بسم الله الرحمن الرحیم. یا زینب
تعریف ابرتعقل و ابرفقه
ابرفقه، دانشی است که بر پایه پردازه خاصی از انسان شناسی و جامعه شناسی کشف شده است که دراین فرمایش امیرالمؤمنین (ع) متبلور است: عقلها امام فکرها، فکرها امام قلبها، قلبها امام حسّها و حسّها امام عضوها هستند. نکته بسیار مهم ابرتفاوت «عقل به عنوان عنصری حیاتی و تعیین کننده (امام) با فکر» به عنوان مأموم می باشد. معیار ارزش و سعادت، «عقل» است و بنابراین معیار تعیین کننده برای ارزیابی آزادی نیز، آزادی عقلی است که آن را ابرآزادی می نامیم. آزادی های فکری، قلبی، حسی و عضوی، آزادی های مهم، اما غیرحیاتی هستند.
امام خامنه ای چندی پیش به جای خالی کار نظری دقیق و عمیق بر روی «آزادی» اشاره کردند. در این راستای کوشیده ایم تعریفی نو و دستگاهی عمیق، منضبط، زایا و کارا از آزادی، بر پایه مبانی امیرالمؤمنین (ع) در «ابرتعقل» و بخش فکری آن (ابرفقه) نشان دهیم.
تعریف آزادی
بی شک هر گونه ارتباطی با هر چیزی، سبب دست یابی به مصالح و رهایی از مفاسد نیست؛ زیرا خداوند سعادت ما را در«بند» مصالح و استیفای حق (اعبدوا الله) و رهایی از مفاسد و باطل آفریده است (جعلک الله حرّاً. و انّ النّاس کلّهم احرار). بنابراین برای رسیدن به مطلوب، باید ارتباطات خاصی شکل بگیرد. برای انجام ارتباطات مصلحت زا و مفسدت زدا (و یحلّ لهم الطّیّبات و یحرّم علیهم الخبائث)، باید آزاد بود؛ بنابراین «آزادی یعنی رهایی از نیروهای مزاحم شرایط تراز رشد». مثلا هنگامی که چیزی در حال حرکت باشد و نیرویی خارج از شرایط تراز رشد، بر حرکت آن، اثر بگذارد، این کار سبب سلب آزادی و ایجاد محدودیت می شود؛ مثلا اگر هوا برای تنفس نباشد یا کم باشد، آزادی ما محدود شده است و اگر آلودگی در هوا باشد، باز هم آزادی ما محدود شده است.
اما وضعیت «تراز رشد» برای انسان چیست؟ ظاهراً شرایط «تراز رشد»، هنگامی است که نیروهای «خُوش» و «دُش» و کشش های مثبت و منفی برابر باشند؛ اما این نگاه، خیلی دقیق نیست؛ زیرا رحمت خداوند را در فراهم کردن شرایط رشد و حرکت مطلوب، به شمار نیاورده است. بنابراین، «آزادی یعنی چربیدن آسانی بر سختی؛ این مسأله، در ادبیات قرآن با «تیسیر سبیل» بیان شده است: «مِن نُّطْفَهٍ خَلَقَهُ فَقَدَّرَهُ؛ ثُمَّ السَّبِیلَ یسَّرَهُ». عبس، ۱۹ و ۲۰. و نیز: «… یریدُ اللَّهُ بِکمُ الْیسْرَ وَ لا یریدُ بِکمُ الْعُسْرَ». بقره، ۱۸۵.
پس آزادی به معنای برابری کفه سختی و آسانی نیست؛ آزادی برای نیکان، یعنی چربش کفه آسانی در انجام امور رشدزا بر کفه دشواری؛ بنابراین نظام اسلامی نیز کارش «تیسیر سبیل و توانمندسازی جامعه برای «تسهیل عبودیت حق و تعسیرعبودیت در برابر طاغوت است. اما آزادی برای بدان یعنی «تیسیر در انجام امور رشدزدا و تعسیر در انجام امور رشدزا». پس آزادی به معنای امکان انجام نیست؛ بلکه به معنای «تیسیر انجام» است: «فَالْجارِیاتِ یسْراً» ذاریات، ۳.
آزادی سلبی؛ برگرفتن «اصر و اغلال»
در تعریف آزادی به «تیسیر سبیل»، بیشتر بر «توانمندسازی و تسهیل امکان انجام کارها تأکید شد که مسأله نو و نهفته ای بود؛ اما در بخش «تعسیر سبیل» نسبت به امور باطل، بُعد سلبی آزادی و محدود کردن عناصر نافی «تیسیر سبیل» برجسته می شود. بُعد سلبی آزادی، یعنی برداشتن «اصر و اغلال»ی که مانع تیسیر سبیل است. هنگامی که عوامل تحریک هوس در جامعه فعال باشد، این عوامل، نیروهای مثبت مورد نیاز برای رشد را محدود می کنند و این عین «تعسیر سبیل رشد» و محدودیت برای آزادی است.
ابرفقه لایه های آزادی
بر اساس فرمایش امیرالمؤمنین (عقلها امامان فکرهایند، فکرها امامان قلبها، قلبها امامان حسها و حسها امامان عضوها)، آزادی در یک عمق (عقل) و چهار سطح، لایه بندی می شود.
آزادی عقلی: منشأ تمام آزادی ها (تیسیر پرداختن به نیکی و تعسیر پرداختن به بدی)، آزادی عقلی است. آزادی عقلی یعنی تیسیرِ عبادت خداوند و تعسیر شرک به هر چیزی (ان لا نعبد الا الله و لا نشرک به شیئاً) و «تیسیر» اطاعت از ولیّ امر مشروع الهی (اطیعوا الله و اطیعوا الرسول و اولی الامر منکم) و «تعیسیر» ولایت طاغوت است: «و لا یتخذ بعضنا بعضا ارباباً من دون الله» و «اجتنبوا الطاغوت». امام خامنه ای بحث عمیق و گسترده و دقیقی در این باره در خطبه های نماز جمعه دهه شصت بیان کرده اند؛ از جمله در ۱۹ دی ۶۵. علاوه بر آن، ایشان ناظر به آزادی از نظام طاغوت (آزادی عقلی) و سپس آزادی فکری می فرماید: «اسلام برای آزادی بشر آمد، هم آزادی از قید و بند فشار دستگاههای مستبد و ظالم بر طبقات گوناگون انسان و ایجاد حکومت عادلانه برای بشر، و هم آزادی از اندیشهها و تصوّرات و اوهام حاکم بر زندگی انسان». ۲۹ دی ۹۲.
آزادی فکری: دانستیم که عقل امام فکر است و فکر،مأموم آن؛ بنابراین، بنیان آزادی فکری، بر پایه آزادی عقلی ساخته می شود. آزادی فکری یعنی «تیسیر تفکر در مطلوب» و «تعسیر تفکر در نامطلب»؛ نه این که فکر، بخواهد آزاد از عقل و «بند»گی و راهنمایی ولیّ امر باشد و تمسخر کنند که همین که می گویید «آزادی در اسلام»؛ یعنی آزادی در «بند». ر.ک: امام خامنه ای، ۲۳ آبان ۹۱. فکر باید در مسیر بایسته و به گونه ای بایسته و با منطق خاصی، فعالیت کند و آزادی از منطق تفکر و مسیر درست تفکر، یعنی محدودیت در رشد فکری. این که متفکری بنشیند و تعداد آجرهای یک ساختمان را بشمارد یا راههای ویرانی کشور و قتل عام مردمی را بیابد، آیا آزادی تفکر است یا محدود کردن آن از پرداختن به امور مطلوب؟ نظام حق، برای تأمین آزادی فکری دو کار باید بکند: هم تیسیر تفکر در مطلوب و هم تعسیر تفکر در امور نامطلوب. اگر این تعسیر ایجاد نشود، شرایط رشد تراز فراهم نشده است و «ثم السبیل یسره» محقق نشده است.
آزادی قلبی: پس از آزادی فکری نوبت به آزادی قلبی در ذیل امامت فکر می رسد. کار قلب فراهم آوردن انگیزه کافی برای انجام اموری مطلوب است. بنابراین آزادی قلبی یعنی «تیسیر انگیزه ورزی در امور خوب» و «تعسیر انگیزه ورزی در امور بد». قلب مانند مراکز بودجه و مالی نظام است؛ نمی توان انگیزه ها و ثروت مملکت را در مسیر انجام برنامه های درست قرار نداد و گفت که قلب باید آزاد باشد که هر چه خواست بکند. پس تعسیر قلب در دچار شدن به انگیزه ها و حب و بغض های کاذب (سلبریتزیم) رکن آزادی قلبی است.
آزادی حسی: در ذیل امامت آزادی عقلی، فکری و قلبی، به آزادی حسّی می رسیم. حس یعنی شبکه ارتباطی و انتقالی در فرد یا جامعه (سلسله اعصاب و راه ها و رگها) آزادی در حس یعنی «تیسیر ارتباطات درست» و «تعسیر ارتباطات نادرست»؛ لذا ولنگاری در ارتباطات مثلا در فضای مجازی، دقیقاً ضد تیسیر ارتباطات درست و تعسیر ارتباطات نادرس (آزادی حسی و ارتباطی) است.
آزادی عضوی: آزادی عضوی نیز یعنی تیسیر در انجام رفتارهای درست و تعسیر در انجام کارهای نادرست.
سطوح آزادی
دانستیم که رحمت خداوند سبب آزادی (تیسیر سبیل) است نه برابری سختی ها و آسانی. اما رحمت خداوند دارای دو سطح عادی (رحمانیت همگانی) و ویژه (رحیمیت برای نیکان) است؛ بنابراین آزادی نیز دارای دو سطح است؛ تیسیر عادی و تیسیر ویژه؛ «وَ یسِّرْ لی أَمْری» طه، ۲۶. مؤمنان، در متن همان سختی (تحدید و تهدید) خاصی که در مسیر رشد پیش می آید، آسانی و فرصت می یابد و این مسأله ای است که سِفت در قرآن آمده است: «فَإِنَّ مَعَ الْعُسْرِ یسْراً؛إِنَّ مَعَ الْعُسْرِ یسْراً» شرح، ۵ و ۶. نه این که پس از سختی، یا در کنار چیز سخت، چیز آسانی باشد، بلکه با همان سختی آسانی است: «ما رأیت الا جمیلاً».
ابرآزادی (استقلال)
چنان که دانستیم، اصل و گوهر انسان، «عقل» است که متناظر با آن، عقل جامعه (امام) برای رفع نیاز وی آفریده شده است؛ بنابراین آزادی حیاتی و برتر، آزادی در انتخاب امام برای تغذیه عقل می باشد. پس بخش اصلی در «تیسیر سبیل» و در حقیقت، اصل سَبیل، امام و ولیّ امر است؛ بنابراین خداوند خطاب به پیامبر (ص) می فرماید: «وَ نُیسِّرُکَ لِلْیسْرَی»؛ یعنی خود تو را به عنوان اصل سَبیل، برای اموری که ارزش آزادانه برتری دارد (الیسری)، تیسیر می کنیم. دسترسی آسان به امام، اصل تیسیر سبیل است. لذا مزد رسالت چیست؟ «الموده فی القربی» شوری، ۲۳. این مودت، عین سبیل است: «قل ما أسئلکم علیه من اجر الا من شاءان یتخذ الی ربه سبیلاً؛ فرقان، ۵۷. یعنی مودت اهل بیت، خود «سبیل میسّر الهی» است: «هل الیک یابن احمد سبیل فتُلقی»؛ بی شک این سبیل مورد سوال از امام زمان (عج)، ولیّ فقیه (نائب عام امام) است. امام خامنه ای درباره ارزش تعیین کننده آزادی عقلی (رهبری): «بنده که چیزی نیستم … امام بزرگوار ما هم حاضر بود برای حفظ نظام و حفظ رهبری، آبرویش را بدهد». ۱۹ تیر ۷۹.
بنابراین، خداوند هم چنین امیرمؤمنان (ع) ولیّ فقیه و دیگر مؤمنان نیز در وضعیت تیسیر سبیل قرار داده است؛ چنان که مفسدین را نیز در وضعیت تعسیر سبیل قرار داده است: «فَأَمَّا مَنْ أَعْطَی وَ اتَّقَی؛ وَ صَدَّقَ بِالحُسنَی؛ فَسَنُیسِّرُهُ لِلْیسْرَی؛ وَ أَمَّا مَن بَخلَ وَ اسْتَغْنی؛ وَ کَذَّبَ بِالحُسْنی؛ فَسَنُیسِّرُهُ لِلْعُسْرَی» لیل، ۵ تا ۱۰. در اینجا، خود خوبان، «مُیسَّر و آزادی» هستند و خود بدان، «مُعسَّر یا محدودیت» هستند. بنابراین «مع الصادقین» بودن، عین آزادی و محرومیت از «همراهی با آنان» عین محدودیت است.
جمهوری اسلامی ایران علاوه بر آزادی های عضوی، حسی، قلبی و فکری، آزادی عقلی و حیاتی (تیسیر سبیل برای شناخت ولیّ امر و مرجعیت جبهه مقاومت در جهان و تعسیر ولایت لیبرال دموکراسی غرب) را نه تنها به مردم ایران، بلکه به مردم منطقه و بسیاری از مردم جهان داده است.
نسبت استقلال (ابرآزادی) به آزادی
استقلال یعنی رهایی نظام اسلامی و ولایت مشروع از سلطه طاغوت. به فرمایش امام خامنه ای، استقلال همان آزادی است؛ لکن در سطح کشور. به این معنا که اگر کشتی کشور و جهت گیری های کلان و حرکت اصلاحی کلان، در دست ولیّ امر مشروع و آزاد از طاغوت بود، نظام دارای «استقلال» شمرده می شود. اما «آزادی» ناظر به اتفاقاتی است که در درون آن کشتی رخ می دهد. بنابراین اگر در شرایطی بین استقلال و آزادی تزاحم شد، قطعاً استقلال مقدم است و آزادی های افراد جامعه تا سر حد تقدیم جان، باید فدای تغذیه «عقل» خودشان باشد که همانا حفظ نظام و دفاع از ولایت امر است؛ چنان که در کربلا. در این جا، مفهومی به نام «مرجع امنیت» مورد توجه قرار می گیرد؛ مرجع امنیت (چیزی که همه چیز باید در خدمت امنیت آن باشد) در نظام اسلامی مردم هستند یا دولت (نظام و ولیّ امر)؟ هیچ کدام و هر دو؛ یعنی امنیت جانی هیچ کدام مرجعیت ذاتی ندارد؛ بلکه امنیت عقلی هر دو مرجعیت و اصالت ذاتی دارد (عقل یعنی گوهر وجود نه به معنای هشیاری یا قدرت تفکر و قوه مدرک کلی)؛ لذا گاهی جان مردم فدای امام می شوند و گاهی جان امام فدای مردم می شود؛ اما در هر دو حال، عقل امام و عقل مردم، تغذیه می شود: «بذل مهجته فیک لیستنقذ عبادک من الجهاله و حیره الضلاله». زنده باد ایران آزاد.