در بهمن ماه ۹۱ هاشمیون مطلبی را بر ضد علامه مصباح، در سایت هاشمی منتشر کردند و ما در ۲۳ بهمن ۹۱ پاسخ منطقی آن را بیان کردیم. اخیراً حسین مرعشی در مصاحبه با روزنامه شرق، افتراهایی به زبان آورده است که به بخشی از آنها پاسخ می دهیم.نامبرده ضمن ادعاهای کذب و افترا آلودی گفته است: «الان چه کسی مسئولیت احمدینژاد را در قبال هدردادن ٨٠٠ میلیارد دلار منابع کشور میپذیرد؟ اصولگرایان میپذیرند؟ آقای مصباح میپذیرد؟ آخرش هم گفتند سر ما کلاه گذاشت».
فعلا به نقد اعداد و ارقام یاد شده و نوع مصرف آن که با عصبانیت فراطیون و آشوبگران بیان می شود کاری نداریم و تنها به بحثی می پردازیم که اگر بخواهد جدی گرفته شود، باید گفت که بلعم باعورا هم سر خداوند کلاه گذاشت! افراد پشت صحنه این مطالب موهن، هر چند مستقیماً از حمایتهای امام و امت از جریان سوم تیر، اسم نبردهاند، اما نمیتوان تعریض این جماعت آشوبگر به امام خامنه ای و امت اسلام را نادیده گرفت.
۱. دلیل قرآنی بر ابطال منطق مقاله منتشر شده در سایت جناب هاشمی و شبنامه اخیر: «وَ اتْلُ عَلَيْهِمْ نَبَأَ الَّذي آتَيْناهُ آياتِنا فَانْسَلَخَ مِنْها فَأَتْبَعَهُ الشَّيْطانُ فَكانَ مِنَ الْغاوينَ». اعراف ۱۷۵. ای پیامبر! بر آنان بخوان ماجرای آنکه آیات خود را به او دادیم، اما خود را از آنها خارج کرد؛ آنگاه شیطان به دنبال وی برآمد و سپس از گمراهان گشت!
چرا خداوند تأکید میکند که این آیه در قرآن باشد؟ «واتل علیهم»! مسلم است که این فرد (بلعم باعورا) از سوی خدا واجد آیاتالله شده است، آن هم نه یک آیه الهی یا دو آیه! و نه مفتخر به لقب آیتالله! قطعاً خود خدا در کار برافراشتن جناب بلعم بوده است؛ چه رسد به اینکه حضرت موسی (امام زمان وقت) در نماز شبش وی را دعا کرده باشد. آیا اگر امام زمان به آن دوست اهوازی علامه مصباح گفته باشد که برخیز برای احمدینژاد دعا کن که من هم در کار دعا برای وی هستم، مشکلی با آینده خطاآلود دکتر پیش میآید؟
مطابق روایات و تفاسیر[1]، بلعم باعورا حتی دارای اسم اعظم بوده است! و مستجاب الدعوة نیز بوده است! و حضرت موسی او را بهسان مبلغی توانا برای تبلیغ دین خدا میفرستاده است. اما همین فرد، خود را از این آیاتی که بدان ملتزم بوده است، منسلخ و خارج میکند و در کمین شیطان گیر میافتد. مسلماً علت ذکر این امر در قرآن، درسهایی است که همواره برای ما دارد.[2] بر طبق منطق امثال نویسنده مقاله سایت جناب هاشمی، باید به خدا ایراد گرفت که چرا خوبیهای بلعم را نه تنها در قالب کلام به وی گفتی، بلکه به خاطر آن خوبیها، او را عملا واجد اسم اعظم نمودی! مگر خداوند نمیدانست که او دچار لغزش میشود! اگر خداوند اسم اعظم را به وی نداده بود، آیا بهتر نبود!؟!
۲. دلیل روایی بر ابطال منطق مقاله منتشر شده در سایت جناب هاشمی و شبنامه: زُبیر پسر دایی حضرت فاطمه سلامالله علیها و پسر عمه پیغمبر خاتم صلی الله علیه و آله بود. او در فاجعه سقیفه، جزو یاران امیرالمومنین علیه السلام بود. او در شب تدفین حضرت زهرا سلام الله علیها، شرکت داشت. او کسی بود که ائمه او را از «اهل بیت»[3] برشمردند، و در منابع اهل سنت هم قریب به همین مضمون آمده است و به عنوان حواری[4] حضرت رسول اعظم (ص) از وی نام برده شده است. اما همین زبیر که این همه مدال افتخار گرفته است، رو در روی علی علیه السلام جنگ جمل به راه میاندازد.[5] آیا مدالهایی که قبلاً گرفته بود، دروغ است؟ آیا رسول اعظم و حضرت امیر به اشتباه این مدالها را به وی دادهاند؟ آیا او استحقاق آن مدالها را نداشت؟ وضعیت طلحه و تعاریفی که رسول خدا از او کرده است نیز به همین شکل است.
۳. دلیل عقلایی بر ابطال منطق مقاله منتشر شده در سایت جناب هاشمی و شبنامه: روش عقلای عالم این است که کسی را که حرف خوبی زده است و کار خوبی نیز انجام میدهد تشویق کنند. از منظر کدام یک از عقلای عالم، حمایت از افراد نیکو و نیکوکار، به بهانه احتمال اشتباهات پسینی، مذموم به حساب میآید؟ اگر از کسی احسان و نیکی دیدی، باید در برابر آن نیز به وی احسان و نیکی کنی (هل جزاء الاحسان الا الاحسان). لزوم شکرگزاری از فرد مُنعم و نیکوکار، زیربنای کلام اسلامی، عبادت و شکرگزاری از خداوند است. اگر کسی کار نیکی در حق ما کرد و ما از وی شکرگزاری نکردیم، نخست اینکه انگیزه وی برای تداوم کار نیک کم میشود؛ دوم اینکه انگیزه دیگران نیز در انجام کار نیک کم میشود؛ و سوم و از همه مهمتر اینکه دلیل این است که ما اشکال داریم نه وی. بنابراین امام رضا علیه السلام فرموده است: «مَنْ لَمْ يَشْكُرِ الْمُنْعِمَ مِنَ الْمَخْلُوقِينَ لَمْ يَشْكُرِ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ».[6]
البته بلعم باعورا و زبیر، مثالهایی بودند برای ابطال ادعای مرعشی که به نظر می رسد تعریضی به امام خامنه ای و امت وی نیز دارد، نه اینکه بخواهد دکتر احمدینژاد را به بلعم باعورا یا زبیر تشبیه کنیم.
[1]. ترجمه تفسیر مجمع البیان، ج ۱۰، ص ۱۱۴؛ تفسیر نمونه، ج ۷، ص ۱۳؛ ترجمه المیزان، ج ۸، ص ۴۴۰.
[2]. امام باقر علیه السلام: «الْأَصْلُ فِي ذَلِكَ بَلْعَمُ ثُمَّ ضَرَبَهُ اللَّهُ مَثَلًا لِكُلِّ مُؤْثِرٍ هَوَاهُ عَلَى هُدَى اللَّهِ مِنْ أَهْلِ الْقِبْلَة». بحارالأنوار، ج ۱۳، ص ۳۸۰.
[3]. سَمِعْتُ شَيْخَنَا مُحَمَّدَ بْنَ الْحَسَنِ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ يَرْوِي أَنَّ الصَّادِقَ ع قَالَ مَا زَالَ الزُّبَيْرُ مِنَّا أَهْلَ الْبَيْتِ حَتَّى أَدْرَكَ فَرْخُهُ فَنَفَاهُ عَنْ رَأْيِهِ». الخصال، شیخ صدوق، ج ۱، ص ۱۵۷. «وَ كَانَ عَلِيٌّ عَلَيْهِ السَّلَامُ يَقُولُ مَا زَالَ الزُّبَيْرُ مِنَّا أَهْلَ الْبَيْتِ، حَتَّى نَشَأَ ابْنُهُ عَبْدُ اللَّهِ فَأَفْسَدَهُ». بحارالأنوار، ج ۳۴، ص ۲۲۸۹.
[4]. روی عن رسول الله: «لكلّ نبيّ حوارىّ، و حوارييىّ الزبير». شرحنهجالبلاغة، ج ۱، ص ۲۲۶؛ إمتاعالأسماع، ج ۴، ۲۲۲؛ دلائلالنبوة، ج ۳، ۲۲۷؛ سبلالهدى، ج ۵، ص ۱۲۶؛ الطبقاتالكبرى، ج ۳، ص ۷۷.
[5]. إِنَّ الزُّبَيْرَ نَكَثَ بَيْعَتِي وَ قَطَعَ رَحِمِي وَ ظَاهَرَ عَلَيَّ عَدُوِّي». الكافي، ج ۵، ص ۵۳.
[6]. وسائلالشيعة، ج ۱۶، ص ۳۱۳؛ و نیز سَمِعْتُ عَلِيَّ بْنَ الْحُسَيْنِ ع يَقُولُ إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ كُلَّ قَلْبٍ حَزِينٍ وَ يُحِبُّ كُلَّ عَبْدٍ شَكُورٍ يَقُولُ اللَّهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى لِعَبْدٍ مِنْ عَبِيدِهِ يَوْمَ الْقِيَامَةِ أَ شَكَرْتَ فُلَاناً فَيَقُولُ بَلْ شَكَرْتُكَ يَا رَبِّ فَيَقُولُ لَمْ تَشْكُرْنِي إِذْ لَمْ تَشْكُرْهُ ثُمَّ قَالَ أَشْكَرُكُمْ لِلَّهِ أَشْكَرُكُمْ لِلنَّاس». کافی، ج ۲، ص ۹۹.
طیب الله یا شیخ.!