قاعده فقهی مواجهه با پرسش یا مطالبه غیر عالمانه

پرسش بیجاگاه از سوی برخی افراد پرسش یا مطالباتی بیان می شود که از سر علم و عقل نیست و گاه پوششی برای تخریب و تشویش است؛ مثلا برخی دائماً می گویند رهبری معصوم نیست، شاید اشتباه کرده باشد؛ یا با بی حیایی گفته شده است که «اگر امام رضا هم بود، شاید در کنسرت شرکت می کرد». اکنون سوال این است که آیا به سبب معصوم نبودن کسی و صحت منطقی احتمال اشتباه در مواضع وی یا با اضافه کردن یک شاید بر سر کنسرت رفتن امام رضا (ع)، مشکل حل می شود؟ دیگر این که قاعده در برخورد با چنین افرادی چیست؟ یعنی اگر دلیل خاصی بر مطلوب بودن واکنش خاصی نداشتیم، چه باید کرد؟استقبال از سوال وی یا تحکم در برابر وی؟

ارزیابی انواع پرسش: منطقی و روانی

گاهی یک پرسش یا سخن، منطقاً صحیح است، مثلا: «آیا فلانی فرزند پدرش است؟» یا «شاید فلانی فرزند پدرش نباشد». این پرسش و سخن، از نظر منطق ارسطویی نادرست نیست اما از جهات متعددی اشتباه است.

فرض کنید کسی در رسانه یا جمعی بگوید: «احتمالاً علی مطهری گهگاه روانی می شود» یا چنانکه نامبرده گفته است: «اگر امام رضا هم بود شاید به فلان کنسرت موسیقی می رفت». در این جا ضمن این که احتمال منطقی درست بودن جمله وجود دارد، قطعاً خلاف رخ داده است. این که دائماً گفته شود «رهبر معصوم نیست، شاید در اینجا اشتباه کرده باشد». شبیه این است که دائماً گفته شود، شاید علی مطهری روانی باشد! یا شاید فلانی فرزند پدرش نباشد. هر سه جمله طبق منطق ارسطویی درست است. اما نادرست است؛ زیرا:

پروا داشتن از «موضع تهمت»[۱] به معنای آن است که هر جا اسباب تهمتی فراهم شود، شما در آن نقش نداشته باشید و با آن مخالفت ورزید؛ چه این تهمت به خودتان برسد چه به دیگران. بنابراین، افراد و نهادها را هم باید از موضع تهمت دور داشته شوند و به اسم پرسش و احتمال، نمی توان دیگر افراد یا نهادها یا رهبری را در موضع تهمت یا تضعیف قرار داد.

بررسی یک نمونه قرآنی از پرسش یا سخن خاص

خداوند به حضرت نوح فرمود که از هر چیزی جفتی بر کشتی سوار کن و نیز اهل خودت را مگر آنکه (همسرت) سخن از وی رفته بود.[۲] نوح کوشید پسرش را نیز با مهرورزی سوار کند.[۳] اما وی نپذیرفت و غرق شد. آنگاه نوح چنین گفت: «فرزند من از اهل من است و وعده تو هم حق است و تو حکم کننده ترین حکم کنندگان هستی».[۴]

گویا در این سخن، تناقضی ترسیم شده است: این که تو وعده دادی که من اهلم را جز همسرم، بر کشتی سوار کشتی کنم و نجات یابند و پسرم از اهل من بود و من برای سوار کردن وی کوشیدم؛ ولی او نهایتاً غرق شد و این خلاف وعده تلویحی شما برای نجات وی بود. لذا منتظر پاسخ شما هستم!

خداوند در این جا رویارویی بسیار سنگینی با حضرت نوح دارد؛ این مواجهه دو بُعد دارد؛ بُعد شکلی و بُعد محتوایی. در بُع شکلی برخورد خداوند پس از مرگ پسر نوح، نه تنها تسلا بخش نیست، بلکه ویرانگر است و در بُعد محتوایی هم ظاهراً مساله کاملا تبیین نمی شود و به تعمق پسینی سپرده می شود.

در بخش محتوایی خداوند می فرماید: گفت ای نوح! همانا او از اهل تو نیست! او کرداری ناشایست است: «قَالَ یَنُوحُ إِنَّهُ لَیْسَ مِنْ أَهْلِکَ إِنَّهُ عَمَلٌ غَیرُ صَالِح …». هود، ۴۶٫

پس از این پاسخ مختصر محتوایی، در بُعد شکلی، خداوند به جای برخورد مهرورزانه با پیامبرش که پسر ظاهراً عزیزش (بُنَیَّ) را از دست داده است، برخورد بسیار تحکم آمیزی با خواسته یا پرسش تلویحی حضرت نوح می کند: «پس نخواه (نپرس) از من آنچه بدان علم نداری همانا من ترا اندرز می دهم که از جاهلین نباشی». «… فَلَا تَسَئَلْنِ مَا لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ إنِّىِ أَعِظُکَ أَن تَکُونَ مِنَ الْجَاهِلِین» همان.

در این جا حضرت نوح دست به دامن غفران و رحمت الهی می شود تا از زیانکاران نباشد: «قَالَ رَبِّ إنّی أَعُوذُ بِکَ أَنْ أَسَلَکَ مَا لَیْسَ لىِ بِهِ عِلْمٌ وَ إِلَّا تَغْفِرْ لىِ وَ تَرْحَمْنىِ أَکُن مِّنَ الْخَاسِرِین» هود، ۴۷٫

تبیین پاسخ خداوند

خداوند به حضرت نوح فرمود که اهلت را به جز همسرت سوار کن و نیز مؤمنین را. ظاهراً حق با نوح است؛ زیرا بر آن بود که وعده الهی بر نجات پسرش است؛ چون تنها همسرش، از اهلش استثناء شده بود.

اما پاسخ این است که یک ظرافت عجیب در فهم معنای کلام خداوند نهفته است که آن را قاعده «ظهور مخاطبی» می نامیم. ظهور مخاطبی یعنی سیلان معنای کاربردی لفظ با سطح «عقل»[۵] مخاطب.[۶]

وقتی مخاطب ما یک فرد عادی است و به وی گفته می شود، اهلت نجات می یابد، او مؤمن و کافر را اهل خود می پندارد و مراد متکلم هم همین است. ولی وقتی همین کلمه «اهل» در خطاب به پیامبر که هویتش ایمانی است، گفته می شود، دیگر هر کس که از نظر ایمانی با وی نباشد، اهل وی به حساب نمی آید: «قَالَ یَنُوحُ إِنَّهُ لَیْسَ مِنْ أَهْلِکَ إِنَّهُ عَمَلٌ غَیرُ صَالِح» هود، ۴۶؛ بنابراین استثناء انجام شده برای همسر نوح نیز، «استثنای منقطع» است.

به نظر، یکی از دلایل ذکر این نکات در داستان پسر نوح، آن هم به این شکل خطاانداز، این است که ماجرای آیه تطهیر و معنای «اهل بیت» درست فهمیده شود.

بنا بر قاعده «ظهور مخاطبی»، وقتی به یک فرد عادی می گویند، اهل بیت، «اهلیت» یک معنا و مصادیقی دارد و وقتی به یک پیامبر گفته می شود، اهل بیت، اهلیت، سطح و مصادیق متفاوتی دارد؛ لذا حضرت ابراهیم می فرماید: «فَمَن تَبِعَنىِ فَإِنَّهُ مِنّی».‏ ابراهیم، ۳۶؛ کسی که از من پیروی کند از من است. ازهمین رو، «سلمان» هم ملحق به اهل بیت می شود.

آنچه بحث شد، درباره مصادیق اهل بیت بود. معنای «اهل» کمک می کند که این تبیین مصداقی، بهتر فهم شود. «اهلیت» یعنی «سنخیت[۷] و شایستگی»[۸] که سبب به هم رسیدن[۹] و انس[۱۰] است؛ نه این که معنای اهل، انس باشد.[۱۱] چه رسد به این که کسی معنای اهل را «افراد» بپندارد و اهل بیت را افراد بیت به شمار آورد.

بنابراین این، هرگاه کلمه ای مانند «اهل»، در خطاب به کسی استفاده شود، این واژه، متناسب با وضعیت عقل مخاطب شامل مصادیق خاصی می شود. لذا پسر نوح به دلیل ایمان نداشتن و نبود سنخیت، اهل نوح نبود. همان طور که همسر وی نیز به دلیل ایمان نداشتن، اهل وی نبود و همسر لوط و برخی همسران برخی پیامبران دیگر نیز اهل وی نبوده اند.

اما همسر حضرت ابراهیم «اهل» وی بوده است، نه از آن جهت که همسر وی بوده است، بلکه از آن جهت که همسر شایسته ای برای وی بوده است: «وَ امْرَأَتُهُ قَائمَهٌ فَضَحِکَتْ فَبَشَّرْنَهَا بِإِسْحَاقَ وَ مِن وَرَاءِ إِسْحَاقَ یَعْقُوبَ قَالَتْ یَاوَیْلَتىَ ءَ أَلِدُ وَ أَنَا عَجُوزٌ وَ هَاذَا بَعْلىِ شَیْخًا إِنَّ هَاذَا لَشَىءٌ عَجِیبٌ قَالُواْ أَ تَعْجَبِینَ مِنْ أَمْرِ اللَّهِ رَحْمَتُ اللَّهِ وَ بَرَکَاتُهُ عَلَیْکمْ أَهْلَ الْبَیْتِ إِنَّهُ حَمِیدٌ مجیدٌ». ابراهیم، ۷۱ تا ۷۳٫

لذا نمی توان گفت که چون در این جا همسر حضرت ابراهیم مصداق اهل بیت است، همسر پیامبر خاتم (ص) هم مصداق اهل بیت در آیه تطهیر است.[۱۲] مبنای این سخن نیز، نفی اهلیت از پسر حضرت نوح به دلیل عدم «سنخیت» وی با حضرت نوح است.

منع از سوال یا خواستن غیر عالمانه برای جلوگیری از اختلال نظام

در بُعد مواجهه شکلی خداوند با حضرت نوح، به پاسخ مختصر ایشان و سپس برخورد ایشان اشاره شد. اینک به صورتبندی فقهی رویارویی خداوند اشاره می شود.

«نظام» در حیات بشری ضرورت دارد و باید از «اختلال نظام» جلوگیری کرد. نظام در این جا به معنای نظام تعامل بین انسان ها است. مثلا رواج غیر عادی دروغ سبب اختلال نظام تفاهم می شود. زیرا در هر ارتباطی نمی دانی با سخن راست مواجهی یا دروغ.

نظام حاکم بر تعامل بشر، مبتنی «واکنش عالمانه» است (وَ لا تَقْفُ‏ ما لَیْسَ‏ لَکَ‏ بِهِ‏ عِلْمٌ‏، إِنَ‏ السَّمْعَ‏ وَ الْبَصَرَ وَ الْفُؤادَ کُلُ‏ أُولئِکَ‏ کانَ‏ عَنْهُ‏ مَسْؤُلًا؛ اسراء، ۳۶). یعنی اصل بر این است که هر کس سخن یا خواسته ای دارد، این خواسته یا پرسش، عالمانه است. اگر قرار باشد هر کس هر چیزی مطالبه کند یا هر مساله ای را بپرسد، این امر سبب اختلال نظام تعامل می شود: «فلا تَسئَلنِ ما لیس لک به علم».

نهی در «لاتسئلنِ» به چه علت است؟ به نظر می رسد که به علت حفظ همان نظام تعامل و تفاهم و حریم آن، در برابرآسیب ها باشد. رعایت نشدن «حریم نظام تعامل» سبب گسترش آسیب به آن و «اختلال نظام» خواهد شد.

بنابر این اصل و قاعده در برخورد با کسی که مطالبه یا پرسش بی جایی دارد، این است که به وی و محیط مذکور فهمانده شود که این کار، لطمه به «حریم نظام تعامل» است و می تواند به اختلال نظام منجر شود. در برابر تحقق منکری به نام «هتک حریم نظام تعامل» یا «اختلال نظام تعامل» باید برخورد مناسب کرد و اجازه نداد که چنین چیزی رواج یابد. پس حفظ نظام تعامل و حفظ حریم آن در مواجهه با پرسش یا خواستن بی جا، اصل است و پاسخ مناسب به آن خواسته، مساله دوم است؛ البته در برخی مواقع، ممکن است که مساله ای فوری تر از آن باشد و لذا نوع مواجهه متفاوت باشد. ولی قاعده بر «حفظ حریم» نظام تعامل است و باید با منکری به نام پرسشگری یا مطالبه گری بی جا برخورد مناسب شود.

انتشار  این بحث اتفاقاً با طرح خلاف قانون اساسی و خلاف شرع عده ای بر مجرمانه بودن طرح سوال در جلسات رسمی و عرفی و غیر رسمی همزمان شد و هیچ ربطی به آن ندارد.

———————————————————————————-

[۱]. امام صادق (ع):«مَنْ دَخَلَ مَوْضِعاً مِنْ مَوَاضِعِ‏ التُّهَمَهِ فَاتُّهِمَ لَا یَلُومَنَّ إِلَّا نَفْسَهُ». ابن بابویه، محمد بن على، الأمالی، تهران: کتابچی، ششم، ۱۳۷۶ش. النص، ص۴۹۷٫

[۲]. «حَتَّى إِذا جاءَ أَمْرُنا وَ فارَ التَّنُّورُ قُلْنَا احْمِلْ فیها مِنْ کُلٍّ زَوْجَیْنِ اثْنَیْنِ وَ أَهْلَکَ إِلاَّ مَنْ سَبَقَ عَلَیْهِ الْقَوْلُ وَ مَنْ آمَنَ وَ ما آمَنَ مَعَهُ إِلاَّ قَلیلٌ» هود، ۴۰٫ «فَأَوْحَیْنا إِلَیْهِ أَنِ اصْنَعِ الْفُلْکَ بِأَعْیُنِنا وَ وَحْیِنا فَإِذا جاءَ أَمْرُنا وَ فارَ التَّنُّورُ فَاسْلُکْ فیها مِنْ کُلٍّ زَوْجَیْنِ اثْنَیْنِ وَ أَهْلَکَ إِلاَّ مَنْ سَبَقَ عَلَیْهِ الْقَوْلُ مِنْهُمْ وَ لا تُخاطِبْنی‏ فِی الَّذینَ ظَلَمُوا إِنَّهُمْ مُغْرَقُون» مؤمنون، ۲۷

[۳]. . «وَ هِىَ تجْرِى بِهِمْ فىِ مَوْجٍ کاَلْجِبَالِ وَ نَادَى‏ نُوحٌ ابْنَهُ وَ کَانَ فىِ مَعْزِلٍ یَا بُنَیَّ ارْکَب مَّعَنَا وَ لَا تَکُن مَّعَ الْکَافِرِینَ» هود، ۴۲

[۴]. «وَ نَادَى‏ نُوحٌ رَّبَّهُ فَقَالَ رَبِّ إِنَّ ابْنىِ مِنْ أَهْلىِ وَ إِنَّ وَعْدَکَ الْحَقُّ وَ أَنتَ أَحْکَمُ الحَاکِمِین» هود، ۴۵

[۵]. البته سطح عقل خیلی دقیقتر از سطح فهم است. گاهی چیزی در فهم ما می آید ولی تحت عقل و تدبیر ما نمی آید و سبب انحراف یا انجام گناهانی می شود. امام صادق (ع): «مَا کَلَّمَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ الْعِبَادَ بِکُنْهِ عَقْلِهِ قَطُّ، قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ: إِنَّا مَعَاشِرَ الْأَنْبِیَاءِ أُمِرْنَا أَنْ نُکَلِّمَ النَّاسَ عَلى‏ قَدْرِ عُقُولِهِمْ‏». کلینى، محمد بن یعقوب، کافی، قم: دار الحدیث، اول، ق‏۱۴۲۹٫ ج‏۱۵، ص۶۰۸

[۶]. علاوه بر این که خداوند می فرماید اهلت را با مؤمنین. و چون معیار اسلام در نجات از عذاب الهی تقوا است نه زن یا پسر پیغمبر بودن، انتظار این بود که حضرت نوح به این مساله توجه می داشت. اگر گفته شود که ایشان احتمال می داد که پسرش که تا کنون از مؤمنین نبود، در این فرصت باقیمانده تا نهایی شدن عذاب، مؤمن شود که صرف نظر از قاعده «ظهور مخاطبی» که بیان شد، احتمال منطقی به نظر می رسد، پاسخ این است که خداوند ابتدا فرموده بود که دیگر کسی مؤمن نخواهد شد: «وَ أُوحِىَ إِلىَ‏ نُوحٍ أَنَّهُ لَن یُؤْمِنَ مِن قَوْمِکَ إِلَّا مَن قَدْ ءَامَنَ فَلَا تَبْتَئسْ بِمَا کاَنُواْ یَفْعَلُونَ» هود، ۳۶٫

[۷]. « هُوَ أَهْلُ‏ التَّقْوى‏، وَ أَهْلُ‏ الْمَغْفِرَه». محمد محسن فیض کاشانی، الوافی، ج۲۶ ص ۲۱۱٫

[۸]. «فلان‏ أَهْلٌ‏ لکذا أو یَسْتَأْهِلُ‏ لکذا أی حقیق به». مجمع البحرین، ج‏۵، ص۳۱۴٫

[۹]. «فی بعضِ الأَخْبَارِ أنَّ للّه تعَالَى مَلِکاً فی السماءِ السابعهِ تَسْبیحُه سُبْحانَ من یَسُوقُ‏ الأَهْلَ‏ إلى‏ الأَهْلِ‏. و فی المَثَلِ: الأَهْلُ‏ إلى‏ الأَهْلِ‏ أَسْرَعُ مِنَ السَّیْلِ إلى السَّهْلِ». تاج العروس، ج‏۱۴، ص۳۵٫

[۱۰]. «أَهِلْتُ‏ به و وَدَقْتُ به، إذا استأنَسْتَ به. تهذیب اللغه، ج‏۶، ص۲۲۰٫ «أَهْلِیّ‏ لما ألف الناس و المنازل». کتاب العین، ج‏۴، ص۸۹٫ تهذیب اللغه، ج‏۶، ص ۲۲۱٫ «آنست به، و استأنست به، و أهِلت‏ به‏ أُهُولًا؛ بمعنى واحد، و أهَل‏ الرجل‏ یأهَل‏ أُهُولًا؛ إذا تزوّج؛ للأنس الذی بین الزوجین.» تهذیب اللغه، ج‏۶، ص۲۲۰٫ المحکم و المحیط الأعظم، ج‏۴، ص ۳۵۶٫ القاموس المحیط، ج‏۳، ص۴۵۳٫ الإفصاح، ج‏۱، ص۳۳۷٫

[۱۱]. «المعنى الحقیقىّ لهذه المادّه: هو تحقّق الانس مع الاختصاص و التعلّق». التحقیق فى کلمات القرآن الکریم، مصطفوی، ج‏۱، ص ۱۶۹٫

[۱۲]. «قَرْنَ فی‏ بُیُوتِکُنَّ وَ لا تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجاهِلِیَّهِ الْأُولى‏ وَ أَقِمْنَ الصَّلاهَ وَ آتینَ الزَّکاهَ وَ أَطِعْنَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ إِنَّما یُریدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهیراً». احزاب، ۳۳

همچنین ببینید

توحید ولایی؛ واجب سیاسی و التزام علمی به ولایت فقیه

توحید را بیشتر با «لا إله إلا الله» می‌شناسند؛ ولی علامه مصباح با پرداختن به …

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *