سوال از فلاحیان: آیا رأی خداوند ارزش تولید می کند که رأی مردم؟

میزان رأی ملت استاز علامه مصباح خواسته اید که درباره ارزش رأی مردم پاسخ بدهد! رأی مردم در مقبولیت مؤثر است و در مشروعیت بی اثر. رأی مردم که هیچ، حتی اگر معتقد باشید که رأی خداوند هم ارزش تولید می کند، در این امر، شده اید یک سنی اشعری مسلک تمام عیار.

اگر مطالبی اولیه درباره «بنیاد اخلاق» بدانیم، متوجه می شویم که بر خلاف نظر اشاعره که غیر واقعگرا هستند، مکتب اخلاقی و معیار ارزش در اسلام ناب، مبتنی بر مصالح و مفاسد واقعی است نه قراداد اجتماعی یا احساس گرایی یا یوتیلیتاریانیزم یا نظر کسی، حتی خداوند.

یعنی حتی اگر شما بگویید رأی خداوند ارزش تولید می کند، تازه در این مساله، شده اید یک سنی اشعری مسلک تمام عیار نه شیعه. اشاعره معتقدند که: «هر چه آن خسرو کند شیرین بود»! اما دیدگاه اسلامی ناب آن است که: «هر چه شیرین باشد آن خسرو کند».

بنابراین نه تنها رأی مردم، بلکه رأی علماء و حتی رأی ائمه و پیامبران و حتی خداوند هم اگر ارزشی دارد، نه به دلیل مردم بودن یا اکثریت بودن یا امام یا پیامبر یا خدا بودن آنان است. یعنی ارزش نظر پیامبران هم طریقیت دارد نه موضوعیت، حتی ارزش اوامر و نواهی الاهی نیز در مکتب شیعه، به دلیل رعایت مصالح و مفاسدی است که برای کمال موجودات لازم است.

از مطالب دقیق فلسفه اخلاق که بگذریم، حتی دقت متوسط در مطالعات کلامی و حتی مطالب سطح پایین اصول فقه شیعه، ما را به «حسن و قبح ذاتی» می رساند که لازمه آن، طریقیت داشتن رأی و نظر هر کسی حتی خداوند است نه موضوعیت داشتن آن. یعنی رأی خداوند هم از آن جهت که ضرورتاً مطابق با واقع است، حجت است و نه از باب دیگری؛ یعنی اگر به فرض محال، خداوند نظری بدهد که سبب ظلم به موجودی بشود، نباید آن را پذیرفت؛ مثلا به فرض محال، اگر خداوند به شما بگوید با این که تو مستحق بهشت هستی، ولی من بدون رعایت عدالت و انصاف، دستور می دهم که ترا به جهنم ببرند؛ ولی اگر تو این حرف مرا قبول نکنی، تو را به بهشت می فرستم! شما چه خواهید کرد؟

رأی مردم اگر مطابق واقع باشد، سبب جلب مصالح و مفاسد شده، و کاشف از یک ارزش است؛ نه این که تولید کننده ارزش باشد. تولید کننده ارزش تنها مصالح و مفاسد است نه حرف مردم یا علما یا انبیاء یا حتی شخص خداوند.

از آنجا که پیامبر (ص) و ائمه (ع) معصوم هستند، حرف آنها کاشف از مصالح و مفاسد است و باید تبعیت شود و احدی حق ندارد در برابر آنان اعتارض کند: «وَ ما كانَ لِمُؤْمِنٍ وَ لا مُؤْمِنَةٍ إِذا قَضَى اللَّهُ وَ رَسُولُهُ أَمْراً أَنْ يَكُونَ لَهُمُ الْخِيَرَةُ مِنْ أَمْرِهِمْ وَ مَنْ يَعْصِ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ فَقَدْ ضَلَّ ضَلالاً مُبيناً» احزاب، 36.

اما حرف مردم ممکن است کاشف از مصالح و مفاسد باشد و ممکن است نباشد. پس حرف مردم ضرورتاً هیچ ارزشی ندارد، مگر این که کاشف از مصالح و مفاسد واقعی باشد.

به ویژه این که خداوند فرموده است: «وَ إِنْ تُطِعْ أَكْثَرَ مَنْ فِي الْأَرْضِ يُضِلُّوكَ عَنْ سَبيلِ اللَّهِ إِنْ يَتَّبِعُونَ إِلاَّ الظَّنَّ وَ إِنْ هُمْ إِلاَّ يَخْرُصُونَ» انعام، 116.

البته به نظر بنده، مردم ایران، غیر از «اکثریت اهل زمین» هستند و لذا در بسیاری از امور دقیق و درست عمل می کنند و در برخی از موارد هم اشتباه می کنند. لذا حرف و رأی آنان موضوعیت ندارد و ذاتاً ارزشمند نیست، مگر این که با مصالح و مفاسد واقعی منطبق باشد و راه تطبیق و کشف این انطبقا هم با افراد خبره است.

لذا نظر مردم شرعاً و قانوناً، از آن جهت که حرف مردم است، تولید ارزش نمی کند و لزوماً هم کاشف از یک ارزش نیست و ممکن است که درست باشد و یا اشتباه.

برای استناد به سیره یا سخن ائمه، باید سند سخن، جهت صدور آن و نیز مقدمات حکمت را بررسی کرد و نمی توان با نوشته ای سیاست زده و غیر علمی، اجتهاد کرد. سیره عملی و حتی سخن معصوم، در صورتی که تقیه ای یا اعمال حکم ثانوی نباشد و مولی در مقام بیان باشد، و مُقیِّد و مخصص منفصل هم نداشته باشد و نیز با قرآن مخالف نباشد، با لسان جدل با خصم سخن نگفته باشد، قابل استناد است.

سخنی که شما به آن استناد کرده اید، خطاب به چه کسانی است؟ به شیعیانی با مبانی فلسفه اخلاق اسلامی و اعتقادات کلامی شیعی؟

این سخن را شیخ مفید در الارشاد، آورده است و گفته است که این سخن را امام هنگامی فرموده است که است که عده ای از جمله سعد بن ابی وقاص، عبد الله بن عمر، مروان بن حکم و …، از بیعت کردن با علی (ع) تخلف ورزیدند[1] و بیعت نکردند نه این که بیعت کرده بودند و می خواستند آن را بشکنند!

این مطلب چنانکه برخی گفته اند، در کتاب شریف نهج البلاغه نیافتیم و در «وقعة الجمل، ص 67» هم که آمده است، به همین مساله اشاره دارد و اضافه می کند که: متخلفان از بیعت حتی به امام علی (ع) پیشنهاد هم دادند که به شرط این که از تخلفات پیشین آنان در گذرد و به اصطلاح قاتلان عثمان را بکشد! یعنی آنان هنوز بیعت نکرده بودند![2]

ثانیاً مخاطب امام، شیعیان اعتقادی نبودند، بلکه همان کسانی بودند که با علی به عنوان خلیفه چهارم بیعت کردند و لذا باورهای خاص خودشان را داشتند و علی را به عنوان امام بلافصل پیامبر (ص) قبول نداشتند. با اینان باید با چه منطقی سخن گفت؟ با فلسفه اخلاق و کلام و اصول فقه شیعه یا با مبنای خودشان؟ لذا چنان که در متن روایت هم آمده است، امام می گوید همان گونه که با قبلی ها بیعت کردید، با من هم بیعت کردید! آیا معنای این سخن آن است که قبلی ها هم مشروعیت دارند؟

معنای این سخن آن نیست که آن مردم وظیفه بیعت نداشته اند و رأی آنان سبب تولید ارزش (مصالح و مفاسد واقعی) شده است. سخنی که البته اشاعره و معتزله به نحوی بر آن پای می فشرند.

میزان رای است یا رای ملت میزان است؟

—————————————————————————————-

[1]. «و من كلامه ع حين تخلف عن بيعته عبد الله بن عمر بن الخطاب و سعد بن أبي وقاص و محمد بن مسلمة و حسان بن ثابت و أسامة بن زيد …: «أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّكُمْ بَايَعْتُمُونِي عَلَى مَا بُويِعَ عَلَيْهِ مَنْ كَانَ قَبْلِي وَ إِنَّمَا الْخِيَارُ إِلَى النَّاسِ قَبْلَ أَنْ يُبَايِعُوا فَإِذَا بَايَعُوا فَلَا خِيَارَ لَهُمْ وَ إِنَّ عَلَى الْإِمَامِ الِاسْتِقَامَةَ وَ عَلَى الرَّعِيَّةِ التَّسْلِيمَ وَ هَذِهِ بَيْعَةٌ عَامَّةٌ مَنْ رَغِبَ عَنْهَا رَغِبَ عَنْ دِينِ الْإِسْلَامِ وَ اتَّبَعَ غَيْرَ سَبِيلِ أَهْلِهِ وَ لَمْ تَكُنْ بَيْعَتُكُمْ إِيَّايَ فَلْتَةً وَ لَيْسَ أَمْرِي وَ أَمْرُكُمْ وَاحِداً وَ إِنِّي أُرِيدُكُمْ لِلَّهِ وَ أَنْتُمْ تُرِيدُونَنِي لِأَنْفُسِكُمْ وَ ايْمُ اللَّهِ لَأَنْصَحَنَّ لِلْخَصْمِ وَ لَأُنْصِفَنَّ لِلْمَظْلُومِ وَ قَدْ بَلَغَنِي عَنْ سَعْدٍ وَ ابْنِ مَسْلَمَةَ وَ أُسَامَةَ وَ عَبْدِ اللَّهِ وَ حَسَّانِ بْنِ‏ ثَابِتٍ أُمُورٌ كَرِهْتُهَا وَ الْحَقُّ بَيْنِي وَ بَيْنَهُمْ» الارشاد، ج1، ص 243 . مفيد، محمد بن محمد، الإرشاد في معرفة حجج الله على العباد، قم، اول، کنگره شیخ مفید، 1413 ق.

[2]. «و نحن نبايعك اليوم على ان تضع عنّا ما قد صنعنا، و ان تقتل قتلة عثمان» وقعة الجمل، ص67. المدنى، ضامن بن شدقم بن على بن الحسينى، وقعة الجمل، قم، نشر محمد، 1420 ق.

همچنین ببینید

رویکرد فقهی به جامه‌شناسی پیام، با نگاهی به اینستاگرام

چکیده: همانگونه که برای برآوردن نیاز بدن به آهن، نمی‌توان نبشی را گاز زد، برای …

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *