بسیاری از مسائلی که ما بدان می پردازیم، ناشی از تزلزل ما و اموری بی فاید و غیر مفید، بلکه مضر است؛ حتی اگر تفسیر قرآن یا پرداخت فقهی حدیثی از اهل بیت (ع) باشد.
امام صادق علیه السلام: «إنَّ اللهَ تَعَالَى أرَادَ بِنَا شَیئاً وَ أرَادَ مِنَّا شَیئاً، فَمَا أرَادَهُ بِنَا طَوَاهُ عَنَّا، وَ مَا أرَادَهُ مِنَّا أظهَرَهُ لَنَا؛ فَمَا بَالُنَا نَشتَغِلُ بِمَا أرَادَهُ بِنَا عَمَّا أرَادَهُ مِنَّا»[۱]
خداوند چزهایی را نسبت به ما اراده کرده است و چیزهای را از ما اراده کرده است (خواسته است) پس آنچه را نسبت به ما اراده کرده است؛ برما پوشانده است و آنچه را که از ما خواسته است، برای ما آشکار کرده است؛ پس ما راچه می شود که مشغول آنچه به ما اراده کرده است می شویم و غافل از آنچه از ما خواسته است!
امام صادق(ع): «مَا حَجَبَ اللَّهُ عَنِ الْعِبَادِ، فَهُوَ مَوْضُوعٌ عَنْهُمْ». کلینی، کافی، ج۱، ص۳۹۹.
آنچه را که خداوند دانشش را از بندگان پوشانده است، از آنان برداشته شده است.
امیرالمؤمنین درباره «راسخون در علم» می فرماید خداوند آنان را از پرداختن به درهای بسته بر غیب، بی نیاز کرده است؛ از این رو به همه غیبیاتی که نمی دانند، اقرار کردند؛ بنابراین خداوند این اعتراف به ناتوانی را ستوده است و این ترک ژرف وری آنان را «رسوخ در علم» نامیده است.[۲]
این حدیث نیز ناظر به همین مطلب است: خداوند معرفت عارفین به ناتوانی از معرفت به نعمت های الهی را شکر نعمت به حساب آورده است، ندانستن آنچه نمی دانیم نیز ایمان به حساب آورده است و طبق حدیث فوق، رسوخ در علم به حساب آورده است.[۳]
با این تفاوت که گاهی انسان نباید برخی چیزها را بداند و گاهی نمی تواند بداند و البته نباید هم بداند.
ماجرای تعداد اصحاب کهف هم جالب است؛ خداوند نقل قول های مختلفی درباره تعداد آنان بیان می کند و در نهایت هم تعداد آنان را بیان نمی کند: «سَیَقُولُونَ ثَلاثَهٌ رابِعُهُمْ کَلْبُهُمْ وَ یَقُولُونَ خَمْسَهٌ سادِسُهُمْ کَلْبُهُمْ رَجْماً بِالْغَیْبِ وَ یَقُولُونَ سَبْعَهٌ وَ ثامِنُهُمْ کَلْبُهُمْ قُلْ رَبِّی أَعْلَمُ بِعِدَّتِهِمْ ما یَعْلَمُهُمْ إِلَّا قَلِیلٌ».
متأسفانه برخی خیلی فضول هستند و دوست دارندکه با فعالیت فکری مستقل، عالَمی ذهنی (عقلی) بشوند که مشابه عاَم عیی است و یک دنیا حرفهای غیر مستدل را بیان کنند در حالی که این علوم نه تنها علوم عقلی نیست، بلکه علوم ضد عقلی است:
«الْعَاقِلُ مَنْ أَحْسَنَ صَنَائِعَهُ وَ وَضَعَ سَعْیَهُ فِی مَوَاضِعِهِ». عیون الحکم و المواعظ، ص۵۴. عاقل کسی استکه کارهایش را به درستی انجام می دهد و سر هم بندی نمی کند و کوشش را در جای خودش می نهد. یادش هست که «و ما اوتیتم من العلم الا قلیلاً» یعنی جز اندکی از علم به او داده نشده است و نمی خواهد که «عالَمی ذهنی مشابه عالَم عینی بشودم.
الْعَاقِلُ مَنْ لَا یَضِیعُ لَهُ نَفَسٌ فِیمَا لَا یَنْفَعُهُ وَ لَا یَقْتَنِی مَا لَا یَصْحَبُهُ. عیون الحکم و المواعظ، ص۶۸. عاقل نفسش را به آنچه برایش مفید نیست تباه نمی کند. اگر خداوند علم بیشتری در معرض شناخت ما ننهاده است، حکمتی دارد و نباید فضولی کرد.
«الْعَاقِلُ مَنْ وَضَعَ الْأَشْیَاءَ مَوَاضِعَهَا وَ الْجَاهِلُ ضِدُّ ذَلِکَ». عیون الحکم و المواعظ، ص۲۱. بنابراین عاقل همه چیز را در جای خود می نهد ولی جاهل می خواهد جهان را با فکر کوچکش تفلسف کند.
«لَا تَسْأَلَنَّ عَمَّا لَمْ یکنْ فَفِی الَّذِی قَدْ کانَ عِلْمٌ کافٍ» تمیمی آمدی، تصنیف غرر الحکم و درر الکلم، ص۶۰. اصول فقه و مسائل فقهی فرضی.
امیرالمؤمنین (ع): «فاطلُبْ ما يَعنيكَ و اترُكْ ما لا يَعنيكَ ؛ فإنّ في تَركِ ما لا يَعنيكَ دَركَ ما يَعنيكَ» تحف العقول: 218.
———————————-
[۱]. الشهرستانی، ابی الفتح محمد بن عبدالکریم بن ابی بکر احمد؛ الملل و النحل، با تحقیق امیرعلی مهنا و علی حسن فاعور، دارالمعرفه، بیروت، سوم، ۱۴۱۴ق؛ج ۱، ص ۱۹۴.
[۲]. «وَ اعْلَمْ أَنَّ الرَّاسِخِینَ فِی الْعِلْمِ هُمُ الَّذِینَ أَغْنَاهُمُ اللَّهُ عَنِ الِاقْتِحَامِ فِی السُّدَدِ الْمَضْرُوبَهِ دُونَ الْغُیُوبِ فَلَزِمُوا الْإِقْرَارَ بِجُمْلَهِ مَا جَهِلُوا تَفْسِیرَهُ مِنَ الْغَیْبِ الْمَحْجُوبِ- فَقَالُوا آمَنَّا بِهِ کُلٌّ مِنْ عِنْدِ رَبِّنا فَمَدَحَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ اعْتِرَافَهُمْ بِالْعَجْزِ عَنْ تَنَاوُلِ مَا لَمْ یُحِیطُوا بِهِ عِلْماً وَ سَمَّى تَرْکَهُمُ التَّعَمُّقَ فِی مَا لَمْ یُکَلِّفْهُمُ الْبَحْثَ عَنْهُ مِنْهُمْ رُسُوخاً فَاقْتَصِرْ عَلَى ذَلِکَ وَ لَا تُقَدِّرْ عَظَمَهَ اللَّهِ سُبْحَانَهُ عَلَى قَدْرِ عَقْلِکَ فَتَکُونَ مِنَ الْهَالِکِینَ. ابن بابویه (صدوق)، محمد بن على، التوحید، قم: جامعه مدرسین، اول، ۱۳۹۸ق؛ ص۵۵- ۵۶.
[۳]. کَانَ عَلِیُّ بْنُ الْحُسَیْنِ عَلَیْهِمَا السَّلَامُ إِذَا قَرَأَ هذِهِ الْآیَهَ «وَ إِنْ تَعُدُّوا نِعْمَهَ اللَّهِ لا تُحْصُوها» یَقُولُ: «سُبْحَانَ مَنْ لَمْ یَجْعَلْ فِی أَحَدٍ مِنْ مَعْرِفَهِ نِعَمِهِ إِلَّا الْمَعْرِفَهَ بِالتَّقْصِیرِ عَنْ مَعْرِفَتِهَا، کَمَا لَمْ یَجْعَلْ فِی أَحَدٍ مِنْ مَعْرِفَهِ إِدْرَاکِهِ أَکْثَرَ مِنَ الْعِلْمِ أَنَّهُ لَایُدْرِکُهُ، فَشَکَرَ- جَلَّ وَ عَزَّ- مَعْرِفَهَ الْعَارِفِینَ بِالتَّقْصِیرِ عَنْ مَعْرِفَهِ شُکْرِهِ، فَجَعَلَ مَعْرِفَتَهُمْ بِالتَّقْصِیرِ شُکْراً کَمَا عَلِمَ عِلْمَ الْعَالِمِینَ أَنَّهُمْ لَایُدْرِکُونَهُ، فَجَعَلَهُ إِیمَاناً، عِلْماً مِنْهُ أَنَّهُ قَدُّ وُسْعِ الْعِبَادِ، فَلَا یَتَجَاوَزُ ذلِکَ، فَإِنَ شَیْئاً مِنْ خَلْقِهِ لَایَبْلُغُ مَدى عِبَادَتِهِ، وَ کَیْفَ یُبْلَغُ مَدى عِبَادَتِهِ مَنْ لَامَدى لَهُ وَ لَا کَیْفَ، تَعَالَى اللَّهُ عَنْ ذلِکَ عُلُوّاً کَبِیراً». کلینی، کافی، ج۱۵، ص۸۵۹- ۸۶۰.