در بحث سحر شدن اعضاء یا حس (شبکه عصبی) پیامبران، مباحثی هست که مفسران در تفسیر سوره فلق، توضیحاتی داده اند؛ شاید بتوان پذیرفت که بدن پیامبر همان گونه که دچار بیماری می شود دچار سحر یا تصرف شیطان هم بشود[۱] (وَ اذْکُرْ عَبْدَنا أَیُّوبَ إِذْ نادى رَبَّهُ أَنِّی مَسَّنِیَ الشَّیْطانُ بِنُصْبٍ وَ عَذابٍ ۴۱) و شاید بتوان شبکه عصبی را هم دچار بیماری یا سحر دانست. اما این که این سحر از شبکه عصبی فراتر رود و احساس (دریافت پیام حسی) پیامبر را متأثر کند، قاعدتا نباید چنین باشد؛ مگر آن که در جایی مقتضی حکمت خاص خداوند باشد؛[۲] البته در آنجا نیز گمراهی ای رخ نمی دهد.
در این باره آیه ۶۶ طه (یخیَّل الیه من سحرهم) مورد توجه برخی قرار گرفته است؛ اما تا جایی که ما بررسی کردیم، دقت کافی در فهم درست مساله نشده است؛ مثلا المیزان درتوضیح آیه، اشاره نزدیک به تصریح به اثرگذاری سحر بر حضرت موسی دارد و این سخن خطیری است.[۳] این برداشت تا جایی که ما بررسی کردیم در بیان مفسرین و مترجمین و حتی لغویین به نحوی تأیید شده است لذا مسأله را تدقیق می کنیم:
خیل یعنی زرق و برقی که توجه را جلب می کند؛[۴] البته معمولا خیال، ناشی از زرق و برق بصری یعنی رنگ و وارنگی[۵] است که با نوعی حرکت همراه است.[۶] بنابراین رعد و برق قبل از باران را تخییل آسمان می گویند.[۷] لذا هر گونه دیدنی[۸] را نمی توان خیال نامید؛ بلکه خیال کردن یعنی توجه را به این زرق و برق سپردن و به سایر ابعاد آن چیز توجه نداشتن.[۹] نتیجه کسی که به خیال توجه می کند، آن است که دچار ظن و وهم می شود.[۱۰] اگر نفس خودمان را متوجه نکات منفی توجه برانگیز در کسی بکنیم، نتیجه اش آن است که وی را متهم به چیز بدی کنیم؛ یعنی «تخییلٌ علیه»[۱۱] انجام شده است. اما اگر کسی را دچار بمباران خیالورزی کنیم، بازهم «تخییل علیه» است؛ یعنی تلاش برای به اشتباه افکندن وی.[۱۲] اما «تخییله» یعنی کسی را به خیال واداشتن و «تخییل الی» یعنی خیال پردازی را به سوی کسی روانه کردن؛ یعنی سعی در به خیال افکندن کسی؛ خواه او دچار این خیال افکنی بشود[۱۳] یا در برابر آن پایداری کند.[۱۴]
«قَالَ بَلْ أَلْقُواْ فَإِذَا حِبَالهُمْ وَ عِصِیُّهُمْ یُخَیَّلُ إِلَیْهِ مِن سِحْرِهِمْ أّتَّهَا تَسْعَى» طه، ۶۶. بنابراین هنگامی که ساحران سعی کردند که حضرت موسی را دچار زرق و برق سحرشان کنند و او را به خیال پردازی وا بدارند،[۱۵] خداوند عبارت «یُخیَّلُ إلیه بسحرهم» را به کار برده است؛ اما در این که این «التخییل الیه» سبب «تخیل» در خود حضرت موسی شده باشد، هیچ دلیلی نداریم. لذا نمی توان گفت که حضرت موسی دچار خیالات و متأثر از سحر شده است. البته ایشان نگران غلبه ساحران به سبب مهارتشان بود و از این باب، خداوند فرمود نترس که تو پیروزی.
به هر روی، مشاعر معصوم نمی تواند مسحور شود؛ به گونه ای که چیزی اشتباه بفهمد؛ هر چند که ممکن است گزارش حسی نادرستی به ایشان منتقل شود، مثل کسی که با فشار دادن گوشه چشم خود، دو بینی را تجربه می کند، اما مشاعر وی دو بینی را تأیید نمی کند. حضرت موسی هم هرگز از تخییلی که به وی روانه کردند، دچار تخیل نشد.
بیان تعجب برانگیز المیزان حاکی از تأثیر سحر بر حضرت موسی در حد ورود به مشاعر و حتی اثرگذاری بر قلب و ایجاد ترس به سببب تخیل می باشد.[۱۶]
از همین ریشه است، دیدن برخی جلوه های زیبای خویش و نادیدن سایر ابعاد که انسان را به خود شیفتگی و تکبر می کشاند.[۱۷]
اما گفته شده است که خیال به معنای نقشی که پس از قطع دیدن چیزی از آن در ذهن می بندد،[۱۸] اصطلاح متأخیرین است و ربطی به معنای خیال ندارد.[۱۹]
————————–
[۱]. «أما تأثیره فی أبدانهم و سائر ما ینسب إلیهم بإیذاء أو إتعاب أو نحو ذلک من غیر إضلال فلا دلیل یدل على امتناعه» المیزان، ۱۷، ص ۲۰۹. محال نبودن، به معنای این نیست که شیاطین، بتوانند هر گاه که خواستند، بدن یا عصب پیامبران را دچار اختلال کنند و این امر تحت حکمت خداوند رخ داده است. تفسیر نمونه، ج۱۹، ص ۲۹۴.
[۲]. «فَإِنِّی نَسِیتُ الْحُوتَ وَ ما أَنْسانِیهُ إِلَّا الشَّیْطانُ أَنْ أَذْکُرَهُ:» کهف، ۶۳.
[۳]. «و الذی خیل إلى موسى خیل إلى غیره من الناظرین من الناس کما ذکره فی موضع آخر: «سَحَرُوا أَعْیُنَ النَّاسِ وَ اسْتَرْهَبُوهُمْ» الأعراف: ۱۱۶، غیر أنه ذکر هاهنا موسى من بینهم … إنما خاف ما خیل إلیه من سحرهم لا أنه خاف تفرق الناس قبل أن یتبین الأمر بإلقاء العصا». المیزان فی تفسیر القرآن، ج۱۴، ص: ۱۷۷- ۱۷۸.
[۴]. «تخیّل الشیءُ: تَلَوّن» اساس البلاغه، ص ۱۸۰. «التَّخَیُّلُ: المُضِیُّ و السُّرْعَهُ و التَّلَوُّنُ ألْواناً». المحیط فی اللغه، ج۴، ص۴۱۲. به نظر می رسد که حرکت نیز از جهت جلب توجه، مورد معنای «خیل» است نه این که معنای برای تحقق معنای خیل، حرکت شرط باشد.
[۵]. «الأَخْیَلُ: طائِرٌ… سُمِّیَ لاخْتِلافِ لَوْنِه بِالسَّوادِ و البَیاضِ». القاموس المحیط، ج۳، ص ۵۱۰- ۵۱۱.
[۶]. «الخاء و الیاء و اللام أصلٌ واحد یدلُّ على حرکهٍ فى تلوُّن». معجم مقاییس اللغه، ج۲، ص۲۳۵.
[۷]. «خَیّلَتْ علینا السماءُ إذا رَعَدَت و بَرَقَت قبل المطر». تهذیب اللغه، ج۷، ص۲۳۰.
[۸]. چه رسد به این که مرئی را خیال بدانیم نه رؤیت را: «الْخیالُ کُلُّ شَىءٍ تَرَاهُ کَالظِّلِّ». المصباح المنیر فى غریب الشرح الکبیر للرافعى، النص، ص ۱۸۷.
[۹]. «قیل انه تخیل، و قیل التخیل تصور الشیء على بعض أوصافه دون بعض». الفروق فی اللغه، ص۹۳.
[۱۰]. خُیِّلَ [خیل] الیه و لهُ أَنَّهُ کذا: گمان کرد که چنین یا چنان است. فرهنگ ابجدی، متن، ص۳۷۸.
[۱۱]. «خَیَّلْتُ على الرجل تَخْیِیلًا إذا وجّهْتُ التُّهْمَهَ إلیه». تهذیب اللغه، ج۷، ص۲۳۰. معنای «تخییل علی» و «تخیل علی» برعکس است: «تخیّل علینا: تفرّس فینا الخیر. تقول: تخیّلْ على أخیک و لا تُخَیِّل علیه» اساس البلاغه، ص ۱۸۰. خوش بینی در حق برادران، خیال است؛ اما خیال نیکو؛ پس هر خیالی بد نیست: «أَخَالَ الشَّىءُ للخَیْرِ و الْمَکْرُوهِ» المصباح المنیر فى غریب الشرح الکبیر للرافعى، النص، ص ۱۸۷.
[۱۲]. «خَیَّلَ الرَّجُلُ عَلَى غَیْرِهِ تَخْیِیلًا مِثْلُ لَبَّسَ تَلْبِیساً وَزْناً و مَعْنَى إِذَا وَجَّهَ الوهم إِلیه». المصباح المنیر فى غریب الشرح الکبیر للرافعى، النص، ص ۱۸۷.
[۱۳]. «فلانٌ یمضى على الْمُخَیَّلِ، أى على ما خَیَّلْتَ أى شَبَّهْتَ، یعنى على غَرَرٍ من غیر یقین». الصحاح، ج۴، ص۱۶۹۳. مخیل بودن یعنی خیالزده بودن اما هر تخییلی منجر به مخیَّل شدن فرد مورد عملیات خیالاتی کردن نیست. ممکن است که افراد عادی معمولا در برابر این حملا، دچار خیالات شوند، اما این امرقاعده نیست: «خُیّل إلیه أنّه دابّه فإذا هو إنسان. و تَخَیّل إلیه. و افعل ذلک على ما خیّلتَ أی على ما أرَتْک نفسُک و شبّهتْ و أوهمتْ» أساس البلاغه، ص۱۸۰.
[۱۴]. بنابراین نمی توان گفت که هر کس مورد تخییل است، دچارگمان می شود: «خُیِّلَ إلیه أنّه کذا، على ما لم یُسَمَّ فاعلُه، من التَّخْیِیلِ و الوهم». الصحاح، ج۴، ص۱۶۹۳.
[۱۵]. «فَإِذا حِبالُهُمْ وَ عِصِیُّهُمْ یُخَیَّلُ إِلَیْهِ مِنْ سِحْرِهِمْ أَنَّها تَسْعى؛ أى یجعل خَائِلًا حتّى یتهیّأ و یتحصّل له فی نفسه صوره خیال من عملهم». التحقیق فى کلمات القرآن الکریم، ج۳، ص ۱۸۲.
[۱۶]. «فظهر أن الخیفه التی أوجسها فی نفسه کانت إحساسا آنیا لها نظیره الخاطر الذی عقبها فقد خطرت بقلبه عظمه سحرهم و أنه بحسب التخیل مماثل أو قریب من آیته فأوجس الخیفه من هذا الخطور و هو کنفس الخطور لا أثر له … فإن ظاهر تفریع قوله: «فَأَوْجَسَ فِی نَفْسِهِ خِیفَهً» إلخ، على قوله: «فَإِذا حِبالُهُمْ وَ عِصِیُّهُمْ یُخَیَّلُ إِلَیْهِ» إلخ، أنه إنما خاف ما خیل إلیه من سحرهم لا أنه خاف تفرق الناس قبل أن یتبین الأمر بإلقاء العصا». المیزان فی تفسیر القرآن، ج۱۴، ص ۱۷۸.
[۱۷]. «الْخُیَلَاءُ: التّکبّر عن تخیّل فضیله تراءت للإنسان من نفسه». مفردات ألفاظ القرآن، ص۳۰۴.
[۱۸]. «الْخَیَالُ: أصله الصّوره المجرّده کالصّوره المتصوّره فی المنام، و فی المرآه و فی القلب بعید غیبوبه المرئیّ». مفردات ألفاظ القرآن، ص۳۰۴.
[۱۹]. «أما الخِیَالُ بمعنى الحافظه للمسّ المشترک: فهو اصطلاح حادث بمناسبه النقوش المنعقده و الصور المرتسمه من الحسّ المشترک و فیه». التحقیق فى کلمات القرآن الکریم، ج۳، ص ۱۸۳.