصلی بحث) را نیز به دقت معین کنیم. اشکال آیتالله خامنهای به کدام موضع علامه بوده است؟ این مساله باید «دقیق» روشن شود تا بتوانیم درباره شواهدی که گویای نقض سخن آیتالله خامنهای است، با دقت ارزیابی شود. موضع علامه طباطبایی این بوده است: بیفایده بودن مبارزات مربوط به براندازی نظام شاه: «این مبارزات به نتیجهای نخواهد رسید و این نظامی که ما میبینیم بر سر کار است، با این حرفها و با این یک ذره و دو ذره، از بین نخواهد رفت». حوزه و روحانیت در آیینه رهنمودهای مقام معظم رهبری، گردآوری دفتر مقام معظم رهبری، تهران: سازمان تبلیغات اسلامی، اول، پاییز ۱۳۷۵، ج ۱، ص ۵۶.
پس اولا علامه سکولار و قائل به جدایی دین از سیاست نبوده است، ثانیاً قائل به ناتوانی روحانیت شیعه از انجام انقلاب و مدیریت آن نبوده است؛ ثالثاً مثل انجمن حجتیه مخالف قیام و تشکیل حکومت اسلامی نبوده است؛ بلکه کوتاهی در این امر را «گناه بزرگ» میدانسته است، «گناه بزرگ»؛ اما مساله تنها این بوده است که این زمان را برای انجام انقلاب مناسب نمیدانسته است و این قیام را بینتیجه میدیده است.
۳-۵. دورهبندی مبارزات علما؛ مبارزات اصلاحی (تا اواسط سال ۴۲) و مبارزات انقلابی تا ۵۷
پس از قیام ۱۵ خرداد ۴۲ و سرکوب شدید و سپس دستگیری طالقانی و بازرگان در تیرماه ۴۳ و محکوم شدن به زندانهای بلند مدت و با تلاش رژیم برای وعید و یأس و فریب و وعده به همراهان آیتالله خمینی، کمکم جوی درست شد که برخی از بزرگان و علمایی که در قیام نیمه خرداد ۴۲ همراهی کرده بودند، حساب خود را از «فضای مبارزه» جدا کردند. بریدن از مبارزات یا جزم بیشتر در عدم ورود به مبارزه، بویژه پس از سخنرانی امام در چهارم آبان سال ۴۳، در روز تولد شاه و عدم تحقق موج مطلوب تشدید شد. این مساله به دلیل: آ. محاکمه و زندانی شدن برخی از علما و دانشگاهیان مبارز؛ ب. و ریزش برخی از همراهان سابق به دلیل سرکوبگری شدید رژیم یا وعده و امتیاز دادن رژیم به برخی افراد؛ ج. و دستگیری امام در ۱۳ آبان ۴۳ و تبعید وی به وجود آمد
۳-۶. آیا سندی دال بر «ورود علامه به فضای مبارزه» از نیمه پاییز ۴۳ هست؟
پس ظاهراً علامه طباطبایی در آغاز که هنوز بحث «اصلاح» بوده است و نه «انقلاب»، همراهیهایی با مبارزان داشته است؛ ولی با قساوت رژیم شاه و در ماجرای این ریزشها و پس از تبعید امام و زندانی شدن برخی انقلابیها، از رسیدن به پیروزی ناامید شده است و در این تاریخ است که رفت و آمدهای ایشان در هنگامی که به مشهد میرفته است، مورد اشاره آیت الله خامنهای است. اما آیا ایشان پس از پاییز سال ۴۳ تا پیروزی انقلاب، موضعی داشته است که ناقض سخن آیتالله خامنهای باشد؟ اسناد و مواضع را بررسی میکنیم.[۸]
۳-۷. دوران پیش از ریزش
پس دست کم، اسناد قبل از نیمه پاییز سال ۴۳، حتی اگر از نظر دلالت، صراحتاً مخالف کلام مورد بررسی آیتالله خامنهای باشد، ناقض سخن ایشان نمیباشد؛ مانند موارد زیر:
اسنادی مثل جلسه نهضت آزادی با امام خمینی در منزل علامه طباطبایی در سال ۴۱، یا مخالفت علامه با لایحه ایالتی ولایتی در سال ۴۱، یا پیوستن به تجمع خرداد سال ۴۲ در حرم حضرت معصومه یا مهاجرت به تهران به همراه شریعتمداری برای اعتراض به دستگیری امام در سال ۴۲ یا ابراز تاسف علامه به دلیل دستگیری آیت الله محمد علی قاضی طباطبایی و جلسه استقبال از آزادی وی در منزل علامه در سال ۴۲ یا گزارش ساواک در ۴ مرداد ۴۳ درباره فعالیت سیاسی علامه و لزوم اتحاد حوزویان و دانشگاهیان در مبارزه، به فرض این که همگی نشانگر «ورود علامه به فضای مبارزه برای براندازی رژیم» باشد، مخالف نظر آیتالله خامنهای نیست.
۳-۸. دوران پس از ریزش
پس از بازگشت آیتالله خامنهای به مشهد در نیمه پاییز ۴۳ و همزمانی این دوره با ریزش برخی همراهان فعالیت های امام خمینی، آیتالله خامنهای دیدگاه علامه نسبت به مبارزه و براندازی رژیم را گزارش میدهد. اینک بررسی میشود که آیا دلیلی بر نقض سخن آیتالله خامنهای هست یا نه.
آ_ علامه طباطبایی در سال ۴۳ به دیدار طالقانی و سید صادق قاضی که زندانی سیاسی بودند، رفته است. طالقانی در تیر ۴۳ زندانی شده بود و احتمالا این دیدار قبل از پاییز باشد، به هر روی اگر بعد از پاییز هم باشد، این دیدار ثابت نمیکند که علامه مبارزه برای نابودی رژیم را معقول میدانسته و در فضای چنین مبارزه ای وارد شده است.
ب_ علامه یکی از ۳۹ نفری بود که پیام تلگرافی به امام زدند؛ مبنی بر ابراز خشنودی از انتقال امام از ترکیه به نجف. این مساله ربطی به اعتقاد به معقول بودن مبارزه برای براندازی رژیم شاه و ورود به آن ندارد.
ج_ علامه دو تلگراف در سال ۴۴ برای امام خمینی فرستاده است که چیزی را اثبات نمیکند.
د. علامه در سال ۴۶ به دیدن سید احمد خمینی که تازه از زندان آزاد شده بود، رفته است و سید احمد هم به منزل ایشان باز دید را انجام داده است. این امر هیچ دلالتی به معقول دانستن مبارزه برای براندازی رژیم شاه و ورود به آن ندارد.
ه_ علامه از لحاظ نظری، اسرائیل را دولت پوشالی و دست نشانده خطاب میکند. یا این که در سال ۴۹ اعلامیه ای یافت شده است که علامه طباطبایی و مطهری و زنجانی برای کمک به فلسطین حساب باز کرده اند. این دو مساله ربطی به معقول دانستن مبارزه برای نابودی رژیم و ورود به آن ندارد.
و_ علامه طباطبایی به دیدن آیتالله صدوقی مبارز و انقلابی، مشتاق بوده است و ایشان را انسان خیلی ظریفی میدانسته است و بالاخره دیده است. این به معنای معقول دانستن مبارزه برای براندازی رژیم شاه و ورود به آن نیست. بله اگر علامه کسی را به جهت مبارز انقلابی بودن ستوده بود، هر چند ثابت نمیکرد که خودش وارد مبارزه شده است، اما تأییدی بر مطلوب بودن مبارزه در آن زمان بود.
ز_ سفر علامه به لندن برای معالجه و همراهی شهید مطهری مبارز و انقلابی با وی در این سفر. این مساله هم ربطی به معقول دانستن مبارزه برای نابودی رژیم و ورود به مبارزه ندارد.
ح_ در قیام ۱۹ دی قم، طلاب انقلابی به سمت منزل علامه رفتند، علامه هم سخنان «بسیار کوتاهی» در حمایت از «امام خمینی» بیان کرده است؛ آیتالله خامنهای هم سخنان بسیار زیادی در حمایت از علامه دارد، اما در عین حال نشان میدهد که او مبارز انقلابی نبوده است. پس حمایت بسیار کوتاه[۹] علامه از امام خمینی در حضور طلاب انقلابی، سندی بر «حمایت» علامه از «مبارزه بر ضد رژیم» نیست؛ چه رسد به این که «ورود به فضای مبارزه» تلقی شود و ناقض سخن آیتلله خامنهای باشد. مثلا در فتنه ۸۸ فلان آیتالله از رهبری حمایت ضعیفی کرد و گفت رهبری طبق حجت شرعی درست عمل کرده است، در عین حال قویاً قائل به تقلب بود! و در جمع سبزها هم صحبت کرد.
ط_ آیتالله پهلوانی که مبارز و انقلابی بوده است، شاگرد سلوکی علامه بوده است. آیتالله پهلوانی سالک را موظف به مراقبت در تبعیت از سخن و سیره استاد میدانسته است. پس معلوم میشود که او علامه را با «مبارزات انقلابی» موافق میدانسته است.
اولاً سیره عقلا آن است که به خبره هر فنی مراجعه کنند و اطاعت سالک از استاد، در حوزه خبرویت سلوکی است؛ نه در همه چیز حتی در حوزه ای که سالک از استاد تخصص بیشتری دارد؛ زیرا تقلید عالم از غیر عالم حرام است.
ثانیاً مگر امام خمینی عارف نبود؟ سائس هم بود. مگر عارف پاک باختهای مانند آقای پهلوانی، قرار است مثل فرقهبازی اهل خرقه، حزببازی معنوی درست کنند که الا و لابد باید چشم و گوش بسته در همه زندگی مطیع یک غیر معصوم باشد! در عین حال نویسنده «رساله سیاسیات علامه طباطبایی» در پایان نوشته، مطلبی آورده است که این شبه استدلال خودش را نقد میکند.
ی_ این که علامه طباطبایی مطالبش برای نظام اسلامی مفید باشد، دلیل بر آن نیست که علامه جزو مبارزان برای براندازی رژیم طاغوت بوده است و حتی حاکی از آن نیست که علامه برای نظام اسلامی محتوا تولید کرده است؛ چرا؟ چون نظام ما اسلامی است. علامه هم مسلمان متفکر است. روشن است که خواهی نخواهی تولیدات اسلامی وی در خدمت مسلمانان و جامعه اسلامی است. پس دو نوع تولید داریم؛ تولید عام و تولید خاص؛ چنانکه دو نوع تربیت شاگرد داریم، تربیت عام شاگردان، تربیت خاص شاگردان. در تولید عام علم یا تربیت عام شاگرد، علم و شاگردانی برای مصرف اسلام تولید میشود. اما در تولید خاص علم و تربیت خاص شاگرد، علم و شاگردانی برای مقصد خاصی مثل «انقلاب اسلامی» تولید میشود. چه دلیلی وجود دارد که علامه طباطبایی تولید خاص علم یا تربیت خاص شاگرد برای انقلاب داشته است؟
علامه مصباح میگوید: «نمیدانم ایشان میدانست که به چه کار مهمی دست زده است و چه افرادی را برای چنین روزگاری تربیت میکند یا نه؟! به حسب ظاهر نمیدانست، ولی خدای متعال آنچنان تدبیر فرمود که در آن عصر این افراد پرورش یابند تا امروز بتوانند بر زخمهای جامعه مرهمی بگذارند». تماشای فرزانگی و فروزندگی، علامه مصباح یزدی، ص ۸۳؛ به نقل از نوشته آقای اکبری.
مطالب علمی علامه مفید بود، اما مهمترین مساله علمی و مبنای انقلاب اسلامی و نظام سیاسی اسلام در عصر غیبت یعنی ولایت فقیه را با ادبیات برون دینی یا کلامی، پرورش نداد و لذا شاگرد برجسته وی، علامه شهید مطهری هم دچار هم نقص بود؛ اما علامه مصباح یزدی تلاش شگرف و آگاهانهای در این راستا داشتند؛ علامه جوادی آملی نیز در اندازه خوبی به آن پرداختند.
تقسیم کار خوب و ضروری است و اگر علامه مبارزه برای سرنگونی رژیم شاه را معقول میدانست و در عین حال، به سبب تقسیم کار به سراغ تربیت شاگرد و تالیف کتب میرفت، اولا سوگیری تربیت شاگرد و تولید علم، متفاوت میشد و ثانیاً پشت انقلابیها به این پشتیبانیها گرم میشد. اما چنانکه آیتالله خامنهای گفته است و علامه مصباح هم مطرح کرده است، مساله این گونه نبوده است و تقسیم کاری در میان نبوده است.
در پایان «رساله سیاسیات علامه» آمده است که همین عدم مشارکت علامه در مبارزه، برای آیتالله پهلوانی پرسش بوده است و علامه در پاسخ به ایشان چنین میگوید: «من همچون پاسبان سر پُست میمانم. اگر آن طرف یک درگیری بشود پاسبان سر پست پستش را رها نمیکند و به آنجا برود».
- طرح این پرسش نشان میدهد که آیتالله پهلوانی راه خود را یافته بود و نیازی به تبعیت از علامه در این مساله نداشته است؛ تا جایی که نه تنها از رفتار علامه پیروی نمیکند، بلکه منتظر پاسخ مناسبی برای این کار استادش است. بنابراین شِبه استدلال پیشین، نادرست است.
- پرسش آیتالله پهلوانی و بویژه، پاسخ علامه طباطبایی به ایشان، ثابت میکند که همه دلایل پیشین نویسنده مقاله، اگر بخواهد دال بر «مبارزات انقلابی» علامه طباطبایی باشد، نادرست است؛ زیرا چنان شاگردی که باید مراقبه بر پیروی از استاد داشته باشد، از مثلاً مبارزات استاد بیخبر است و استاد را در مقام پاسخگویی نسبت به عدم مبارزه انقلابی قرار میدهد. پاسخ علامه هم این نیست که من در مسیر براندازی رژیم مبارزه میکنم، بلکه میگوید اگر درگیریای هم در کار باشد، من کار خودم را میکنم!
- پاسخ علامه طباطبایی صراحت دارد که وی وارد مبارزات نمیشود.
پس روشن است که حرف آیتالله خامنهای بسیار ریزبینانه و درست است و علامه طباطبایی دچار اشتباه بزرگی شد؛ اشتباهی که مبادا همان چیزی باشد که خودش آن را «گناه بزرگ» میدانست.
۳-۹. نقد منطق نقالیبقالی محقق داماد، نصر و حکیمی
آقای سید مصطفی محقق[۱۰] سخنی را از علامه در یک نشست خصوصی افشا میکند که همین مساله، شائبه عدالت نداشتن یا سفاهت ناقل را جدی میکند. (پانوشت مهم زیر را بخوانید)[۱۱]. محمدرضا حکیمی هم با اشاره به همین نقلها، علامه طباطبایی را «ضد انقلاب» معرفی میکند (حکیمی، عقلانیت جعفری، کتاب اول، تهران: دلیل ما، ص ۱۲۴ تا ۱۳۰) و تهمت بزرگی را به او نسبت میدهند: «این انقلاب یک شهید دارد و آن هم اسلام است»! (همان، ص ۱۲۲) و این سخن را، دیدگاه علمی او دانسته است! به فرض که شواهدی بر این تهمت، وجود داشته باشد، آیا یک فقیه دانا به رموز حجت و استدلال فقهی، حق دارد یک جریان عظیم و دارای ابعاد بسیار و زوایای نشکفته که از سوی یک فقیه مهذب و عادل و مدبر و شجاع رهبری میشود را به صرف برخی شواهد، «قاتل اسلام» بداند! العیاذ بالله از طرح چنین سخن غیر علمی از یک انسان اهل اخلاق و دقت! طرح و انتشار چنین تهمت غیر علمی و نامشروع به انقلاب اسلامی، آن هم با منطق نقالی- بقالی، واقعاً نیازمند جابجا کردن مرزهای وقاحت است.
خب کسی که باور دارد که این انقلاب پیروز نخواهد شد، چه معنا دارد، آن گونه که سید حسین نصر ادعاکرده، پیش از انقلاب بگوید «بزرگترین قربانی این نهضت اسلام خواهد بود»؟
اگر ادعای نصر و محقق داماد، دروغ و عقده روانی نباشند، ادعای غلط آنان را میتوان بدین گونه پذیرفتنی کرد که:
💭 چون علامه تا پیش از پیروزی انقلاب، پیروزی این انقلاب را دستنیافتنی میپنداشت، پس «اقدام کردن به این انقلاب و نهضت» را نیز نادرست میدانست؛ نه دستاورد این نهضت؛ یعنی جمهوری اسلامی ایران را.
اگر پیروزی دستنیافتنی باشد، آوردن این همه ظرفیت اسلام برای پیروزی انقلاب، یعنی قربانی کردن اسلام. چنانکه اقدام نکردن برای احیای اسلام در هنگامی که پیروزی، دستیافتنی است، به معنای قربانی کردن اسلام است.
امام خمینی درباره مشروطه سخن مشابهی دارند؛ این که در مشروطه «اسلام را شکست دادند». با این فرق که سخن امام درست بود و پندار دستنیافتنی بودن انقلاب اسلامی و آسیب دیدن اسلام، نادرست بود.
پس چنین ادعایی، با پندار علامه (دستنیافتنی بودن پیروزی در انقلاب) ناسازگار نیست. ولی اینکه علامه ادعاکرده باشد که پس از پیروزی انقلاب، یا در صورت پیروزی انقلاب، «اسلام قربانی خواهد شد»، نه با مصاحبه علامه با صدای جمهوری اسلامی سازگار است و نه با تقوا و حتی با نگاه علمی.
توجیه عرفانی برای تهمت منتسب به علامه: برخی نیز بنا را بر بیان این جمله از سوی علامه گذاشته اند ولی گفته اند که این جمله، یک جمله عرفانی است؛ یعنی همانگونه که خداوند برهمه چیز شهید است، خداوند بر «انقلاب ایران» هم شهید است؛ پس دین خداوند هم به مثابه یک موجود عارف، بر این انقلاب شهید است. از این رو، درست است که علامه گفته است که نخستین شهید انقلاب، اسلام است.
اولاً «شهید بودن بر چیزی» غیر از «شهید چیزی بودن» است. ثانیاً اگر علامه این انقلاب را این سان ملکوتی می دید، چرا در مصاحبه خود درباره کارهای شهید مطهری برای آینده انقلاب، می گوید که من به این چیزها خیلی دل نمی دهم؟ ثالثاً سهم ایشان از مبارزه برای تحقق این انقلاب ملکوتی چقدر بوده است؟ رابعاً مگر آن جمع شاگردان عرفانی علامه، مانند آیت الله پهلوانی بودند که علامه سخن عرفانی گفته باشد؟ خامساً اگر چنین توجیه عرفانی ای درست باشد، «نخستین» شهید الله بوده است نه اسلام. شگفت این که آقای پهلوانی که شاگرد سلوکی علامه بوده است، عدم مشارکت علامه در مبارزات برای همین انقلاب را به پرسش می گذارد و علامه هم در پاسخ نشان می دهد که کاری به مبارزات این انقلاب ندارد. لذا این توجیهات را نمی توان درست دانست. سادساً عبارتی که از سید مصطفی محقق داماد از علامه طباطبایی نقل شده است، اصلا اجازه چنین توجیهی را نمیدهد: «در این انقلاب یک شهید واقعی بود که مظلومانه هم شهید شد، و آن اسلام بود.»
۴. ابرکاوی شناسی شخصیت علامه طباطبایی
القصه علامه طباطبایی با توجه به همه کراماتی که از هر فردی برای وی جمع آوری می شود، یک عالم غیرتراز بوده است و توان عبودیت ورزی وی در امر حیاتیِ تحقق انقلاب اسلامی ایران، حتی در حد کفن پوشان ورامین هم نبوده است؛ ولی ضد انقلاب هم نبوده است. به سخن آیتالله خامنهای، درک درستی از واقعیات جامعه نداشت؛ چنانکه آیتالله حکیم و برخی دیگر از علما هم نداشتهاند.
کسی که دیدگاه علمیاش این است که اسلام، شهید انقلاب است، آیا در مصاحبه خود با رسانه رسمی جمهوری اسلامی ایران، این گونه سخن میگوید؟
دریافت مصاحبه علامه طباطبایی؛ لطفا به دقیقه ۱۳:۲۰ توجه کنید که علامه طباطبایی به کدام دغدغه های علامه شهید مطهری دل نمی داد!
آیا علامه در برابر قتل اسلام، تقیه و بلکه همزبانی کرده است؟ اگر علامه به صورت علمی مخالفت خود را بیان میکرد، سرنوشتش دلخراشتر از امام حسین (ع) یا امام حسن یا امام سجاد میشد؟ آیا انقلاب با شریعتمداری که در پی کودتا برآمد، برخورد خشن و تند و یزیدی کرد که کسی از ابراز علمی نظرش آن هم در برابر فاجعه قتل اسلام، سکوت کند! مگر برخی از مخالفان انقلاب، در کتابهایشان اظهار لحیه نکردند؟ چه شد؟ آیا علامه با شهید مطهری در بدو پیروزی انقلاب، به دیدن امام خمینی (رهبر جریانی که گفته شده علامه آن را قاتل اسلام میداند) نرفت؟ این تهمت شنیع به انقلاب، از کدام مقدمات بدیهی یا حجت شرعی درست شده است؟ اگر علامه چنین حرف غلطی زده باشد، آیا غیبگو بوده است؟ مباحث علمی، شاخص خاصی دارد و هیچ شاخصی برای ارزیابی قطعی چنین تهمتی به انقلاب اسلامی در دست نبوده است!! اگر بوده است کجا مطرح شده است؟ کجا استدلال و نقض و ابرام شده است؟
همانگونه که شواهد یا دلایل فوق هم نشان میدهد، علامه مخالف دخالت علما در سیاست یا تحقق انقلاب اسلامی یا حتی مبارزه برای انقلاب اسلامی نبوده است. لکن معتقد بوده است که همه اینها درست است، اما الان وقت قیام نیست! چرا؟ چون این قیام به نتیجه نمیرسد. یعنی ظاهراً در برآورد واقعیات جامعه دچار اشتباه شده است. بنابراین نمیتوان علامه را «ضد انقلاب» دانست. براندازی رژیم شاه آرزوی ایشان بوده است. این آرزو با انقلاب اسلامی امام خمینی و یارانش محقق شد؛ هر چند که مصاحبه ایشان با صدای جمهوری اسلامی ایران، حاوی جمله ای بود که نشان از قدرشناسی از انقلاب نبود؛ اما این مصاحبه، یک پیام بزرگ دیگر هم دارد؛ این که منطق «نقالی» برخی را رسوا میکند.
به هر روی، علامه در حیاتی ترین مساله و بزرگترین واجب الهی[۱۲] نه خود شان توانستند به وظیفه خود پی ببرند و نه از ولی امر خود اطاعت کرد. به راستی علت ناتوانی در رسیدن به فرقان و شناخت حق از باطل، آن هم حق و باطلی در این تراز حیاتی چیست؟ در این جا نکات بسیار پیچیده ای است که ابردانش و فقه استراتژیک، در صدد پاسخگویی به آن است.
در سخنی که رهبری از علامه نقل کرده است، علامه میگوید آن وقتی که میشد کاری کرد و یک عده نکردند، آنان مرتکب گناه بزرگی شدند. توجه به آن گناه بزرگی که قطعا در ذهن علامه بوده است، وی را وا میداشت که مرتکب آن نشود. یعنی او بنایش بر آن نبود که اگر آن طرف، درگیری بشود و این درگیری برای نابودی رژیم معقول باشد، او مشارکت نکند و مرتکب گناه کبیره بشود. بنابراین تقسیم کاری در میان نبوده است. به ویژه این که علامه مصباح میگوید معلوم نیست که علامه طباطبایی میدانست دارد چه کار بزرگی در تربیت شاگردان میکند یا نه، بلکه ظاهر امر آن است که او نمیدانست.
دریافت صوت: استقامت عظیم امام خمینی در برابر تهدید به تعطیلی حوزه
پ.ن: بخشی از صحبت دکتر غلامحسین دینانی درباره انقلابی بودن یا نبودن علامه طباطبایی، که در تاریخ ۲۳ آبان ۱۳۹۸ در پایگاه دفتر حفظ و نشر آثار امام خامنهای (خامنهای. آیآر) قرار گرفته است، قابل توجه است؛ هر چند که به نظر ما سخن ایشان کاملاً دقیق نیست؛ اما اجمالا درست است:
«علامهی طباطبایی با انقلاب مخالفت نکرد، ولی ذاتاً فکر انقلابی نداشت. صریح بگویم فکر انقلابی نداشت، انقلابش انقلاب فلسفی بود.»
نوشتار بسیار همبسته: دید فلسفی، فقهی و ابرفقهی به تَکپند خدا (قیام و انقلاب) با نگاهی به تفسیر علامه طباطبایی درباره آیه قیام که یک رویکرد ناسازگار با انجام انقلاب اسلامی و نزدیک به گفته آقای دینانی است.
رم، ۲۲ مهر ۱۳۹۶ به وایرایش های پسینی
ـــــــــــ پی نوشتـــــــــ
[۱]. «إِنَّمَا یدْرَک الْخَیرُ کلُّهُ بِالْعَقْلِ وَ لَا دِینَ لِمَنْ لَا عَقْلَ لَهُ وَ أَثْنَی قَوْمٌ بِحَضْرَتِهِ عَلَی رَجُلٍ حَتَّی ذَکرُوا جَمِیعَ خِصَالِ الْخَیرِ فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص کیفَ عَقْلُ الرَّجُلِ فَقَالُوا یا رَسُولَ اللَّهِ نُخْبِرُک عَنْهُ بِاجْتِهَادِهِ فِی الْعِبَادَهِ وَ أَصْنَافِ الْخَیرِ تَسْأَلُنَا عَنْ عَقْلِهِ فَقَالَ (ص) إِنَّ الْأَحْمَقَ یصِیبُ بِحُمْقِهِ أَعْظَمَ مِنْ فُجُورِ الْفَاجِرِ …». ابن شعبه حرانى، تحف العقول، قم: جامعه مدرسین، ۱۴۰۴ق؛ النص، ص ۵۴ و نیز حسین نوری، مستدرک الوسائل، قم: آل البیت، ۱۴۰۸، ج ۱۱، ص ۲۱۰.
[۲]. امیر المؤمنین (ع) در موضعی ظاهراً آشکار در نامه ۶۱ نهجالبلاغه به کمیل، به عنوان کارگزار خود در «هیت» چنین میگویند: «أَمَّا بَعْدُ فَإِنَّ تَضْیِیعَ الْمَرْءِ مَا وُلِّیَ وَ تَکَلُّفَهُ مَا کُفِیَ لَعَجْزٌ حَاضِرٌ وَ رَأْیٌ مُتَبَّرٌ وَ إِنَّ تَعَاطِیَکَ الْغَارَهَ عَلَى أَهْلِ قِرْقِیسِیَا وَ تَعْطِیلَکَ مَسَالِحَکَ الَّتِی وَلَّیْنَاکَ لَیْسَ بِهَا مَنْ یَمْنَعُهَا وَ لَا یَرُدُّ الْجَیْشَ عَنْهَا لَرَأْیٌ شَعَاعٌ فَقَدْ صِرْتَ جِسْراً لِمَنْ أَرَادَ الْغَارَهَ مِنْ أَعْدَائِکَ عَلَى أَوْلِیَائِکَ غَیْرَ شَدِیدِ الْمَنْکِبِ وَ لَا مَهِیبِ الْجَانِبِ وَ لَا سَادٍّ ثُغْرَهً وَ لَا کَاسِرٍ لِعَدُوٍّ شَوْکَهً وَ لَا مُغْنٍ عَنْ أَهْلِ مِصْرِهِ وَ لَا مُجْزٍ عَنْ أَمِیرِه». اما بعد، بیگمان این روش که کسی امور تحت سرپرستی خود را تباه کند و درگیر کاری شود که به او واگذار نشده است، ناتوانی آشکار و رایی ویران است. کار تو در یوریش بر اهل قرقیسا و وانهادن مرزهایى که تو را بر آن گماشته بودیم، در حالى که براى دفاع از آنجا و پسراندن دشمن از آنجا نیرویى نبود، چیزی جز پراکندگى رای نباشد؛ بنابراین بیگمان تو پلی برای هجوم دشمانت بر دوستانت شدهاى؛ با شانههایى شل و سیمایی بیاقتدار، بیآنکه رخنهاى مرزى را ببندی یا بخشی از هیمنه دشمن را در هم بشکنى! نه نیاز مردم آن شهر را برآوردی و نه فرمانبردار امیر آن بودی.
[۳]. «به عموم ملت ایران حکم خدا را اعلام میداریم؛ الیوم بذل جهد در استحکام و استقرار مشروطیت به منزله جهاد در رکاب امام زمان _ ارواحنا فداه_ و سر مویی مخالفت و مسامحه به منزله خذلان و محاربه با آن حضرت _صلوات الله و سلامه علیه_ است، أعاذ الله المسلمین من ذلک إن شاء الله! الأحقر عبدالله المازندرانی، الأحقر محمد کاظم الخراسانی، الاأحقر نجل المرحوم الحاج میرزا خلیل». فقه و مصلحت، ابوالقاسم علیدوست، سازمان انتشارات پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، چاپ اول ۱۳۸۸، ص۶۶۶، به نقل از حسین زرگرینژاد، رسائل مشروطیت، چاپ دوم، تهران، ۱۳۷۷، ص۴۴۷.
[۴]. آیتالله بهجت فرمود: «پس از شهادت شیخ فضلالله نوری، میرزای نایینی، ورقهای با امضای شیخ فضلالله پیش آخوند خراسانی میخواند که در آن نوشته شده بود: “بر کسانی که داخل مشروطه شده اند، باید احکام مرتدّ فطری را جاری کرد.” آخوند پس از شنیدن این مطلب میگوید: “من وقتی خبر کشته شدن شیخ فضلالله را شنیدم، متأثر شدم؛ ولی اکنون از تأثرم متأثرم!». زمزم عرفان، یادنامه فقیه عارف حضرت آیتالله محمد تقی بهجت، محمد محمدی ریشهری، قم: دارالحدیث، سوم، ، ص ۳۴۴ و ۳۴۵.
[۵]. گویا لطف خدا دستگیر کسانی است که بر اشتباه خود اصرار ندارد و دچار خطای نقطهای میشوند. در این صورت احتمالا امام زمان (عج) خود یا یکی از یارانش را برای حل مشکل میفرستد؛ حتی چنانکه ادعاشده، اگر در حد حفظ جان یک جنین بر اثر فتوای دفن زن حامله مردهای باشد؛ ولی آقا (عج) در مشروطه به داد اشتباه بزرگ آخوند خراسانی نمیرسند!
[۶]. حکیمی برای درک عظمت انقلاب و خدمات آن و عمق و گستره استراتژیک تأثیرات آن نیاز به تکاپوی بیشتر و رهایی از چنبره جریان چپ داشت. او با جامعه ای سر و کار دارد که افرادش واژهها هستند و تولید کنندگانش مداد و نظام قضایی آن مداد پاک کن است. مردی که (تا جایی که ما اطلاع کسب کردیم) حتی تجربه مدیریت یک زندگی خانوادگی زن و فرزندی ندارد و بیشتر با کتاب و قلم و پاک کن و کاغذ زندگی کرده است، چقدر میتواند واقعیات غیر کاغذی جامعه و مدیریت راهبردی و کلان منطقه و جهان را درک کند؟ چنین کسی که پیرامونش کتاب و کاغذ و قلم است و با عدهای چپ استحاله شد، همنشین است، با کدام توان و تقوا، انقلاب اسلامی را این گونه قضاوت میکند؟ آیا شرایط قضاوت درباره فرد را نمیداند؟ آیا نباید ادله دو طرف را به درستی بشنود؟ آیا درک کاغذی افراد توان ارزیابی میدانی موانع عظیم «فقد نبیّ، غیبة ولیّ، کثرة عدوّ، قلة عدد، شدّة الفتن و تظاهر الزمان را دارد؟ خطر قضاوت درباره انقلاب، کمتر از قضاوت درباره فرد است؟ حاشا و کلا! عدالت را بر کاغذ نوشتن با پیاده کردن آن در جامعهای که در درونبیعدالتی تاریخی، بیعدالتی منطقهای و جهانی است، خیلی فرق دارد. با فهم کاغذی و مدیریت مدادی و مدادتراشی و اصلاحات مدادپاککنی، نمیتوان انقلاب اسلامی را ارزیابی کرد؛ قرار به قیامت جناب آقای حکیمی!
آ. خود علامه طباطبایی در مصاحبه رادیویی پس از شهادت علامه مطهری از انقلاب حمایت میکند؛ در حالی که تفسیرش را نوشته بود و سالهای پایانی عمرشان بود.
ب. داماد ایشان آیتالله قدوسی است که مسئول ردهالای انقلاب و شهید این انقلاب بود.
ج. اگر این انقلاب قاتل اسلام بود، چرا طاغوتهای جهان و دشمنان اسلام به جای بوسیدن دست انقلاب ما، 40سال است دارند با آن میجنگند؟! ولی همزمان با انجمن حجتیه و تشیع انگلیسی هماهنگ هستند و با تشیع سنتیِ عملاً سکولار کاری ندارند؟!
د. چه کسی تشیع را زنده کرد و در شمال آفریقا نزدیک به 25 میلیون نفر را شیعه کرده است و چندین میلیون را در چین؟ و پاسدار حرم و حریم اهل بیت (ع) بوده است و سوریه و عراق و لبنان و فلسطین را از پنجه اسرائیل و آمریکا و وهابیت نجات داده است؟ آخر خردورزی هم خوب چیزی است!
شاید علامه از برخی تندرویها و نسنجیدگیهای برخی (که بعدا هم دگراندیش شدند) در آغاز انقلاب رنجیدهاند و سخنی گفتهاند که دیگران چنین برداشتی را بر آن بار کردهاند و از سر کینجویی به نظام، مشغول تخریب علامه طباطبایی هستند.
[۷]. طبق رویه علما در رعایت زمانبندی تدریس، بسیار بعید است که علامه یک ماه دو ماه در وسط سال تحصیلی به مشهد بروند. قاعدتاً این سفرها در تابستان بوده است؛ یعنی اولین تابستان که امکان حضور علامه در خانه آسید جواد خامنهای و حضور سید علی خامنهای در خانه پدر بوده است، تابستان ۴۴ است. ضمن اینکه در اوایل انقلاب، مبارزات بیشتر جنبه اصلاح رژیم داشت تا انقلاب اسلامی؛ امام خمینی در سخن ۱۳ خرداد ۴۲ از اصلاح رژیم و شخص شاه میگوید و نه انقلاب.
[۸]. [۸]. تا جایی که بنده دیدهام، جامعترین نوشتهای که شواهد، تبیینها و اسنادی درباره مواضع مبارزاتی علامه طباطبایی دارد، «رساله سیاسیات علامه طباطبایی؛ کلید حکومت» نوشته رضا اکبری آهنگر است. رساله خوبی که با دهها سند نشان میدهد که علامه ضد انقلاب نبود؛ اما انقلابی بودن هم از آن در نمیآید؛ بلکه نشان میدهد که علامه از وضع موجود ناراضی بود و برای اسلامیسازی اوضاع تلاش میکرد؛ اما نمیتوانست بفهمد که انقلاب هم شدنی است. لذا بررسی ما درباره ضد انقلاب نبودن و نیز انقلابی نبودن علامه نیز کمی ناظر به این رساله است.
[۹]. «من این مقاله را نخواندم ولی شأن آقای خمینی أجل از این صحبتها است.» رجانیوز در مصاحبه با آیتالله دوستمحمدی.
[۱۰]. چندی است که تهمتی نسبت به انقلاب اسلامی در برخی رسانهها برجسته شده است که «ثقل نقل» و «ثقل ادعای وثاقت» آن بر آیتالله سید مصطفی محقق داماد است و تا آنجا که بنده بررسی کردم، تکذیبی از نامبرده ندیدم. انتشار این مطلب، هم ظلم به ناقل (مصطفی محقق) است، هم ظلم به علامه و هم ظلم به انقلاب و نظام اسلامی. لذا بر فرض وجود چنین نقل قولی، انتقاداتی متوجه مصطفی محقق است.
[۱۱]. از منظر ناقل (مصطفی محقق) یا این سخن درست است؛ یا غلط است! و در هر دو حال، صلاحیت ناقل برای پذیرش نقل وی، احراز نمی شود. اگر آن سخن نقل شده از منظر ناقل، درست است، خود ناقل در سپاه قتل اسلام بوده است و لذا عدالت ندارد؛ بلکه فاسق است یا دچار سفاهتی که قاتل اسلام بودنش را درک نکرده است و در آن تداوم کار داده است؛ مگر این که اعلام کند مشغول ضربه زدن به این انقلاب و نظام، بوده است. اگر هم سخن نقل شده، از منظر خود ناقل، نادرست است، بیان این تهمت زشت به نظام مقدس اسلامی، توهین به نظام و وهن شخصیت علامه است. صرف نظر از بحث اهانت به نظام، این امر خیانت به علامه طباطبایی است. زیرا (بنابر فرض) قضاوت غلط، شنیع و نامشروع وی را که در جلسه ای خصوصی مطرح شده است، وی به بیرون درز داده، حرمت «المجالس بالامانات» را نگه نداشته، آبروی یک مؤمن مرده را برده و خیرخواه برادر مؤمنش نبوده است. لذا باز هم نامبرده یا نسبت به احکام بی مبالاتی یا … است نه موثق یا ضبط؛ بلکه احتمال فسق و مغرض بودن دور از ذهن نیست. اما اگر علامه چنین سخنی را گفته باشد، یا این سخن از سر ناراحتی بوده است، لذا نباید بازگو میشد؛ یا این سخن، دیدگاه علامه بوده است. در این حال وظایف چندی بر عهده ناقل بوده است که احتمالاً انجام نشده است:
آ. نامبرده باید به شکل مناسب با آن شرایط، فی المجلس یا پس از آن، اعتراض علمی خود را به آن سخن بیان میکرد؛ ب. نامبرده باید نسبت به این ظلمی که به انقلاب شد، یا نهی از منکر میکرد و یا کمینه، تذکر میداد (فإن الذکری تنفع المؤمنین) و از انقلاب دفاع میکرد؛ ج. کمینه اینکه ادله شرعی حجت بودن برای بیان چنین اهانتی را درخواست میکرد؛ تا دفع شبهه کرده یا در حق برادر مؤمنش که در خطای فاحش بود، خیرخواهی کرده، پاسخ مناسب برایش میفرستاد. به هر روی، احراز صلاحیت ناقل، برای پذیرفته شدن این قبیل سخنان از وی بسیار دور است. این اشکال به نقد آیتالله خامنهای که حاکی از رویه عملی علامه هم هست و امری مشهود است؛ نه نهفته، وارد نیست.
[۱۲]. «و اعظم ما افترض سبحانه من تلک الحقوق، حق الوالی علی الرعیة و حق الرعیة علی الوالی». نهج البلاغه، ص ۳۳۳، قم: هجرت، خطبه ۲۱۶.
تفاوت در بیان علامه (نیاز شدید مالی داشتیم) و خترشان (ارباب بودیم)
تسنیم: شما [دختر علامه طباطبایی] متولد تبریز هستید. دوران کودکی شما در تبریز چگونه گذشت؟ من در تبریز به دنیا آمدم و تا شش سالگی آنجا بودم. حاجآقا در تبریز املاک داشتند و ارباب بودند. خاطرم هست که در تبریز چند حیاط تودرتو (اندرونی و بیرونی و حیاط مطبخ و طویله) داشتیم که حاجآقا کلی زحمت کشیدند و آنها را بازسازی کردند و ساختند. گاو و اسب هم داشتیم. خواهرم سه ساله بود و پرستار داشت که قدیمها به آن «تایه» میگفتند. وقتی به قم آمدیم خواهرم از غصه تایهاش مریض شد. وقتی مرحوم علامه تصمیم گرفتند به قم بروند مادرتان بابت اینکه باید زندگی راحت و مرفهشان در تبریز را رها کنند و به قم بروند اعتراض نکردند؟ خیر، ۱۰، ۱۲ ساله بودم که به مادر گفتم اگر الان چشمهایت را ببندی و ببینی در تبریز هستی و خانه و زندگی و همه چیز داری خوشحال میشوی؟ گفت هرگز. من یک دقیقه زندگی در قم را با زندگی در تبریز عوض نمیکنم.
شرح زندگی علامه به روایت خودشان: سپس به علت نابسامانى وضع اقتصادى به ناچار به وطن خود بازگشته و در شهر تبریز زادگاه خود منزل گزیدم، درآنجا بیش از ده سال اقامت کردم و در واقع آن روزها روزهاى سیاهى در زندگى من بود زیرا به علت نیاز شدید مادى که براى گذراندن زندگى داشتیم از تفکر و درس دور گشته و به کشاورزى مشغول شدم، زمانى که در آنجا بودم احساس مى کردم که عمرم تلف مىشود فقر و تهیدستى روح مرا تیره و تار نموده و ابرهاى درد و رنج بر روى من سایه مى گستراندند، چرا که از درس و تفکر دور بودم، تا اینکه دیده خود را بر وضع زندگیمان بستم و شهر تبریز را به مقصدشهر مقدس قم ترک گفتم.
عزیز من بیانات علامه درخصوص فقر مربوط می شود به زمانی که ایشان برای مدتی به عراق می روند و زمینهایشان بلااستفاده مانده و در نتیجه ایشان دچار فقر می شوند.بعد به وطن برگشته و زمینها را آباد می کنند که البته وضعشان خوب می شود لیکن از نظر روحی لخاطر دوری از درس ناراحت بودند
سلام به شما علی آقا خودشان می گوید که علت ماندن در تبریز فقر بوده است؛ یعنی ایامی که در تبریز بوده است، دچار فقر بوده است؛ این متن عبارت ایشان است که خودشان نوشته اند؛ لطفا دقت بفرمایید:
✅ شرح زندگی علامه به روایت خودشان: سپس به علت نابسامانى وضع اقتصادى به ناچار به وطن خود بازگشته و در شهر تبریز زادگاه خود منزل گزیدم، درآنجا بیش از ده سال اقامت کردم و در واقع 👈آن روزها روزهاى سیاهى در زندگى من بود زیرا به علت نیاز شدید مادى که براى گذراندن زندگى داشتیم👉 از تفکر و درس دور گشته و به کشاورزى مشغول شدم،👈 زمانى که در آنجا بودم احساس مى کردم که عمرم تلف مىشود فقر و تهیدستى روح مرا تیره و تار نموده👉 و ابرهاى درد و رنج بر روى من سایه مى گستراندند، چرا که از درس و تفکر دور بودم، تا اینکه دیده خود را بر وضع زندگیمان بستم و شهر تبریز را به مقصدشهر مقدس قم ترک گفتم.
کاملا مشخص است که نویسنده بدون تعصب روی اشخاصی این مطلب را نوشته اند
در سرتاسر نوشته نویسنده حرصش از علامه واصح است .
سلام
لطفا اگر بدون تعصب نسبت به حق نوشته شده است، عبارت مد نظر را بیان کنید.
موفق باشیم.
مگر تا بحال مطالبی که گفته ایم با اینهمه ادعای دلیل طلبی و منطق گرایی منتشر کرده اید ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ فاین تذهبون ؟؟؟؟؟؟؟؟!!!!!!!!!!!!!!!
چاره ای نیست در مقابل مثل شما جز تمسک به آیه شریفه «قل الله ثم ذرهم فی خوضهم یلعبون» مشغول باشید!
افق فکری عقیدتی و معرفتی علامه فراتر از فهم کسانی است که شور انقلابی دارند ولی شعور دینی معرفتی ندارند. حضرت امام هم شور انقلابی داشت (و همچنین رهبر فرزانه انقلاب) و هم شعور معرفتی و اسلامی، اما علامه طباطبایی صرفا دارای شعور عمیق معرفتی و اسلامی بوند و شابید بتوان گفت فاقد شور انقلابی بودند و آن هم به دلایل مختلف، از جمله غرق بودن شخصیت ایشان در عرفان و فلسفه یا دید باطنی ایشان نسبت به ضرورت انقلاب فرهنگی و به احتمال زیاد آگاهی باطنی از وضعیت فرهنگی امروز جامعه! این که توقع داشته باشیم علامه طباطبایی همچون هاشمی رفسنجانی شور انقلابی داشته باشد و به خاطر آن به زندان بیافتد، دیدگاه عبثی است. بله افق معرفتی ایشان با مرحوم امام یکی بود، ولی شور و حال امام در کار سیاسی انقلابی را نداشتند. آیت الله بهجت هم علیرغم همراهی باطنی با انقلاب و امام و رهبری، هیچگاه مانند کروبی و هاشمی و امثالهم شور انقلابی نداشتند. در عین حال عارف کامل مکمل علامه طهرانی(ره) که مظهر انسان کامل در عرفان بودند، علاوه بر افق عمیق معرفتی و طی مراتب باطنی بسیار بالا، با انقلاب هم قلباً، هم عملاً، هم قلماً همراه بودند و بسیاری از طرح های اول انقلاب از جمله اصلاح پیش نویس قانون اساسی، موضوع حجاب، گنجاندن کلمه مطلقه در ولایت مطلقه فقیه و … را مستقیم یا از طریق شهید مطهری به سمع و نظر امام می رساندند.(رجوع شود به کتاب نور مجرد تالیف فرزند بزرگوار ایشان)
مــــدیر:
با سلام و تشکر.
دو بحث است؛
آ. یکی تصریح علامه به بی فایده بودن انجام انقلاب که امری معرفتی و به بیان شما، شعوری است و علامه فاقد این معرفت بود. پس تراز معرفتی وی اشکال داشت؛ چنان که در مقاله آمده است.
ب. اینکه مؤمن فقط شعور نیست و معرفت وقتی برای انسانی ارزش تولید می کند، که سبب شناخت وظیفه و مهمتر از آن عمل به وظیفه شود. وگرنه «خلاقی در آخرت» برای ما نخواهد داشت.
پس عدم معرفت علامه به اوضاع زمان و مکان و وظایف بسیار مهم در حد حیاتی، طبق بیان خودشان، ایشان را در معرض «گناه بزرگ» قرار میدهد که طبق بیان امام خامنه ای، «مانع کبیره» ممکن است باشد و ما سعی کردیم تا حد ممکن جانبدارانه از ایشان، بحث را به پیش ببریم.
ممنونم
سلام مجدد خدمت شما
به هرحال قضاوت در مورد شخصیتی که دارای مراتب بالای باطنی و معرفتی بوده سخت است. شاید برخی برداشتها یا معذوریت ها بوده… به هرحال سطح بزرگان از علما فرق میکند، مثلا همانطور که عرض شد علامه طهرانی که تا مدتی شاگرد علامه طباطبایی بودند، به تمام معنی کلمه با انقلاب همراهی کردند و بسیاری از مواردی که شاید پرشورترین انقلابی هم آن را تند بداند برای انقلاب درنظر داشتند و سال ها در مسجد قائم تهران کارهای سیاسی فرهنگی تبلیغاتی بزرگی انجام دادند که بسیاری هنوز خبری از آن ندارند.
ولی آنچه مسلم است و شما هم به خوی اشاره کردید این که علامه طباطبایی(ره) با انقلاب و رهبری عنادی نداشتند. ولی حال همراهی هم نبوده.
برقرار باشید
سلام و ارادت و سپاس از شما
واقعاً مساله سنگینی است و من حقیقتا حدود ۱۵ سال بلکه بیشتر، درگیر فهم آن بوده ام و هنوز هم جای کار دارد.
یا علی
این خزعبلات چیست که بافتی مردک! جرم مرحوم طباطبایی این بوده که مخالف سوء استفاده وکاسبی از دین برای سیاست بود.کجای تاریخ کسی از حاکمان ظالم اسلامی گفته مجری اسلام نیست؟صدام حسین و حجاج بن یوسف هم خود را جانشین پیامبر فرض ومعرفی می کردند.اگر او با انقلاب مخالف بوده گناه کرده است؟اخوند خراسانی که کتبش را درحوزه درس می دهید به شیخ فضل الله نوری که با دریافت رشوه از محمدعلی شاه زن شوهر دار را بی اذنش طلاق میداده قیاس می کنید!پول بگیرید برای این اراجیف نویسی ها ولی ساحت اسلام را آلوده نکنید
سلام
هر چند ادبیات نامناسب و مطالب غیر علمی شما اجازه گفتگو نمی دهد. اما مقاله یاد شده اراجیف نیست و علامه هم نظرش بر این نبوده است که انقلاب نشود، می گفتند که انقلاب نمی تواند پیروز شود و البته بعد از هر انقلابی، باید نگران سلامت آن بود و این نگرانی درست است؛ اما باید برای سلامت آن کار کرد نه این که گفت «من کاری با آن ندارم».
آخوند خراسانی دچار اشتباه شد و شیخ فضل الله هم پول نگرفته است و هیچ چیزی نه در این دنیا و نه در اخرت به مؤمنی نمی دهند که تو به مومن دیگر تهمت بزن. اگر توبه نکنی، در بزرخ یا در قیامت حالت را جا می آورند.
موفق باشید
شما انقدر بیسوادی که حتی نمیدونی کودتا چیه بعد این همه تفسیر نوشتی. جهت اطلاعت کودتا اقدام و شورش نظامیان هست. سال ۸۸ نظامی بودند؟
سلام
بنده بی سواد از سال ۸۹ که مدرس جنگ نرم بودم، با علوم استراتژیک بیگانه نیستم و خیلی خوب کودتا را می شناسم.
اما جهت اطلاع شما مقاله زیر معرفی می شود که نظر صاحب نظران جهانی در این حوزه را هم بدانیدکه به هیچ وجه شرط تحقق کودتا، حرکت نظامیان نیست. به هر حال نقد یک مقاله به اشکال تراشی از یک واژه نیست؛ هر چند که در این اشکال هم نشان دادید که در این حوزه تخصص ندارید و کاربرد کودتا برای ۸۸ صد در صد علمی و مطابق ضوابط علمی است: http://yon.ir/NHRci
تعصف جاهلانه به ولایت فقیه بارزترین ویژگی این مقاله بود
انشاالله خداوند به شما توفیق بدهد بتوانید غرض ورزی را کنار بگذارید و با عقل بدون زنجیر و سلیم مسائل را تحلیل کنید
موفق باشید
سلام به شما
به جای طرح اتهام، بهتر بود نقد علمی می کردید تا معلوم شود کجایش تعصب است. اتهام زدن کار سختی نیست ولی نقد علمی کردن، از اهل علم بر می آید.
موفق باشیم.
با سلام و احترام
ببخشید بنده در سندیت برخی از مطالب شما شک کرده ام؛ مثلا درباره ی این مطلب :
«پدرم با مرحوم علامه طباطبایی خیلی دوست بودند، ساعت ها در منزل پدرم مینشستند و با یکدیگر صحبت میکردند … من به عنوان یک طلبه جوان، درباره مسایل مبارزه با ایشان بحث میکردم و میگفتم: شما چرا در این فضای مبارزه وارد نمیشوید؟ … ایشان میگفتند: … ما در برههای از زمان میتوانستیم تأثیر بگذاریم – مرادشان زمان مشروطه و بدو ورود تمدن جدید بود- ولی گناه بزرگی واقع شد که آن وقت، این کار تعقیب نشد؛ اما دیگر حالا وقت گذشته است و فایدهای ندارد … این مبارزات به نتیجهای نخواهد رسید و این نظامی که ما میبینیم بر سر کار است، با این حرفها و با این یک ذره و دو ذره، از بین نخواهد رفت”. شما ببینید، عالم روشن بینی مثل علامه طباطبایی – که دیگر در مورد روشن بینی و اگاهی ایشان، هیچکس شک ندارد – تعبیرش از واقعیت جامعه این طوری بود که میگفت فایدهای ندارد!» حوزه و روحانیت، آیت الله العظمی خامنه ای، ج۱، ص۵۶
بنده به منبعی که بیان شده رجوع کردم اما این مطلب رو پیدا نکردم همچنین فایل های صوتی رهبر را بررسی کردم و نتونستم چیزی پیدا کنم.
خواهس می کنم که بنده رو کمک کنید دچار اشتباه نشوم.
با تشکر
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
مدیر: سلام علیکم
تصویر صفحه کتاب را به متن اضافه کردم و شناسنامه کامل کتاب را هم در بخش ارجاع آوردم و در رایانامه شما، تصویر جلد، تصویر شناسنامه کتاب و تصویر صفحه حاوی ان متن را فرستادم
با تقدیم احترام
برای بنده بسبار مهم است که آیا این سخنان رهبری واقعا بیان شده اند یا خیر ؟!
لطفا بنده رو راهنمایی کنید.
و اگر مدارک و مستنداتی دارید ارائه بدید
بسیار ممنون
سلام برادرم
این سخنان دقیقا بیان شده است و نشانی مطلب و مستند سخن هم ذکر شده است. احتمالا شما به کتابی با چاپ یا ویرایش دیگری مراجعه کرده اید؛ بنده شخصا بیش از ۵ باز این مطلب را از روی کتاب خوانده ام؛ نسخه ای که من داشتم، حوزه و روحانیت دو جلد شومیز با رنگ جلد قهوه ای و خطی زرد رنگ. فکر کنم سخنرانی سال ۶۷ در جمع روحانیون همدان بود
یا علی.
«پدرم با مرحوم علامه طباطبایی خیلی دوست بودند، ساعت ها در منزل پدرم مینشستند و با یکدیگر صحبت میکردند … من به عنوان یک طلبه جوان، درباره مسایل مبارزه با ایشان بحث میکردم و میگفتم: شما چرا در این فضای مبارزه وارد نمیشوید؟ …» حوزه و روحانیت در آیینه رهنمودهای مقام معظم رهبری، گردآوری دفتر مقام معظم رهبری، تهران: سازمان تبلیغات اسلامی، اول، پاییز ۱۳۷۵، ج۱، ص۵۶
به نام خدا
آنچنان که من از این نوشته فهمیدم تمام تلاش شما این است که بگوئید علامه چون معتقد بود انقلاب به نتیجه نمی رسد وارد مبارزات سیاسی نمی شد و از طرفی چوب حراج و احیانا تهمت بی تقوایی را به کسانی که نتوانسته اند آنچه شما حق می پندارید حق بدانند نثارشان کرده اید کا این خود نوعی بی تقوایی است
اما دو نکته. اول اینکه ما مواضعی از علامه شنیده ایم که پس از پیروزی انقلاب انجام شده مثل عدم شرکت در همه پرسی جمهوری اسلامی و عدم حمایت ایشان در دوران حضور پس ازپیروزی انقلاب
پس تا اینجا همه آنچه شما در بخش وسیعی از نوشته سعی کرده اید عدم حمایت ایشان را به این دلیل اختصاص دهید به کناری می رود چون اگر استدلالات شما درست می بود با پیروزی انقلاب حجت بر علامه نمام می شد و به حمایت می پرداختند کا دیدیم اینچنین نشد
دوم اینکه شما با مبنا قرار دادن نظر خود در صدد توجیه .تفسیر و تقبیح افرادی که همراهی نکرده اند پرداخته اید اما مسئله این است که بسیاری از علما و بزرگان که اتفاقا دست کمی از شما از شناخت زمانه ندارند و اتفاقا مطالعات عمیقی در حوزه مسائل اجتماعی و حوادث زمانه دارند اساسا با این نظریه از نگاه دین و فقه مخالفند و دلایل عقلی .تفسیری و فقهی خاص خود را دارند. یعنی اینجا یک بحث دقیق علمی و برداشتهای متفاوت علماست چنان چه در نظریه ولایت مطلقه فقیه اکنون نیز موافقان و مخالفانی را در بین فقها و علما می بینیم و تقلیل بحث به عدم شناخت زمانه و هم تراز دانستن عالم واقعی با آنچه شما قبول دارید و تهمت عدم رعایت تقوا و بالتبع عدم دریافت فرقان از جانب خداوند یک اشتباه استراتژیک است و صد البته با گذشت ۴۰ سال از انقلاب و مشاهده یخرجون من دین الله افواجا خصوصا در نسل جوان درستی برداشت کشانی که همراهی نکردند و هنوز هم نمی کنند معقولتر به نظر می رسد اتفاقا جمله علامه که این انقلاب یک شهید دارد و آنهم اسلام است به وضوح در جامعه ما قابل ملاحظه است و نه تنها از سر ناراحتی نبوده بلکهگویی از سر روشن بینی بوده است. و آنچه جوانان در آینه نمی بینند ایشان در خشت خام دیده است. شما نگاهی به اعتقادات رعایت احکام و اخلاق و اساسا رفتار انسان ایمانی مردم در اول انقلاب بیندازید و با اکنون و وضعیت فاجعه باراعتقادی و اخلاقی و….. اکنون مقایسه کنید البته با آمار نه برداشت ذهنی تا متوجه عمق نظر علامه بشوید که حکومتی که به نام دین تشکیل می شود و ظلمها و جنایات و بی عدالتی ها و دروغها و … به نام دین و تحت پوشش مقدسات انجام می دهید چسان مردم و نسل جوان را از اصل دین متواری می کند.
سلام به شما
تنها بخشی که فکر می کنم لازم است مورد توجه قرار بدهم، ندیدن تراز کلان موج اسلام خواهی در جهان به از جمله نیجریه، عراق، یمن، بحرین، لبنان و حتی کشورهای اروپایی است. اینها یخرجون من دین الله نیست.
ولی پیامبر خدا فرمودند که بعد از خودشان بسیاری از مسلمانان از ولایت مرتد می شوند و شدند. اما اکنون برعکس، تخریب های رسانه ای دشمن برخی را موقتا از برخی ابعاد سطحی دین زده کرده است، اما دلها با دین است؛ شهادت قاسم سلیمانی نشان داد.
به روایت آمار هم مطالبی تقدیم می شود
موشکافی شبهه ضعیف تر شدن ایمان مردم
http://baharbia.blogfa.com/post/709
این هم مطلبی درباره مردم شناسی استراتژیک ایرانیان که خوب است مورد توجه قرار بگیرد:
http://baharbia.blogfa.com/post/234
موفق باشید
بخشی از صحبت دکتر غلامحسین دینانی درباره انقلابی بودن یا نبودن علامه طباطبایی، که در تاریخ ۲۳ آبان ۱۳۹۸ در پایگاه دفتر حفظ و نشر آثار امام خامنه ای (خامنه ای. آی آر) قرار گرفته است، قابل توجه است؛ هر چند که به نظر ما نظر عرضه شده کاملا دقیق نیست، اما اجمالا درست است:
«علامهی طباطبایی با انقلاب مخالفت نکرد، ولی ذاتاً فکر انقلابی نداشت. صریح بگویم فکر انقلابی نداشت، انقلابش انقلاب فلسفی بود.»
https://farsi.khamenei.ir/others-dialog?id=43968
با سلام مدیر و نویسنده این مطلب واقعا سطحیتر و غیر مستدلتر از این نمیشد جوابی به سخنان درست این مخاطب داد.ایشون دارن تاثیر مستقیم و زیانبار این انقلاب رو بر جامعهی که درش شکل گرفته یعنی ایران رو بیان میکنند که باعث دینگریزی بسیاری از مردم و وارد شدن ضربه به اصل دین شده بعد شما میای شهادت یک نفر که اون هم بخشیش بنابر مقتضیات شغل نظامیش بوده یعنی سردار سلیمانی رو شاهد میاری،و یا ایشون از همراهی نکردن علامه حتی بعد از پیروزی انقلاب صحبت میکنن که نشون میده علامه بر خلاف ادعای شما از اساس با انقلاب موافق نبوده و ربطی به نتیجه رسیدن و نداشتن نداشته.وقتی توی نوشتهتون از عبارت انقلاب مقدس ایران نام میبرید معلومه که انتظار دارید همه با چیزی که شما با برداشتهای شخصیتون مقدس میدونیدش باید همراهی کنند.علمای طراز اولی مثل علامه طبابایی،آیتالله شریعتمداری و خویی،حائری یزدی پسر بنیانگذار حوزهی علمیهی قم و بسیاری دیگه که حتی به مخالفت با انقلاب برخاستند درک نکردند انقلاب مقدسه بعد جنابعالی با این علم نصف و نیمه تون به این شهود و عرفان رسیدید عجب!!!
موفق باشید جناب ناشناس
اگر در اوایل انقلاب دیدگاه شما در باره علامه مطرح میشد شاید میتوانستیم بگوییم بله درست است.من خودم تحصیلات حوزوی و حقوقی دانشگاهی دارم.الان پس از گذشت چند سال متوجه شدم که دقیقا دیدگاه علامه درست بوده و متاسفانه عده ای همچنان با وجود شرایط موجود اصرار به درستی وضعیت موجود مخصوصا در جهان دارند.تا کی و کجا انسان میتواند حفایق را نادیده بگیرد و یک سری ایده آل هایی را در ذهن بپروراند اتفاقا بصیرتی که مد نظر حکومت فعلیست اصلا در سردمداران ما وجود ندارد همگی در خواب خوش فرو رفته اند کمی که دقت کنیم وضعیت نابسامان موجود حاکی از این دیدگاه درست علامه و همفکران او میباشد.شاید انقلاب در آغاز راه یک سری اهداف متعالی داشته اما متاسفانه عملیاتی شدنش بدون توجه به این بود که حالا بعد از این انقلاب چه باید کرد.چه باید کرد برای انقلابیون مهم نبود و این رویه جامعه را به انحطاط کشاند.
سلام به شما
اشکال شما نادرستاست؛ زیرا:
اولاعلامه طرفدار انقلاب اسلامی بود نه مخالف آن؛ اما ایشان فکر می کرد که انقلاب نمی تواند پیروز شود. این اشکال نخست علامه بود.
ثانیاً اشکال دیگر ایشان این بود که بعد از انقلاب، به جای وقت گذاشتن برای انقلاب، می گوید که من به این چیزها دل نمی دهم. و این هم خطای بسیار بزرگی بود.
اما این که اکنون انقلاب را موفق ارزیابی می کنیم یا نه، مساله دیگری است که ما آن را موفق می دانیم و دلیلش هم فراگیر شدن گفتمان ایران در جهان و از جمله در منطقه است. اگر یک روزی ما در قم باید با بهایئیت می جنگیدیم و دولت از آن حمایت می کرد، اکنون آمریکا را به چرخه فروپاشی انداخته ایم و اسرائیل را نیز در آستانه نابودی قرار داده ایم و شاخ وهابیت را هم در سوریه و عراق و یمن شکسته ایم و تا آفریقا نفوذ معنوی داریم و …
در کشور هم دینداری بسیار قوی تر از زمان شاه است؛ البته برخی مظاهر دینداری ممکن است تضعیف شده باشد.
با تقدیم احترام
نوشته بسیار همبسته با این نوشته: دید فلسفی، فقهی و ابرفقهی به تَکپند خدا (قیام و انقلاب)