تحریف امام و هاشمی شناسی۳؛ امام چه کسانی را به هیتلر تشبیه کرد؟

هاشمی بنی صدردر ماجرای نوشیدن جام زهر پذیرش قطعنامه از سوی امام خمینی، روزنامه همشهری[۱] طی مصاحبه ای در مهر ۱۳۸۵ از هاشمی نقل می کند که ترسیمی کامل از مظلومیت امام خمینی و تابلویی کامل از هاشمی شناسی است. برخی سخنان نقل شده به گونه ای است که مغز استخوان شیعیان امام زمان (عج) را می سوزاند.

در ماجرای نوشیدن جام زهرِ پذیرش قطعنامه از سوی امام خمینی، روزنامه همشهری[۱] طی مصاحبه ای در مهر ۱۳۸۵ از هاشمی نقل می کند که: «دولت (مهندس میرحسین موسوی) در آن موقع اعلام کرد که دیگر قادر به تدارک مالی نیست. از لحاظ ابزار جنگ هم آقای محسن رضایی نامه‌ای به امام نوشت و تجهیزات متعددی از جمله چند صد هواپیما و تعداد زیادی توپ و تانک خواست، از طرفی صدام اجازه گرفته بود که بمباران شیمیایی شهرهای ما را مثل شلمچه شروع کند. آمریکا هم وارد جنگ شده بود. مجموعه این عوامل ما را به این نتیجه رساند که ادامه جنگ بیش از آن درست نیست. من از حلبچه به جلسه سران سه قوه آمدم و در آنجا به اجماع رسیدیم که جنگ را تمام کنیم. خدمت امام رسیدیم و بحث طولانی صورت گرفت. پذیرش پایان جنگ برای امام سخت بود. ایشان (امام) تعبیری را به کار بردند که ما را مایوس کنند؛ من تعبیری را که امام به کار بردند نمی‌گویم. من دیدم بحث به بن‌بست رسید. عرض کردم لازم نیست پایان جنگ را شما اعلام کنید. من فرمانده جنگ هستم. می‌روم اعلام آتش‌بس می‌کنم و آبروی شما محفوظ می‌ماند. بعد هم اگر کار من اشتباه بود، محاکمه‌ام کنید، اگر هم یک بنفر قربانی شود چیز مهمی نیست. چون کشور نجات پیدا می‌کند و مسائل حل می‌شود».

  • هاشمی می گوید: «پذیرش پایان جنگ برای امام سخت بود». آیا تکلیف الهی بود که سخت بود یا تکلیف هاشمی و کسانی که باید جنگ را اداره می کردند؛ یعنی موسوی و رضایی و خاتمی؟ آیا تکلیف الهی نائب امام زمان، نوشیدن جام زهر بود؟ یا جام زهر گلوی ایشان هم مانند استخوان گلوی امیرالمؤمنین (ع) تحمیل برخی بود؟
  • و بعد هم می گوید: «امام تعبیری به کار بردند که ما را مایوس کنند و من تعبیری را که امام به کار برد، نمی گویم». هاشمی در ادامه عنوان کلی بسیار خطرناکی را برای این تعبیر امام به کار می برد: «من دیدم بحث به بن بست رسیده». یعنی امام عامل بن بست در مسائل حیاتی نظام و تکالیف حیاتی الهی در حق کشور بود؟ که با جان هزاران نفر گره می خورد؟
  • هاشمی سپس می گوید: «عرض کردم: لازم نیست پایان جنگ را شما اعلام کنید. من فرمانده جنگ هستم. می‌روم اعلام آتش‌بس می‌کنم و آبروی شما محفوظ می‌ماند». این یعنی مساله، مصالح اسلام و خون مردم نیست؛ بلکه مساله این است که چه کسی جنگ را اعلام کند! و این که امام به سبب آبروی خودش جان مسلمانان را به حراج سپرده بوده است! اگر آبروداری بوده است، پس چرا حالا می گویید و آبروی امام را می برید؟ این گونه آبروداری کردن برای امام در پیش روی وی و بدنام و بی آبرو کردن وی در پشت سر و پس از مرگ،  ناجوانمردانه ترین بی آبرو کردن یک شخصیت عظیم تاریخی است! آیا امام خمینی می خواست جلو مردم آبرودار باشد و پیش خدای خودش بی آبرو و عامل بن بست کشور و قتل و کشتار مسلمانان! الله اکبر! آیا این توهمات، اسباب بی آبرویی ولایت فقیه، روحانیت شیعه، مکتب تشیع و امام زمان نیست که چنین نائبی داشته است؟!! این قبیل نفس پرستی و مردم سوزی و بی دینی نمی تواند منطق امام عارف و عبد صالح خدا باشد، بلکه شکلکی ناروا از امام خمینی است که در ذهن انسانی در تراز هاشمی بوده است. یعنی واقعا امام امت و نائب امام زمان، چنان به فکر آبروداری دنیایی بوده است که سد راه مصلحت نظام اسلامی در حیاتی ترین مساله و «صد عن سبیل الله»[۲] بوده است و هاشمی با این پیشنها فداکارانه موفق شده است بار دیگر نظام را از بن بست بیرون آورده، منجی نظام و هادی امام خود باشد؟ یا اینکه سخنان هاشمی، برانگیخته شده از نسبت هایی بود که امام خمینی در ۶ خرداد ۱۳۶۰ در جمع نمایندگان مجلس به ریاست هاشمی و در ماجرای دعوای هاشمی و بنی صدر، مطرح کردند که دعواهای کنونی برای خدا نیست و به خاطر حب نفس و حب دنیا است و این که: «من را نمى‏شود بازى داد. … هیتلر حاضر بود تمام بشر از بین برود، و خودش در آن قدرت همان آلمان باقى باشد. آن نژاد بالاتر و این چیزى که در مغز هیتلر بود در مغز همه شما هست.»[۳]. ناطق نوری در ج۱، ص۲۱۲ خاطراتش آورده است که هاشمی در آن ماجرا با عصبانیت به امام می گوید: «همه اش که ما نباید فکر آخرت باشیم یک خرده شما هم به فکر آخرتتان باشید» هاشمی در این جا نیز نشان می دهد که هنوز هم بر همان اندیشه است که او به فکر وظیفه است و امام به فکر آبروی دنیایی!
  • هاشمی سپس می افزاید: «من فرمانده جنگ هستم. می‌روم اعلام آتش‌بس می‌کنم بعد هم اگر کار من اشتباه بود، محاکمه‌ام[۴] کنید، اگر هم یک نفر قربانی شود چیز مهمی نیست. چون کشور نجات پیدا می کند». اعلام جنگ و صلح طبق قانون اساسی و مطابق شرع، حق اختصاصی ولیّ فقیه است و مردم نادان نیستند که این «دروغ سازی»ها را باور کنند.
  • در آخر سخنی می آید که مغز استخوان پیروان ولایت فقیه را می سوزاند: «اگر کار من اشتباه بود، محاکمه‌ام کنید، اگر هم یک نفر قربانی شود چیز مهمی نیست. چون کشور نجات پیدا می‌کند». هاشمی این سخنان را به امام می گوید تا امام را متقاعد کند که جام زهر را بنوشد. آیا امام حاضر نبود قربانی[۵] نظام شود؟ آیا امام کشور را به هلاک می داد که مثلا آبروی خودش نرود؟ جگر امام زمان پاره می شود اگر نائبش این گونه متهم شود و ما ساکت باشیم!
  • هاشمی می گوید: «من فرمانده جنگ هستم. می‌روم اعلام آتش‌بس می‌کنم…». نکته نهفته دیگر اینکه با اعلام کذایی پایان جنگ به اسم هاشمی، که یکی از وظایف رهبری است، به طور طبیعی، رهبر پس از امام هم در اذهان جا می افتد!

———————————————————————————————–

[۱]. مصاحبه هاشمی با روزنامه همشهری، به نقل از خبرگزاری مهر، ۲ مهر ۱۳۸۵.

[۲]. «الَّذینَ یَسْتَحِبُّونَ الْحَیاهَ الدُّنْیا عَلَى الْآخِرَهِ وَ یَصُدُّونَ عَنْ سَبیلِ اللَّهِ وَ یَبْغُونَها عِوَجاً أُولئِکَ فی‏ ضَلالٍ بَعید» ابراهیم، ۳. نعوذ بالله اگر امام نائب امام زمان به خاطر آبروی دنیایی خود بن بستی بر سر حیاتی ترین مساله کشور باشد، آیا مصداق این آیه شریفه نمی شود؟ حاشا و کلا که امام خمینی چنین بوده باشد!

[۳]. صحیفه امام، امام خمینی، ج ۱۴، ص ۳۷۹.

[۴]. مگر می توان اختیار و مدیریت نظام تحت ولایت فقیه را بر خلاف علم و نظر ولیّ فقیه به یک ماموم داد؟ ضمن اینکه جناب هاشمی در قضیه تعیین قائم مقامی منتظری که امام صریحا از طرح آن نهی کرده بودند، به نظر خودش عمل کرد و اشتباه هم بود؛ و امام مجبور شد که «نظر دوستان» را بپذیرد. البته شاید منظور امام از پذیرش نظر «دوستان» در این مساله غیر از «دوستان»ی باشد که در نامه ۶ فروردین ۶۸ به خاطر خیانت شان از خدا طلب مرگ کرد. آیا کسی توانست جناب هاشمی را به خاطر این اشتباه بزرگ محاکمه کند؟ آیا کسی از امام مردم، شهدا و جانبازان و خانواده های آنان عذر خواهی کرد؟

[۵]. شاید تاکیداتی که امام خمینی در عشق به مردم و شوق شهادت در پیام مربوط به پذیرش قطعنامه می دهد برای دفع برخی توهمات باشد: «همین تربت پاک شهیدان است که تا قیامت مزار عاشقان و عارفان و دلسوختگان و دارالشفاى آزادگان خواهد بود … خوشا به حال شما ملت! خوشا به حال شما زنان و مردان! خوشا به حال جانبازان و اسرا و مفقودین و خانواده‏هاى معظم شهدا! و بدا به حال من که هنوز مانده‏ام و جام زهرآلود قبول قطعنامه را سر کشیده‏ام، و در برابر عظمت و فداکارى این ملت بزرگ احساس شرمسارى مى‏کنم. مردم عزیز و شریف ایران، من فرد فرد شما را چون فرزندان خویش مى‏دانم. و شما مى‏دانید که من به شما عشق مى‏ورزم؛ و شما را مى‏شناسم؛ شما هم مرا مى‏شناسید». صحیفه امام، ج ‏۲۱، ص ۹۳. به مناسبت قبول قطعنامه ۵۹۸.

همچنین ببینید

امر رهبری به فیلتر سلطه دشمن در فضای مجازی

هندسه فرمایش‌های ولیّ امر درباره فضای مجازی به نام خدای مهرای ویژامهر و سلام بر …

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *