به گزارش خبرگزاری رسا: … این دانش آموخته حوزوی پس از حدود ۱۷ سال بررسی برای کشف علمی جدید، به پدیدهای شگرف و فراعلم به نام «ابرپردازی و ابرتعقل» رسیده است که برای تسهیل فهم، موقتاً نام «فقه استراتژیک» را بر آن نهاده است و کتاب «ابرپردازی فقه استراتژیک» را منتشر کرده است. مبنای فقه استراتژیک آیات قرآن و احادیث متعددی است که با فهم عادی متفکرین و حتی انسانهای عادی هم کاملاً سازگار است. گستره این فرادانش، تقریباً تمام آفریدگان هستند و امید است که سبب انقلابی اسلامی در همه علوم موجود شود. خبرنگار خبرگزاری رسا درباره فقه استراتژیک با این کارشناس دینی گفتوگویی کرده که در ادامه تقدیم میشود.
رسا ـ در ابتدا توضیح اجمالی بدهید که «فقه استراتژیک» یعنی چه و وجه تسمیه آن چیست؟
وقتی دانش خیلی جدیدی کشف شود، نامگذاری آن دشوار میشود. برای کمک به فهم یک دورنما از آن، در گام اول آن را «فقه استراتژیک» معرفی میکنیم؛ نامی که دوست داریم به زودی جای خود را به «امیرپردازی» بدهد. فقه استراتژیک دو واژه دارد؛ واژه فقه به این معنا است که روش فقهی جزء مهمی از یک روش مرکب و پیچیده اختصاصی «فقه استراتژیک» است که از روایات زیادی از جمله «ابرپردازه» به دست میآید. روش فقه کنونی هر چند دارای کاستیهای جدی است، اما تنها روش قابل اعتنایی است که برای تولید علم از آن بی نیاز نیستیم.
واژه استراتژیک خاستگاه نظامی دارد؛ اما ما آن را در معنای «حیاتی» به کار میبریم. به هر حال، ترکیب «فقه استراتژیک» ترکیب نارسایی است؛ زیرا آنچه امیرالمؤمنین علیهالسلام بیان میکنند، در یک دستگاه پیچیده و فراتر از علم است و جا دادن فراعلم در تنگنای اسمی که حاکی از علم است، لطفی ندارد.
فقه استراتژیک در بُعد دانشی آن، دانشی «زنده» است؛ این یعنی هر دانشی غیر از فقه استراتژیک، دانش زنده نیست؛ چه فقه باشد چه کلام و چه فلسفه.
رسا ـ فرایند راهیابی شما به فقه استراتژیک کی و چگونه آغاز شد؟
از کودکی و به ویژه از دوره دبستان سبک خاصی در مواجهه با مسائل داشتم و این مساله گام به گام تا سال ۷۴ پیش میرفت.
با ورود به حوزه، به سبب ویژگیهای استثنائی حوزه، زمینه برای رشد این سبک خاص در من افزایش یافت؛ آشنایی عمیقتر با اندیشههای امام خامنهای در کتاب «حوزه و روحانیت» همه وجودم را با سوالاتی عمیق و سخت درگیر کرد تا این که تقریبا در سال ۸۰ یا ۸۱ با «ابرپردازه» آشنا شدم؛ ابرپردازه همان حدیثی است که تابلو جامع آیات قرآن و روایات بسیاری است که امیرالمؤمنین علیهالسلام فرمود: «العقولُ ائمهُ الافکار والافکارُ ائمهُ القلوبِ و القلوبُ ائمهُ الحواس و الحواس ائمه الاعضا.» (بحار، ج ۱، ص ۹۶)
با دیدن این حدیث، گویا گمشده سالها حیرت و پرسش را یافتم. حدود ۸ سال پشت دروازه این حدیث اذن دخول میخواندم، اما هیچ چیزی جز درک عادی الفاظ آن نداشتم. در کوران کودتای ۸۸، از آتشی که به جانم زده بود، ناگهان اذن دخول دادند و راهی باز شد و مطالبی کار کردیم؛ ولی باز هم یک واژه از حدیث را نمیفهمیدم، با این که خیلی بررسی کرده بودم. سه سال طول کشید تا اجازه فهم این واژه در بافتار حدیث را بفهمم. واقعاً خداوند خیلی کمک کرد که خود را به هیچ جزء از حدیث تحمیل نکنم؛ هر چند که تقریباً دوازده سال پشت نخستین درک خاص از این حدیث انتظار بکشم. بلاتشبیه، مانند باستان شناسی بودم که دوازده سال برای گرفتن غباری که مانع درک یک چیز مهم است، آن قدر با حوصله و رعایت حرمت حدیث پیش میرود که انگار باید غبار از روی حباب برگیرد ولی حباب نترکد.
رسا ـ منظور از فرا دانش بودن فقه استراتژیک چیست؟
گفتیم که فقه استراتژیک از بُعد دانشی خود، هویتی «حیاتی» دارد. این بُعدِ دانشیِ زنده، در یک نظام زنده و ارگانیک هویت یابی میشود؛ مثلا مغز ما تا زمانی زنده است که در بدن ما باشد و قلب ما تا زمانی، برای ما قلب زنده است که بتواند گردش خون را سامان دهد و به محض آن که ارتباط مغز با بدن از بین برود، مغز مرده است و بدن هم میمیرد.
فقه استراتژیک میگوید که دانش باید زنده باشد؛ یعنی دانش در بدنه فرادانش خود هویت بگیرد. بنابراین اگر مغز انسان را بریده از بدن بررسی کنیم، شناخت زندهای از آن نخواهیم داشت.
رسا ـ فقه استراتژیک ناظر به مسائل اجتماعی و حکومتی است یا موارد دیگری را نیز شامل میشود؟
سوال به موقعی بود. «امیرپردازی» یا فقه استراتژیک، یک «پردازه» است (پردازه تقریباً معادل فرمول است). محل جریان این پردازه را «پرداختنی» میگوییم. پرداختنی چیزی است که دارای پنج ویژگی باشد:
الف. مجموعهای از اجزا باشند.
ب. این اجزاء به هم مرتبط باشند.
ج. امکان تولید نیرو برای تکامل وجود داشته باشد.
د. اجزاء مجموعه، شعورمند باشند.
ه. این مجموعه دارای وحدت نظام باشد.
چیزی را که دارای این ۵ ویژگی باشد، «پرداختنی» مینامیم که مشمول فقه استراتژیک است؛ از طبیعیات، نباتات و حیوانات تا جن، انسان، جامعه و نظام خلقت.
برای مثال در سال ۹۱ مقاله ابرطبیعیات یا فیزیک استراتژیک را منتشر کردیم تا قدرت انقلاب و انفجار علمی «ابرپردازه» را در حوزه علوم تجربی نشان بدهیم. ابرطبیعیات قدرت تولید علم به شما نمیدهد، قدرت انقلاب و انفجار عظیم علمی به ما میدهد. تفاوت فیزیک زنده (فیزیک استراتژیک) با فیزیک مرده کنونی شبیه تفاوت سرعت نور با سرعت حلزون است. البته روش شناسی فقه استراتژیک بسیار پیچیده است و نمیتوان در کتابخانه یا آزمایشگاه آن را تولید کرد. دانش بشر تا عصر ظهور، دو واحد از ۲۷ واحد دانش است و رشد تصاعدی ۲۵ واحد علمی که در دولت امام زمان علیهالسلام اتفاق میافتد ناظر به همین «ابرپردازه» یا «فقه استراتژیک» است. در ابرفیزیک، قواعد فیزیک تغییرات اساسی خواهد کرد.
گستره «پرداختنی» در «ابرفقه» تقریبا تمام ابعاد زندگی انسان را در بر میگیرد. از کوچکترین مسئله، مثل ارتباط با بدحجاب تا امر به معروف، انتخاب دوست، تربیت فرزند، جامعهشناسی، مدیریت و برنامهریزی، نهادپردازی سیاسی، تشخیص صلاحیت در انتخابات، فیزیک، طب.
رسا ـ در واقع «فقه استراتژیک» تمام ابواب فقه را در بر میگیرد؟
بله. ابرفقه، هر چیزی را که دارای پنج ویژگی برشمرده شده باشد، در آغوش میفشرد و متحول میکند. ابرفقه، اساساً «تبویب فقهی زنده» تولید میکند. ابرفقه نشان میدهد که باببندیهای فقهی موجود باید بازبینی شود و روش فقهی موجود نیز دچار ضعفهایی است. بی تردید باببندی نادرست، اجازه نمیدهد که منابع فقهی به درستی استنطاق شود.
رسا ـ روش شما چه تفاوتی با روش رایج تفقه دارد؟
البته روش فقه استراتژیک که ما آن را «روشپردازی» مینامیم، روش من نیست؛ روش امیرالمؤمنین و اهلبیت علیهمالسلام است. برای معرفی «روشپردازی» بهتر است که «ابرپردازه» را معرفی کنیم. ابرپردازه یا «فرمول استراتژیک» برآمده از حدیثی از امیرالمؤمنین علیهالسلام است که تجلی و برایند آیات و روایات زیادی است، روشنی حدیث(العقول…)، تواتر معنوی و غیر مستقلات فکری، سبب وثوق به صدور این روایت میشود.
روشپردازی دو بُعد دارد: الف. بُعد استنطاق مراتب مطلوب؛ ب. بُعد استحصال مطلوب.
در اینجا به توان استنطاقی ابرپردازه برای تفقه اشاره میکنیم و بُعد استحصالی آن را که امری فوقالعاده شگفت و کارآمد است ان شاءالله در فرصت دیگری تقدیم میکنیم. بُعد استنطاقی، توجه به عناصری است که امکان تحقق ابرپردازی (فقه استراتژیک) را فراهم میکند:
الف. عنصر حیاتی (استراتژیک)؛ انسان با هر چیزی که مواجه میشود، نخستین چیزی که باید برای وی مشخص شود، وضعیت حیاتی آن چیز است؛ مثل طبیبی که با بیماری روبه رو میشود، نخست به معاینه عنصر حیاتی وی میپردازد. این حدیث میگوید که هر پرداختنی، مثلا خود ما، یک «عقل» داریم که «امام» است. توجه به جایگاه عقل، نشان میدهد که جایگاه عقل بالاتر از فکر است. با بررسی آیات قرآن و روایات مربوط به عقل، روشن میشود که هویت و جایگاه عقل، هویت و جایگاهی حیاتی است؛ مثلاً: «فقدُ العقلِ فقدُ الحیاه و لا یُقاس الا بالاموات؛ از دست دادن عقل، از دست دادن حیات است و سنجیده نمیشود جز با مردهها»؛ پس «عقل» عنصر «حیاتی» هویت هر «پرداختنی» است.
روایات به ما نشان میدهند کسی که عقل را فکر میفهمد و علوم فکری یا روش فکری را علوم عقلی و روش عقلی میپندارد، مانند کسی است که به صورت نظامورزانه، فرق امام و مأموم را نمیفهمد. به این معنا که اگر شما نظامی طراحی کردید که بین عقل و فکر تفکیک و ترتیب امام و مأمومی به صورت کاملاً دقیق رعایت نشده است، اگر دقیقاً به این نظام وفادار باشید، شما دقیقاً فرق امام و مأموم را از بین بردهاید؛ اما به هر میزان که از این «نظامورزی» فاصله بگیرید، ممکن است بر طبق درک فطری خود، درست در آیید؛ قطعاً برخی فکر داشتهاند، اما به جای عقل، نکراء(شیطنت) داشتهاند.
ب. رابطه عنصر حیاتی با سایر عناصر؛ پس از روشن شدن وضعیت عنصر حیاتی هر پدیده باید رابطه آن عنصر حیاتی با دیگر عناصر را بررسی کرد. در این روایت شریف که تجلی روایت متعددی است، میفرماید: رابطه لایه برتر با لایه زیرین، رابطه «امامت» است؛ این رابطه نیز یک رابطه «حیاتی» است و هر مأمومی که امام خود را نشناسد و ائتمام نورزد، جاهلیت ورزیده است؛ یعنی غیر عقلی و غیر حیاتی بوده است: «مَن مات و لم یَعرِف امامَ زمانه مات مِیتهً جاهلیهً». پس از روشن شدن رابطه عنصر حیاتی با سایر عناصر، مشخص میشود که «عقل» عمق حیاتی هویت هر پرداختنی است و سایر لایهها، سطح هویت وی هستند؛ چون ارزش حیاتی ندارند.
ج. تعداد عناصر؛ اکنون باید دید که تعداد لایههای هر پرداختنی چند تا است؟ تعیین وضعیت بین پنج خط یا چهار خط یا سه خط، میتواند اشکال متفاوتی بسازد و قوانین هندسی مثلث با مربع و پنجضلعی تفاوت دارد؛ بنابراین در هر نظامی، باید تعداد اضلاع (لایهها) مشخص باشد؛ وگرنه هر حرکتی به میزان نظامورزی و وفاداری به نظام طراحی شده، باطل خواهد بود. باز کردن بیشتر مساله، مجال دیگری میخواهد.
د. عنصر توازن؛ بعد از روشن شدن تعداد لایهها، میزان توازن پرداخت به هر لایه مشخص میشود. مثلا فرض کنید که شما استاد خوشنویسی هستید و باید در نیم ساعت، به هر هنرآموزی سرمشق خاصی بدهید، دانستن تعداد هنرآموزان نشان میدهد که چه توازنی در صرف زمان برای هر فردی در پیش بگیرید.
ه. عنصر روایش؛ فرض کنید که شما با پنج فرد شدیداً تشنه مواجهید. اینک پس از مشخص بودن تعداد افراد و میزان آب و توازنی که باید در آب دادن به هر یک رعایت شود، نوبت به این میرسد که از چه کسی شروع کنیم؟ از بالا به پایین یا از پایین به بالا یا از میان به سوی دو طرف؟ این حدیث قدرت استنطاق روایش شناسی یعنی انتخاب فرایند درست حرکت را به ما میدهد.
رسا ـ اصول گفته شده را چگونه بر یک مساله تطبیق میدهید؟
نظام رشد و غیّ و حیات و مرگ هر چیزی بر اساس «ابرپردازه» امیرالمؤمنین علیهالسلام، روشن میشود. تقسیم علوم کنونی، نادرست است و اساساً «تقسیم» علوم نادرست است و باید بر اساس «ابرپردازه» به «ترتیب» علوم و ضوابط بسیار دقیق آن رو بیاوریم. وقتی نظام چینش علوم، نظام حیاتی نباشد، حتی اگر تبویب درستی در داخل هر علمی باشد، نتیجه نخواهد داد. به هر حال، نظام تبویب کتب فقه، باید به سمت ابرنظام و سلامت استراتژیک حرکت کند؛ یعنی اساساً «تبویب» باید به «ترتیب» تبدیل شود. مطابق آنچه از دو کلمه نخست حدیث به دست میآید، برای مواجهه استراتژیک و حیاتی با هر چیزی نخست باید به سراغ عنصر حیاتی آن رفت، اکنون باید دید که عنصر حیاتی دانشورزی در فقه چیست؟ «فقه العقل و الجهل». پس باب ورود به مدینه علم فقه، باید «فقه العقل» باشد؛ چون عقل امام درون است؛ «… و علیٌّ بابها».
بنابراین، نخستین کتاب فقهی، کتاب «فقه عقل» است که تنها باب برای ورود درست به شهر فقاهت است. کتاب «فقه عقل» امام سایر کتب فقهی است. اگر سایر کتب فقهی در ذیل امام خود ترتیب نیابند، دانش فقه، به میزان وفاداری به تبویب غیرعقلی و نظامورزی مبتنی بر آن، دچار جاهلیت و مرگ میشود؛ لکن گاهی فقیه، بخشهایی از فقه را ارتکازاً بر اساس تبویب نادرستی که سامان داده است نمیفهمد و ناخودآگاه نتیجه تقریباً زندهای را به دست میآورد.
رسا ـ تبویب استراتژیک فقه و به قول شما ابَر ترتیب فقه چه اثر ملموسی دارد؟
نور، یکرنگ دیده میشود، ولی وقتی از منشور ابرپردازه عبور کند، در چندین طیف طبقه بندی میشوند که هر طیفی، طول موج و بسامد خاصی دارد و بر اساس این بسامد، رنگهای مختلفی رخ میکند. اکنون فردی را تصور کنید که صفحه سفیدی را که در نور بنفش قرار دارد مشاهده کند، او آن صفحه را بنفش خواهد دید؛ چون آن صفحه نور موجود (بنفش) را بازتاب خواهد داد. در حالی که برای استنطاق رنگ هر چیزی، باید نور اصلی را به آن تاباند؛ این نور، نور عقل است؛ که در بحث ما، میشود نور «فقه العقل» که شامل عقل درون و عقل برون میشود؛ این یعنی «ما نودی بشیء مثل ما نودی بالولایه». مباحث «فقه فکر»، «فقه قلب»، «فقه حس» و «فقه عضو» اگر با «فقه عقل، تعیین وضعیت مأمومی- امامی نکنند، دچار جهالت و مرگ میشوند.
اگر اساس فقه عقل که «عمق استراتژیک» فقه است، و رابطه حیاتبخش آن (امامت) با سایر لایههای فقه دیده نشود، فقه «مرده» است و اگر فقه عقل، زیر نور بنفش یا آبیِ مباحث فرعی مثل «صُغَّر و غُیَّب» دیده شود، مثل آن است که امیرالمؤمنین را از دریچه کسی بشناسید که مستضعف فکری است و علی علیهالسلام را فقط کولهبر غذای شبانه فقرا میداند.
به چه حجت شرعی باید چنین تبویبی را پذیرفت؟ اگر مسائل فقه را در اطاعت از امامت کتاب فقه عقل (امامت درون و امامت برون) بررسی کنیم، این امامتِ کتاب عقل و اطاعت سایر کتب فقه از آن، سبب «نظامسازی» حیاتی و اصیل در ترتیببندی کتاب فقه میشود: «و الإمامه نظاماً للأمّه ». به تعبیر دیگر: «و الطاعه نظاماً للملّه»؛ اگر فقه به عنوان آیین مدیریت روابط ما؛ یعنی «المله» اینک گسیخته است، علت ساختاری آن، عدم اطاعت مباحث از مبحث عقل است و راه رهایی از این گسیخت و نظامسازی، امامت عقل است: «و الإمامه لمّاً من الفرقه».
رسا ـ آیا میتوانید مساله را مصداقیتر بیان کنید؟
یک نمونه از راهگشایی فقه استراتژیک برای فقه امنیتی را بیان میکنیم. دشوارترین مساله در طراحی فقه امنیتی، «چیستی مرجع امنیت» است. مرجع امنیت یعنی چیزی که در هنگام تزاحم امنیت بین امور، بقیه چیزها باید در خدمت امنیت آن باشند؛ یعنی آخرین چیزی که سلب امنیت میشود. دو نظریه اصلی در مطالعات امنیتی، در خصوص مرجع امنیت داریم؛ نظریه رئالیسم که میگوید مرجع امنیت دولت و به تعبیر ما، حفظ نظام؛ یعنی ملت فدای دولت. نظریه دیگری لیبرالیزم است که میگوید مردم، مرجع امنیت هستند؛ یعنی دولت فدای ملت. کدام درست است؟ به نظر ما بدون کمک از فرمایش امیرالمؤمنین علیهالسلام در «ابرپردازه» و طرح درست مسأله، نمیتوان فقه امنیتی و مرجع امنیت را به خوبی فهمید. در «ابرپردازه»، مرجع امنیت کاملاً مشخص میشود؛ مرجع امنیت عقل است، عقل درون و برون که هیچ تضادی با هم ندارند؛ بلکه مکمل هم هستند. اگر من فدای امام جامعه بشوم، نه عقل درون امنیتش سلب میشود و نه عقل برون؛ بلکه جان من فدای «جان» عقل جامعه و فدای «عقل» خودم میشود و این برترین امنیت برای عقل خودم است. هم چنان که امام هم «جان» خودش را فدای «عقل» ما (نه جان ما) میکند تا ما را از «الجهاله و حَیره الضلاله» برهاند. پس این که امام و نظام فدا بشوند یا مردم، اساساً سخن نادرستی است؛ آنچه فدا میشود، جان امام یا جان مردم است که بسته به شرایط، ممکن است فرق بکند. پس ما اساساً سوال رئالیستها و لیبرالها را نادرست میدانیم و در پرسش نادرست، نمیتوان به پاسخ درست رسید.
رسا ـ سوال دیگر این که بر اساس فقه استراتژیک، آیا مدرسین و محققین نمیدانند چه چیزی را باید تدریس یا تحقیق کنند؟
فقه استراتژیک میگوید که عقل امام فکر است؛ یعنی هر تفکری که بخواهد به شکل تعلیم یا تعلم یا پژوهش دنبال شود، در صورتی «زنده» است که اطاعت از عقل بکند. معنای این سخن آن است که هیچ تفکری منهای تبعیت از عقل، نمیتواند تفکر زنده باشد. به بیان بهتر، تفکر دارای «اصول عقلی» است که نام آن را «عقیله تفکر» میگذاریم. در اینجا چند سوال اساسی مطرح میشود که پاسخ به آنها، در صلاحیت قوه تفکر درون یا فرد یا گروه متفکر برونی نیست؛ بنابراین راهی جز اطاعت از عقل درون (در مسائل محدودی) و اطاعت از عقل برون در معظم مسائل نیست. برای نشاندادن این مساله «دستگاه چینشگر» اختراع شده است که اینک مجال بررسی آن نیست.
رسا ـ لطفا مسأله را برای ما مصداقیتر بیان کنید.
یک تعلیم دهنده علوم دین را بیاورید که با ادله شرعی ثابت کند چرا باید این درس خارج در این شرایط برگزار شود. محال است که حتی یک فقیه یا متکلم یا فیلسوف، بدون اطاعت صریح از عقل جامعه، چنین دلیلی داشته باشد. او باید چرخه علوم انسانی و تجربی، چرخه واقعیات گوناگون جامعه، حوزه و دانشگاه و مدارس، محیط زیست، نظام اقتصادی، نظام فرهنگی، وضعیت منطقهای در ابعاد گوناگون، وضعیت جهانی در حال و آینده را بداند تا بتواند بگوید چه درس خارجی در این شرایط وظیفه من است و قطعاً حتی یک فقیه یا متکلم یا فیلسوف یا اصولی نمیتواند از این زاویه به حجت شرعی برسد. در بسیاری از اوقات ما اثبات فقهی را برای استنباط کارهای جزئی صرف میکنیم؛ اما بزرگترین کارهای ما که سرمایه عمر و جامعه ما است، بدون حجت روشن و مبتنی بر ارتکازات تجربی یا استحسانات ذوق فقهی یا کلامی یا فلسفی یا اصولی سپری میشود. خدایی که قرار است در شک بین رکعت سوم و چهارم از ما سوال کند، قطعا در محوریت فعالیت دهه سوم و چهارم عمرمان هم سوال خواهد کرد و بعید است که متفکر یا متفقهی بیابید که با همان قوت استدلالی که برای فلان مساله علمش دارد، برای انتخاب فلان درس یا پژوهش یا تأسیس فلان موسسه و مدرسه، دارای حجت تفصیلی غیر مبتنی بر ذوق علمی باشد؛ بنابراین قاعدتاً اینگونه کارهای ما، یا مستند به ارشاد امام جامعه است یا مستند به حجت نیست.
فقه دانش بسیار شریفی است ولی الان تقریباً هویتی غیر حیاتی دارد، از تبویب فقه بگیر تا تعلیم فقه تا روش تفقه و مسائل دیگری که مربوط به «عقیله تفکر» است. وقتی هویت فقه، عقلی نباشد، فقه مرده میشود و فقه مرده، مثل مغزی است که کارآمد نیست و نمیتواند مشکلی را درست بفهمد یا حل کند.
رسا ـ آیا فقه عقلی یعنی منبع یا روش فقه عقلی است؟
همانگونه که گفتیم، «عقل» در روایات به معنای قوه شناخت نیست؛ قوه شناخت، همان فکر است که مأموم عقل است. عقل امام درون و امام بر تفکر است؛ امیرالمؤمنین علیهالسلام در اینجا، عقل را به کارکرد آن، تعریف کرده است. پس فقه عقلی یعنی فقهی که واجد عناصر استنطاقی و استحصالی استراتژیک باشد؛ وگرنه کار ما در تفقه، پی بردن به متون دینی با اصول درست آن است.
رسا ـ آیا طبق دستگاه ابرپردازی و فقه استراتژیک، معنای اجتهاد عوض میشود؟
بله معنای اجتهاد تحول اساسی پیدا میکند و نظام بسیار زیبا و کارآمدی و در عین حال ساده و غیر خسته کننده خواهد شد. فکر میکنم اگر توضیح آن را در فرصتی دیگر بسپاریم، بهتر باشد.
رسا ـ در پایان اگر نکته خاصی هست بیان کنید.
طی جلسه ای که با یکی از مسئولین مربوطه حوزه علمیه قم بود، گزارشی چهار ساعته از «ابرپردازه» بیان شد و مسائل مطروحه، مورد استقبال شگفتی قرار گرفت. ما به یقین و امید وافر به عنایت امیرالمؤمنین(ع) معتقدیم که شهر علم اسلام و فراعلم آن، از باب درست آن، کشف خواهد شد و از فیزیک تا فقه و شیمی و ساختار سیاسی و روان شناسی و جامعه شناسی و ارتباطات و … به وضعیت عقلی و استراتژیک تعالی خواهد یافت. امیدوارم مسئولین محترم حوزه و دانشگاه فرصت را غنیمت بدانند و افق های استراتژیک علوی را به روی خود بگشایند.
رسا ـ با تشکر از وقتی که در اختیار ما گذاشتید و با آرزوی توفیق بیشتر برای شما.
الحمدلله. ممنون از رسانه وزین و رسای شما؛ از خداوند میخواهم که توفیق خدمت بیشتری به ما بدهد.