«وَ ما لَكُمْ لا تُقاتِلُونَ في سَبيلِ اللَّهِ وَ الْمُسْتَضْعَفينَ مِنَ الرِّجالِ وَ النِّساءِ وَ الْوِلْدانِ» نساء، 75.
به نام خدا و سلام خدا و خاندان پیغمبر و امام زمان و ولیّ فقیه بر فلسطین، غزه و حماس! بیگمان اسلام و قرآن و خاندان پیغمبر و امام زمان و حجت خدا خامنهای را باور داریم و تنها سخن آنان را میپذیریم و پی میگیریم؛ نه ذهنیات و تحلیلهای خودمان را. ازینرو اگر آنچه بر غزه میگذرد و آنچه جبهه مقاومت و ایمان در برابر آن انجام میدهد، دستور ولیّ فقیه و ضوابط فقه ولایی باشد، به نیکی پذیرا هستیم و خدا را بر این مصیبتها میسپاسیم و اگر آنچه در برابر درندگی و ویرانگری اسرائیل، تاکنون واکنش شده است، بر پایه فقه ولایی و رهنمود ولیّ امر نباشد، از آن به خدا پناه میبریم؛ چون تحلیل ما تنها هنگامی ارزش دارد که در راستای تبیین فرمایش ولیّ امر باشد نه چیز دیگر! «الفقهَ ثم الـمَتجَرَ»؛ نخست فقه آنگاه کار.
چکیده: در این نوشته نشان داده شده است که «راهبرد فقه ولایی» «بی تابی» بازدارنده است که با سرشت فقه الهی (حَرِّض المؤمنین علَی القِتال) نیز سازگاری بیشینه دارد. از اینرو، رفتار حزبالله لبنان را به سبب ناهماهنگی احتمالی با چارچوب فقه ولایی، به بررسی سپرده است. این جستار فقهی، در کنار پاسداشت جایگاه سیدحسن نصرالله، بزرگمرد ولایی این روزگار، موضع حزبالله که گویا برآیندی از نگاههای گوناگون درون حزب، ملاحظه گروههای گوناگون درون کشور لبنان و شاید برخی ملاحظهکاریهای مسئولان ایرانی است، به گونه فقهی و آنگاه تحلیلی، نقد کرده است.
آنچه در پی میآید یک گمان است نه یک باور، ولی گمانی است که شواهدی بر درستی خود دارد و ما را نگران کرده است. گمان این است که سخنان ولیّ امر چیزی است که بر روی زمین ملاحظهکاری و زیر بمباران جبهه استکبار مانده است. ما تلاش میکنیم که شواهدی که بر این گمان هست را با بازگو کنیم تا کسانی که باید به این گمان پاسخ بدهند، به نیکی پیام را دریافت کنند:
فروگذاری ولایتمداری
از آنجا که گمان بر این است که موضع کنونی در برابر اسرائیل، برآمده از فرمایش رهبر نیست و موضعی ملاحظهکارانه است، در آغاز میخواهیم نشان دهیم که برخی مسئولان ما پیشینه ملاحظهکاری در برخی جاها دارند؛ به این نمونهها بنگرید:
رهبر فرمود «فضای مجازی به اندازه انقلاب اهمیت دارد و اگر من رهبر نبودم اداره آن را به دست میگرفتم و اکنون در دست دشمن است و شده است قتلگاه [ایمان] جوانان و نوجوانان». پس مساله، حیاتی بوده است و قتلگاه شده است»؛ قتلگاهی بدتر از قتلگاه غزه؛ چون در غزه تنها را میکشند و در قتلگاه مجازی ایمان را! کشتههای قتلگاه غزه بهشتی هستند و کشتگان قتلگاه مجازی جهنمی!
قالیباف و مجلس
رهبر پس از اعلام قتلگاه بودن فضای مجازی، بگونه ویژه و نیز آشکارا در تیرماه 99 به مجلس قالیباف گفت که باید این اولویت کلیدی؛ یعنی «مدیریت بر فضای مجازی» را سامان بدهید! ولی قالیبافیها نگذاشتند چنین بشود.
اژهای و قوه قضا
رهبر پس از اعلام قتلگاه بودن فضای مجازی، بگونه ویژه و نیز آشکارا در تیر 401 به قوه قضای اژهای فرمود که «باید جلوی برهمزنندگان امنیت روانی کشور و شایعهپراکنان بگیرید» که چنین نشد و شوربختانه ارمغان این فروگذاری، اغتشاش سنگین پاییز 401 شد! و باز هم سخن رهبر بر زمین ماند تا تیر 402 که رهبر دوباره همان سخنان را بازگو کردند و باز هم شوربختانه کار بسزایی انجام نمیشود.
رهبر در شهریور 99 هم آشکارا گفتند که سیاستهای اصولی پهنای باند که مکرر ابلاغ شده، چرا انجام نمیشه؟ اینها باید رعایت بشه، این درخواست و تاکید مؤکد من است. ولی باز هم انجام نشد. این سخنان درباره امتداد قتلگاه ایمان است هان! سخنان ولیّ امر است هان! بر زمین ماندن آن بر پایه فرمایش امام صادق (ع) شرک است هان!
رئیسی و دولت
رهبر در اسفند 400 اینبار بگونه ویژه و آشکارا و با آوردن نام آقای رئیسی، فرمود «فضای مجازی مشکلاتی دارد که آقای رئیسی و دوستانش باید همت کنند و هر چه زودتر باید این مشکلات برطرف بشود». میدانیم که رهبر، نخست خصوصی به مسئولان تذکر میدهد و اگر گوش نکردند، اینبار آن را آشکارا و در میان مردم به زبان میآورد. شگفت اینکه رئیسی تا جایی که بنده بررسی کردهام، اصلا پاسخ عمومی به این فرمان عمومی رهبر نداد! چه رسد که در عمل کاری بکند و البته اغتشاش 401 در بستر همین کاستیها انجام شد و باز رهبر در نشست هیئت دولت در 8 شهریور 402 هشدار فروگذاری اولویت «فرهنگی» داد: «ما مکرر گفتهایم که اولویّت اصلی کشور عبارت است از اقتصاد و فرهنگ؛ این دو اولویّتهای اصلیاند»
سلامی و سپاه
رهبر در آذر 98 به بسیج فرمود که «بکوشید در هیچ رویدادی غافلگیر نشوید! تجربههای کمیتههای انقلاب در سال 60 تجربه خوبی است؛ از آن استفاده بشود» تا جایی که بنده توانستم بفهمم، این دستور ولی فقیه هم بر زمین ماند. خب این که دیگر بسیج است و آن هم فرمانده کل قوا است! چرا باید در بستر انجام نشدن این فرمان رهبر، اغتشاشهایی مانند پاییز 401 انجام بشود؟!
پس روشن باشد که در مسائل حیاتی کشور، در آنجایی که به گونهای با «افکار عمومی» درگیر میشد، به سبب حکمرانی صهیونیستاگرام و تلگرام بر ذهن و روان مردم، برخی آقایان دستور روشن و مکرر و مؤکد و حیاتی امام جامعه را بر زمین گذاشتند.
آنچه گفته شد، هم به دولت رئیسی بوده است، هم به مجلس قالیباف، هم قوه قضائیه اژهای و هم سپاه آقای سلامی. اینها سه قوه رسمی کشور و قوه نظامی پاسدار انقلاب هستند. پس این روشن باشد.
هشدار آشکار ملاحظهکاری به مسئولان
رهبری پس از این هر چهار فروگذاری تلخی که دیدیم، در دیماه 401 یک سخنرانی کلیدی فرمود که کارهای بزرگ، نیازمند به دو چیز است؛ یکی «پرداختن بهنگام به کار» و «دیگری خطرپذیری در انجام کار» و اگر اینها نباشد، کار بر زمین میماند و سپس نمونه تلخ دیر آمدن «توابین» برای یاری امام حسین (ع) را یادآوری کردند. پس رهبرمان، همین مسئولان کشور، با چنین تراز ولایت پذیریای را سزاوار این هشدار دانستند. هشداری که در «جنگ دستگاههای جاسوسی دشمن با حجاب» حکیمانه بودنش را نشان داد؛ چون برخی نه «ورود بهنگام» کردند و نه «خطرپذیری در انجام» را پی گرفتند و رهبر در همین بستر فرمود «حضور مردم حجت الهی را بر ما مسئولان و علما تمام کرده است». ولی شوربختانه همان «بیماری ملاحظهکاری» در فروگذاری بایستههای فرهنگی پی گرفته شد تا جایی که رهبر در شهریور 402 باز بگونه ویژه در نشست با هیأت دولت به آقای رئیسی فرمود «ما مکرر گفتهایم که اولویت اصلی کشور هم اقتصاد است و هم فرهنگ؛ این دو، اولویتهای اصلی کشور هستند»! اگر رئیسی این دستور پیشین رهبر را گوش میکرد و یا تذکرهای خصوصی رهبر را پی میگرفت، آیا باز هم رهبر آشکار و در پیش چشم دوست و دشمن این هشدار را میداد! وقتی با وجود این هشدارهای رهبر، باز هم عنصری مانند ضرغامی، که درباره امربمعروف و نهی از منکر، با دهانکجی سخن میگوید، وزیر آقای رئیسی در بخشی از حوزه فرهنگ کشور است، دستور رهبر و حجت خدا دارد بر زمین میماند و به سخن امام صادق (ع) شرک دارد افراشته میشود.
نگاهی به بیماری ملاحظهکاری
بیماری «ملاحظهکاری»، بیماری بسیار ویرانگری است؛ در همان حال، بسیار هم موجه و نیکو به چشم میآید؛ چرا؟ چون انقلاب را تندروی و انقلابیها را تندرو یا با ادبیات دیگر، «حاشیه ساز» میخوانند و خودِ بیمارشان را خردمند نشان میدهند؛ یعنی یک بیماری که قرآن هم بدان هشدار داده است (و لا یخافون لومة لائم) نه تنها بیماری به شمار نمیرود، بلکه پرچم خردمندی و سنجیدگی هم میشود. رهبر فرمودهاند که «محافظهکاری قتلگاه انقلاب است». آری قتلگاه انقلاب، محافظهکاری است؛ نه آمریکا و اسرائیل! چون پس از برپایی نظام ولایی، خدا میفرماید «الیَوْمَ یَئِسَ الَّذینَ کَفَرُوا مِنْ دينِکُمْ فَلا تَخْشَوْهُمْ وَ اخْشَوْنِ» و البته اطاعت نکردن از دستور ولیّ امر یعنی رد کردن دستور خدا که به فرمایش امام صادق (ع) درنوردیدن مرز شرک است: «و هو عَلَی حَدّ الشرک بالله».
آری «محافظهکاری قتلگاه انقلاب است» و سوگمندانه دیدیم که رهبر یک چله پس از هشدار سنگین و آشکار و پیش چشم دوست و دشمن در 19 دی 401 سخن سوزناک و بسیار تلخی را در اسفند 401 به زبان آوردند که «گرم است بهم پشت رقیبان پی قتلم – ای عشق دلفروز دل من به تو گرم است».
اگر محافظهکاری قتلگاه انقلاب است، محافظهکاران هم قاتل ولایت خواهند بود. محافظهکاران، همراه انقلاب نیستند، رقیب انقلاب هستند! «گرم است به هم پشت رقیبان پی قتلم- ای عشق دلفروز دل من به تو گرم است».
مگر سردار سلیمانی، در وصیت خود درباره تنها بودن رهبر در میان علما و مراجع نگفت که «برخی خناسان سعی داشتند و دارند که مراجع و علمای مؤثر در جامعه را با سخنان خود و حالت حقبهجانبی، به سکوت و ملاحظه بکشانند. حق واضح است! … من حضرت آیتالله العظمی خامنهای را خیلی مظلوم و تنها میبینم. او نیازمند همراهی و کمک شماست!»
پس گویا این سخن رهبر که «گرم است به هم پشت رقیبان پی قتلم» شعرخوانی تنها نیست؛ گفتاری حکیمانه است! این از برخی علما و این هم از برخی مسئولان! حوزه علمیه هم که مزد پی نگرفتن راه درست را از رهبر گرفت و ایشان در تیر 402 تلویحاً فرمودند که ادامه راه کنونی حوزه استحاله فرهنگی، سیلی به اسلام، خطر از میان رفتن ایمان مردم و از میان رفتن نظام است! این هم از آقای اعرافی، حسینی بوشهری و دم و دستگاه مدیریت اینها در حوزه علمیه!
بررسی سوگ سنگین غزه
ما بنده خدا هستیم و دین ما اسلام است و بر پایه شرع و نیز بر پایه قانون اساسی موظف به یاری مستضعفین جهان، در چارچوب رهنمود ولیّ امر (فقه ولایی) هستیم!
اولویت اصلی دنیای اسلام
رهبر مستضعفان جهان و بویژه رهبر کشور ایران، در ۱۱ مهر ۴۰۲ میگویند: «فلسطین امروز، مسئله اوّل دنیای اسلام است … مسئله فلسطین، به معنای واقعی کلمه، مسئله اوّل دنیای اسلام است … مسئله اوّل دنیای اسلام، مسئله فلسطین است». آیا آقایان قالیباف، رئیسی، اژهای و سلامی، عملا همین نگاه را پس از این فرمایش رهبر برجسته و گفتمانسازی کردند؟ کی؟ کجا؟
تبیین میدان جنگ در غزه
آیا چنانکه بسیاری میگویند و بر پایه آن دشمن از ما پیام دریافت میکند، میدان جنگ در غزه، میدانی میان غزه و اسرائیل است و ما حق داریم بگوییم که اگر دشمن به مرزهای ایران یا لبنان یا منافع ملی ما حمله کند با او چهها میکنیم؟! اکنون بنگرید که رهبر در ۱۰ آبان ۴۰۲ چه میگوید: «امّت اسلامی باید میدان را تشخیص بدهد! میدان، میدان غزّه و اسرائیل نیست! میدان حق و باطل است. میدان، میدان استکبار و ایمان است! یک طرف قدرت ایمان، یک طرف قدرت استکبار».
وضعیت جبهه مقاومت و جبهه اسرائیلی
رهبر در ۱۱ مهر ۴۰۲؛ یعنی 4 روز پیش از عملیات «طوفان الأقصی» در تبیین وضعیت جبهه مقاومت و جبهه اسرائیلی میفرماید: «امروز وضع رژیم صهیونیستی وضعی نیست که مشوّق نزدیکی به او باشد. رژیم غاصب، رفتنی است. امروز نهضت فلسطین از همیشهی این هفتاد هشتاد سال سرحالتر است. … از همیشه بانشاطتر، سرحالتر و آمادهتر است». این سخنان پیام دارد و 4 روز پس از آن، در 15 مهر، عملیات «طوفان اقصی» آغاز شد.
برافراشتگی طوفان الأقصی
رهبر در 10 آبان 402: «طوفان الاقصی» نشان داد که چگونه یک گروه اندک – [که] اینها در مقابل آنها کماند دیگر، تعدادشان کمتر است – با تدارکات و امکانات بسیار کم؛ امّا با ایمان و عزم راسخ، میتواند محصول سالها تلاش جنایتکارانهی دشمن را در ظرف چند ساعت دود کند و به هوا بفرستد». این سخن رهبر، برگردان «کَمْ مِنْ فِئَةٍ قَلیلَةٍ غَلَبَتْ فِئَةً کَثيرَةً بِإِذْنِ اللَّه» است.
رهبر در 18 مهر 402 یعنی سه روز پس از «طوفان الأقصی» فرمود: «ما از فلسطین دفاع میکنیم، ما از مبارزات دفاع میکنیم، ما پیشانی و بازوی طرّاحان مدبّر و هوشمند [طوفان الأقصی] و جوانان شجاع فلسطینی را میبوسیم، ما به آنها افتخار میکنیم».
اینها مواضع زودهنگام، روشن، نیرومند، استوار و بسیار پشتیبانانه از طوفان الأقصی است تا برخی مسئولان داخلی و گروههای خارجی جبهه مقاومت، دچار دودلی نشوند و تردید افکنی نکنند و دشمن هم مُشت دوم در دل همان گیجی نخست دریافت کند.
شیوه رهنمود رهبر
رهنمود رهبر در مسائل نظامی بیشتر غیرعلنی است و اگر نیاز شد، گاهی هم علنی میشود، مانند دستور فرمانده کل قوا به کاربست تجربههای کمیتههای انقلاب از سوی بسیج که خب گویا بر زمین ماند. گاهی هم به گونه پیشنهاد است و نه دستور؛ چنانکه امام خمینی درباره آمدن ناو آمریکایی به خلیج فارس فرمود «اگر من به جای شما باشم، نخستین ناو آمریکایی که به خلیج فارسی آمد با موشک میزنم تا ناو دومی جرأت نکند به آنجا بیاید». ولی خب میدانیم که مسئولان این پیشنهاد فرمانده کل قوا را بر زمین نهادند و شد آنچه که نباید.
راهبرد «بیتابی» در امتداد طوفان الاقصی
پس از اینکه رهبری در گذر تلخ این 10 روز، یعنی از 15 تا 25 مهر، کنشگری ویژه و بازدارندهای را از سوی برخی گروههای مقاومت ندید، آشکارا، نه غیرعلنی، خودشان به میان آمدند و در سخنان 25 مهر 402، رهنمود دادند که: «سیاستگذار، آنها [آمریکاییها] هستند و این کارهایی که دارد انجام میگیرد سیاست آمریکاییها است. آمریکاییها مسئولیّت خودشان را مورد توجّه قرار بدهند؛ مسئولند. بمبارانها باید فوراً قطع بشود. ملّتهای مسلمان عصبانیاند، جدّاً عصبانیاند؛ نشانههایش را شما دارید میبینید: اجتماعات گروههای مردم، نه فقط در کشورهای اسلامی، [بلکه] در لسآنجلس، در هلند، در فرانسه، در کشورهای اروپایی؛ در کشورهای غربی، مردم اجتماعات میکنند ــ مسلمان و غیر مسلمان ــ در کشورهای اسلامی هم که روشن است. مردم عصبانیاند. اگر چنانچه این جنایت ادامه پیدا کند، مسلمانها بیتاب میشوند، نیروهای مقاومت بیتاب میشوند، دیگر کسی جلوی اینها را نمیتواند بگیرد؛ این را بدانند. [بعد،] از کسانی توقّع نکنند که «نگذارید فلان گروه، فلان کار را بکند»؛ کسی نمیتواند جلوی اینها را بگیرد وقتی بیتاب شدند؛ این یک واقعیّتی است که وجود دارد. البتّه رژیم صهیونیستی هر کار هم بکند، جبران شکست مفتضحانهای را که در این قضیّه خورد نخواهد توانست بکند.(شعار مرگ بر اسرائیل) خب، جملهی آخر را شما بیان کردید دیگر؛ ممنون»!
پس رهبر که ولیّ امر و حجت خدا است و بر زمین گذاشتن فرمایش وی به سخن امام صادق (ع) شرک به شمار میرود، رهنمودش را «بهنگام و خطرپذیرانه» اعلام کرد؛ که همانا «بیتابی» برانگیزی بود که هم در برابر اسرائیل است و هم در برابر آمریکا و نمونه بیتابیای که رهبرمان آن را نشان دادند، بیتابی در برابر اسرائیل بود). این کار رهبر، هماهنگ با آیه «وَ ما لَكُمْ لا تُقاتِلُونَ في سَبيلِ اللَّهِ وَ المُستَضعَفينَ مِنَ الرِّجالِ و النِّساءِ و الوِلدانِ» است. این کار، برانگیزانندگی قرآنی «یا أَیّهَا النَّبِیُّ حَرِّضِ المُؤمِنینَ عَلَی القِتالِ إِن یَکُنْ مِنکُمْ عِشْرُونَ صابِرُونَ یَغْلِبُوا مِائَتَیْنِ» است. این کار ایشان سودهی راهبردی است؛ نه واکنش احساسزده. این انگیزهبرانگیزی، خودِ خردمندی قرآنی است! رهنمود فقه ولایی است و خیانت است اگر این کنشگری قرآنی ولیِّامر را با زدن برچسب «واکنش احساسی»، ریشخند کنیم. مبادا برای توجیه برخی مواضع، راهبرد بیتابیبرانگیز رهبر را بیعقلی جا بزنیم!
اکنون مواضع کسانی که باید بازوی رهبر باشند، یعنی قوای سهگانه، سپاه، مسئولان و گروههای مقاومت را بنگرید که آیا به خوبی دنبالهبخش و بسترساز تحقق رهنمود «بیتابی» فرمانده کل قوا بوده است یا نه! برای شناخت بهتر رهنمود رهبر به چند آموزه بنگریم:
آ. رهنمود امام خامنهای، حجتی بر همه مأمومین و دستور فقه ولایی است؛ نه چیزی همانند استحسانهای دیگران؛
ب. رهنمود رهبر، علنی و آشکارا گفته شد؛ نه چونان رهنمود امام خمینی درباره زدن نخستین ناو آمریکا که پنهانی گفته شد؛
ج. این رهنمود، یک پیشنهاد اختیاری به مسئولان و گروههای مقاومت نبود؛ بلکه یک برانگیزانندگی آشکار و نهادن آبروی آنها در برابر افکار عمومی جهان بود.
گویا این کار رهبرمان که آبروی خودش را به میان آورد و رهنمودش را آشکارا به دوست و دشمن نشان داد، یک کنشگری در برابر جریان محافظهکاری در کشور نیز باشد؛ همانها که گویا رقیب هستند: «گرم است به هم پشت رقیبان پی قتلم».
باشد تا کسانی که میخواهند این دستور را شل بگیرند، هزینه سختی بدهند و نزد مردم هم رسوا بشوند و «برجام ملاحظهکاری» به گروههای مقاومت صادر نشود!
آری محافظهکاری قتلگاه انقلاب است. ملاحظهکاری، نفس اَمّاره انقلاب و قاتل رهبر است. من ندیدم که امام خمینی یا امام خامنهای گفته باشند که اسرائیل یا آمریکا قاتل انقلاب هستند! ولی رهبر در ۹ اسفند ۷۹ فرمودند که «محافظهکاری قتلگاه انقلاب است». یعنی دشمنی نفس اماره درون نظام که همان ملاحظهکاری است، از دشمنی اسرائیل هم بیشتر است: «أعدَی عَدُوِّکَ نَفسُکَ الذی بَینَ جَنبَیکَ»!
آیاکاربست رهنمود «بیتابی» بگونه بازدارنده و التماس برانگیز از سوی دشمن در کنشگری برخی گروههای مقاومت؛ بویژه حزبالله لبنان بوده است؟
بررسی چند شبهه
آ. برخی گفتهاند روی سخن رهبر درباره بیتابی گروههای مقاومت، گروههایی به جز «حزبالله» بوده است. این ادعا برای استثناء کردن حزبالله نیازمند دلیل روشن است و در بحث فقهی پذیرفته نمیشود.
ب. شاید گفته شود که رهنمود «بیتابی» یک رویکرد روانی در جنگ بوده است؛ چنانکه امیرالمؤمنین در جنگ صفین با بانگی که یارانش بشنود فرمد «والله لأقتُلَنَّ معاویةَ وَ اصحابَه» و سپس با صدایی فروهشته فرمود «ان شاء الله» به آقا گفتم شما سوگند خوردید و از آن برگشتید؟ آقا فرمود: همانا نبرد، نیرنگ است و من نزد مؤمنین دروغگو نیستم و از اینرو خواستم آنان را بر نبرد برانگیزم تا سست نشوند» کافی، 14: 780 و 781.
پاسخ این است که آری شاید نیرنگ جنگ باشد ولی باید برای نیرنگ بودن و راهبرد نبودن آن دلیل داشت؛ بویژه که رهبر بیتابی انجام شده مردم را نشان می دهد. افزون بر اینکه در جنگ صفین سخن امیرالمؤمنین (ع) را تنها یارانش شنیدند؛ ولی در اینجا سخن رهبر را همه شنیدند و در چنین شرایطی، آنچه سازگارتر است، قاعده «رعد و باران» است: «لَسنا نُرعِد حتی … نُمطر».
شاید پاسخ داده شود که چون مقام جنگ، جایگاه نیرنگ است، در اینجا نیرنگ دانستن یک سخن خلاف اصل نیست که دلیل بخواهد. پاسخ این است که بیتابی یمن و مقاومت عراق و نیز بیتابی مردم جهان که رهبر بدان استناد کردند، قرینه بر راهبرد بودن «بیتابی» است؛ نه نیرنگ بودن آن. شاید گفته شود که نابیتابی حزبالله (در اندازه بازدارندگی) میتواند قرینه نیرنگ بودن سخن رهبر باشد. پاسخ این است که این کار خودش بحث است و مطلوبیت آن ثابت نیست و افزون بر این، بیتابی یمن و مقاومت عراق ناقض آن و اثبات کننده راهبرد بودن بیتابی است. افزون بر این که اگر این فرمایش رهبر نیرنگ بود، کارکرد نیرنگ و بازدارندگی نداشت و چون رهبر سنجیده گو است، پس ناکارامدی این سخن (نیرنگپنداشته) قرینه نیرنگ نبودن آن است. چیز دیگری که قرینه بر گمان کوتاهی برخی مسئولان است، سپاسگزاری برجسته رهبر از طوفان اقصی و سپاس ناگزاری ویژه ایشان از امتداد این حرکت که بار آن بر دوش گروهها مقاومت میآید و قرینه دیگر بر ملاحظهکاری برخی مسئولان این است که همه مردم جهان با میانداری نخبگان خود توانستند بیتابی را نشان بدهند ولی مردم ایران که جگرشان خون و پارهپاره شد، نخبگان و مسئولان پادرمیانی نکردند تا این انبوه اندوه بیتابانه آشکار شود. خب این بیتابی مردمی میتوانست سوخت موشکهای بیشتر گروههای مقاومت باشد؛ چنانکه در بیتابی مردم از شهادت سردار سلیمانی و موشکباران «عینالاسد» دیدیم.
ج. مگر میشود که کارگزاران بلندپایه کشور رهنمود رهبر را گوش نکنند؟ آری! در ماجرای زدن ناوهای آمریکا رهنمود امام خمینی را گوش نکردند و درباره «قتلگاه مجازی» و «اولویت فرهنگی» و نمونههای برشمرده شده دیگر، فرمان رهبر را گوش نکردند.
د. میپذیریم که کارگزاران ایران ملاحظهکاری کرده باشند، ولی آیا سید حسن نصرالله و حزبالله هم ملاحظهکار هستند؟ نخست باید دانست که در حزبالله هم اندیشهها و انگیزههای گوناگون هست و حزبالله هویتی یکدست و ناب ندارد و شاید برخی کارها برآیند زدوخورد دیدگاهها باشد و از سوی دیگر، تا جایی که بنده پی میبردم، نقد عملکرد حزبالله و سید حسن، نقد خود آنان نیست؛ بلکه نقد ملاحظهکاران ایران است؛ چگونه؟ همانگونه که نقد بازگشت مالک اشتر از پشت خیمه معاویه، به معنای نقد مالک نبود؛ بلکه نقد برخی یاران امیرالمؤمین (ع) بود که آقا را واداشتند که به مالک بگوید اگر میخواهی علی (ع) را زنده ببینی برگرد. افزون بر این که در بیرون از حزبالله نیز مخالفان سرسختی در لبنان هستند و باید همه اینها را در کنار هم دید و شاید دیرسخن گفتن ایشان نیز از اینجا باشد.
زمان سخنرانی دبیرکل حزبالله
برعکس کنشگری زودهنگام و چندین باره رهبر مستضعفان جهان، واکنش سید حسن پس از 28 روز سکوت در جمعه 12 آبان، پرسش برانگیز بود. چرا این قدر دیر؟ با این که روزانه صدها زن و کودک بیگناه به دلخراشترین و هراسناکترین گونه کشته میشدند. ما باید برای زخم روی دست یک نفرشان هم در قیامت پاسخ بدهیم؛ چه رسد به کشته و زخمی شدن نزدیک به 15 هزار کودک و نزدیک به 35 هزار بیگناه.
چرا در هنگامی که ولیّامر، بارها به سخن میآید، سید حسن این همه خاموشی پیشه کرد؟ برخی میگویند این خاموشی راهکنشِ ابهامآفرینی و برزخسازی روانی برای دشمن بود. خب یک روز، دو روز، یک هفته، دو هفته! این ابهامآفرینی چه بازدارندگیای درستکرد؟ ابهامآفرینی «اصالت» ندارد؛ یک روش برای بازدارندگی و زمینگیر کردن دشمن است. آیا دشمن زمینگیر شد؟ یا روز به روز با گستاخی بیشتری به کشتار پرداخت؟ پس این ابهام، گویا دلیل خاموشی نبوده است.
افزون بر این که سکوت، بر خلاف راهبرد «بیتابی»ای بود که رهبر آن را پیشِ رو نهاد و کار خلافِ اصل، باید دلیل داشته باشد.
نقد دیگر به این سکوت، بیبارانی رعد و برق رهبر مستضعفان جهان و کم مایه ماندن این رهنمود ایشان (راهبرد یا نیرنگ) بود. منطق قرآن در «کَبُرَ مَقتاً عندَ اللهِ أن تَقولوا ما لا تَفعلون» و منطق علی (ع)، نه در زندگی عادی، بلکه در جنگ جمل، که رهبر هم در جنگ یمن، به آن استناد کردند و شیوه رهبر و شیوه اهل بیت (ع) است، این است که «و قد أرعَدوا و أبرَقوا و مع هذین الامرین الفشلُ؛ و لَسنَا نُرعِد حتّی نوقِعَ و لا نُسیلُ حتی نُمطِرَ» یعنی ما اگر آذرخشی زدیم، بارانی هم در پی میآوریم و رعد بیباران نیستیم. خب این کار برخی مسئولان در ایران و نیز واکنش دیرهنگام و بازندارندهی حزبالله لبنان، طبعا کم باران کردن رعد رهبر و شکوه خودش بود؛ مگر این که دلیل روشنی برای آن باشد که بنده هنوز نیافتم.
سخن امیدبخش و برجسته سید حسن نصرالله
پیامد دیرهنگامی زمان واکنش
پیشتر دیدیم که رهبر در 19 دیماه 401 به جریان محافظهکار کشور، هشداری دو رکنی داد؛ «اقدام بهنگام» و «خطرپذیری در انجام». اکنون بنگریم که این دو هشدار رهبر، در جنگ غزه، بکار بسته شد یا به گونه «اقدام نابهنگام» و «خطرناپذیری در انجام» نمودار شد.
به گمان میرسد که هر دو رکن هشدار رهبر، تا کنون به گونهای از سوی برخی مسئولان بر زمین مانده است و گاه به گونه «اقدام نابهنگام» و یا «خطرناپذیرانه» رخ نموده است که شاید یکی از آنها، همین مواضع دیرهنگام حزبالله باشد که آسیبهایی را در پی داشت:
آ. نزدیکی میان دوگانه گلوبالیزم و ملیگرایی در آمریکا و اسرائیل
چنانکه میدانیم دو جریان اصلی در میان جبهه استکبار است؛ یکی جریان گلوبالیزم و یکپارچه کردن شیطانی جهان که سازمان ملل و بازوهای بینالمللی آن در پی انجام این تغییر شیطانیِ جهان هستند و در سند رسمی «توسعه پایدار 2030» سازمان ملل آمده است:
Transforming our world; the 2030 Agenda for Sustainable Development
همان نیرنگی که در قرآن نیز، از زبان شیطان چنین آمده است: «وَ لَــآمُرَنَّـهُم فَلَـیـُغَــیِّــرُنَّ خَلقَ اللهِ».
به برکت امام خامنهای و عملکرد سردار قاسم سلیمانی، «استکبار جهانیِ» خواهان نظام تکقطبی، در درون خودش دچار دوقطبی ملیگرایی- گلوبالیزم شد. دچار جبههگیری تیز ترامپیها و بایدنیها شد و جمهوریخواهان آمریکا که نماد ملیگرایی افراطی است با دموکراتها که کانون گلوبالیزم شیطانی است، به ستیز و دوگانگی نیرومندی دچار شدند! همین دوگانگی به رژیم اسرائیل هم کشیده شد و در آنجا نیز دوگانه ملیگرایی نژادپرستانه نتانیاهو و گلوبالیزم لاپید، به ستیز چندین ماهه خیابانی کشیده شد. به گمان میرسد که به میان آمدن دیرهنگام برخی مسئولان ما و برخی گروههای مقاومت که البته هنوز هم ورود خطرپذیرانه به شمار نمیرود، دشمن را امیدوار کرد و اختلافات میان ترامپ ملیگرا و بایدن گلوبالیست را کمرنگ کرد و نیز اختلاف میان لاپید گلوبالیست با نتانیاهوی ملیگرا.
نزدیکی میان آمریکا، اروپا و اسرائیل
هزینه سیاست آمریکا در غرب آسیا، به ویژه در اکراین برای اروپا، آنها را کمابیش از آمریکا دور کرد. همچنین رژیم اسرائیل نیز از اروپای کمابیش خواهان دو کشور مستقل، فاصله داد و نیز میان اسرائیل و آمریکا نیز شکاف سختی رخ داد به اندازه ای که بایدن برای مدتی طولانی پذیرای دیدار با نتانیاهو نشد؛ بلکه در پس خشمهای خیابانی گروه گلوبالی اسرائیل بود. از دست دادن زمان و ورود نابهنگام، به نزدیک شدن این مثلث شوم آمریکا، اروپا و اسرائیل انجامید که هر سه ضلع آن از هم گسسته و بیزار شده بودند.
همکاری میان عربستان و امارات با اسرائیل
عربستان و امارات نیز، هم در میان خودشان ستیز داشتند و هم هر یک از آنها کمی از اسرائیل دور شده بودند. این زمانسوزی و تواکُل ما، امید به پیروزی اسرائیل را افزایش داد و اینها را نیز به نزدیکی و حتی همکاری کشاند. البته عربستان و آمریکا را نیز به هم نزدیک کرد.
اگر همانگونه که رهبرمان بهنگام و خطرپذیرانه ورود کردند، برخی مسئولان و نیز برخی گروههای مقاومت؛ بویژه حزبالله لبنان نیز بهنگام و خطرپذیرانه وارد میشدند، دشمن امید پیروزیش کم میشد و اختلاف و شکافشان بالا میگرفت. اکنون وارونه شده است و امید در دل مستضعفان جهان و گروههای جهانی همسو با مقاومت، در سرتاسر جهان کاسته شده است و اختلافاتی در آستانه بروز است؛ چنان که در میان دو گروه محافظهکار و انقلابیِ درون کشور خودمان نشانههای آن سر زده است.
مخاطب سخنرانی
ادعا شده است که رویترز سخنرانی سید حسن نصرالله را دارای 4 میلیارد مخاطب دانسته است. مخاطب میلیاردی سید حسن نصرالله، برآمده از سه چیز است: آ. خونهای مظلوم کودکانی که بهدلخراشی ریخته شد؛ ب. توان حزبالله برای واکنش بازدارنده در برابر اسرائیلِ هار؛ ج. مواضع انقلابی و پشیمانکنندهای که مردم جهان پیشتر در جنگ 33 روزه لبنان از سید حسن دیده بودند.
انتظار مخاطبان این سخنرانی
خب مخاطب میلیاردی جهان، بیشتر، به پاس خون کودکان غزه و به پاس توانمندی حزبالله برای بازدارندگی بود. بسیاری از مردم دنیا چشم انتظار مواضعی بازدارنده بودند تا فطرت اسلامیشان را با منطق و دلیری جبهه اسلام، بیشتر شکوفا و درهم تنیده بیابند و این کشتارهای دلخراش و هراسناک پایان یابد. این آن چیزی است که مردم دنیا را به اسلام و نجاتبخشی آن بر میانگیزاند و به مسلمانی میکشد. خب اینهمه چشمداشت فطرتهای تشنه جهان برای کمک به ستمدیدگان غزه، قدری بیپاسخ ماند؛ چرا؟ چون شاید رهنمود «بیتابیِ» ولایی و الهی رهبر مستضعفان جهان، برای بازدارندگی، به خوبی برافراشته نشد!
درونمایه سخنان سید حسن نصرالله
سید حسن «تصمیم به اجرای عملیات طوفان الاقصی» را «حکیمانه، دلیرانه و در زمان درست» میداند. پس هیچ اشکال ویژهای به این کار نمیکند. ولی در دنباله سخن، چیزهایی میگوید که دچار برخی کاستیها است؛ مثلا میگوید که اسرائیل چندبار از هدفگذاری اقدامات خود، فروکاست کرده است. خوب مگر ما بارها تغییر ندادیم؟ یک بار رهبر فرمود اگر جنایت اسرائیل ادامه یابد مسلمانان و گروههای مقاومت «بیتاب» میشود و نمیتوان جلوی آنها را گرفت. پس از این سخن رهبر، اسرائیل که گویا از اوضاع ملاحظهکارانه ما خبر داشت، یورش را بیشتر و بدتر کرد و بیدرنگ بیمارستان «مَعمَدانی» را زد که گویا بیش از 1500 نفر را در دم شهید کرد و یورش به غزه را نیز سنگینتر کرد. سپس گفتیم که اگر اسرائیل یورش زمینی بکند، چه میشود و باز هم کار بازدارندهای نشد. بارها گفته شد «ساعت صفر» و «دست روی ماشه»! ولی چیز ویژهای روی نداد و هی از خطونشان خودمان فروکاست کردیم.
سید حسن گفتند که ما از روز 8 اکتبر وارد «نبرد واقعی» شدیم، ولی همه میدانیم که این یک درگیری بسیار کوچک در برابر درگیری اسرائیل با غزه است. وقتی غزه نزدیک به 10 هزار شهید و 25 هزار زخمی داده است آیا در برابر چشمان منتظر کودکان غزه برای نجاتشان، شایسته است که بگوییم ما از اول، درگیر جنگ واقعی بودیم و 57 شهید دادیم؟ مگر این میدان، میدان جنگ غزه و اسرائیل است؟ رهبر فرمود که این میدان، میدان اسرائیل و غزه نیست! میدان رویارویی ایمان و استکبار و حق و باطل است. خب آیا این است تراز بیتابی حزبخدا در برابر حزب شیطان؟ اینکه همه شهدای حزب الله، نزدیک به نیم درصد کودکان شهید در غزه باشند؟ خوب ما جوانان برومند رزمنده و نزدیک به 150 هزار موشک داشته باشیم و دشمن برود درون خیمه عیالالله نزدیک به 7 هزار زن و کودککشی کند و آنگاه شمار شهدای رزمنده ما نیم درصد کودکان شهید غزه باشند؟ آیا این با منطق «وَ ما لَكُمْ لا تُقاتِلُونَ في سَبيلِ اللَّهِ وَ الْمُسْتَضْعَفينَ مِنَ الرِّجالِ وَ النِّساءِ وَ الْوِلْدان» میسازد؟ با رهنمود «بیتابی» رهبر میسازد؟ با داوری فطرت پاک میلیاردها مخاطب میسازد و به نزدیک شدن آنها به اسلام، شتاب میدهد؟
سخنرانی سیدحسن بگونهای است که اگر کسی آن را با آیینه «بیتابی» برخی دوستان مانند برادر معصومی، «بیتابی» را کلیدواژه کنایه به دیگران میکند! شگفتا از آیینهپوشانی و ریشخند تلخ دوستان! برادر چگینی میگوید که مردم غزه کمکم به این وضعیت هراسناک عادت میکنند؛ چنانکه مردم یمن عادت کردند! آیا این سخن گفتن درخور دستور قرآن است؟ پاسخ قانون اساسی است؟ این، بیشتر به پاسخ آن وزیر نفت دولت روحانی میخورد که در برابر آتشسوزی پتروشیمی بوعلیسینا گفت هرگاه همه سوخت مخزن بسوزد، خودش خاموش میشود و یا وزیر بهداشت دولت روحانی که به آن مرد بینوا با همسری بیمار، در پیش چشم همه مردم گفت «خودت بمال»! چگینی میگوید برخی، انتظار سخنانی همانند سال 2006 و جنگ 33 روزه از سید حسن داشتند. آن موقع سید جوانتر بود و احساسی سخن گفت ولی الان پختهتر شده است و سنجیده سخن گفته است! یعنی قاسم سلیمانی که در کشاکش ورود آمریکا به جنگ سوریه گفت هر آمریکایی بهپیوست یک تابوت، به سوریه بیاید و با همین چیزها جلوی ورود آمریکا را گرفت، جوان بود و احساسی؟ وقتی رهبر فرمود که اگر اسرائیل غلطی بکند تلاویو و حیفا را با خاک یکسان میکنیم، جوان بود احساسی؟ این توجیهات چیست؟
اینکه حزبالله توانسته است بخشی از توان اسرائیل را در مرزهای لبنان نگهدارد، آیا بس است؟ خب میبینید که اسرائیل با آن بخش دیگر، چگونه دارد غزه را نابود میکند! این چه استدلالی است؟ تا کی باید غزه ویران شود؟ تا کی؟ «حد یقف» آن کجاست؟! برادر رسولی میگوید سید حسن با حکمت و تدبیر گفت که «اسرائیل لقمه حماس است» و «آمریکا مال من»! این شعرها چیست برادرم؟ شوربختانه آقای معصومی هم مشابه همین را در گفتگو با علیزاده گفت. خب اگر این است، سید حسن نمیتوانست خودش چنین بگوید؟ از یک سو سید حسن میگویند که ما از 8 اکتبر به نبرد واقعی با اسرائیل پرداختیم و از سوی دیگر آقای معصومی میگوید که حماس گفته ما نمیخواهیم حزبالله وارد بشود و اگر حزبالله وارد نبرد واقعی بشود، غزه نابود میشود! اینها مزخرف و ضد فقه است.
اسرائیل به سخن قرآن بسیار آزمند بر زنده بودن است (و لَتَجِدَنَّهُمْ أَحْرَصَ النَّاسِ عَلی حَیاةٍ وَ مِنَ الَّذینَ أَشْرَکُوا یَوَدُّ أَحَدُهُمْ لَوْ یُعَمَّرُ أَلْفَ سَنَة) و اینها از مرگ بسیار میترسند. خوب اگر حزبالله با 150 هزار موشک، چندین موشک را بدون اعلام رسمی و از جایی که مسئولیتش برای وی ثابت نشود، به تلاویو و حیفا بزند و اعلام شودکه «کشته در برابر کشته» آیا آنگاه اسرائیلیهای «جاندوست» بر سر مرگ قمار میکنند؟ شیفته شهادتند؟ یا هرگز وارد این قمار مرگ نمیشوند؟ «وَ لَن یَتَمَنَّوهُ أبَداً»!
سید حسن میگویند «عملیات مقاومت در جنوب لبنان پیامی به دشمن است که مرتکب حماقت تاریخی نشود» یعنی حمله به لبنان دیگر! آیا این سخنان بازدارنده از تداوم جنایات اسرائیل و حتی سنگینتر شدن آن بوده است؟ اینها پاسخِ «راهبرد بیتابی حجت خدا» نیست.
به فرمایش امیرالمؤمنین (ع) در یورش معاویه به شهر انبار، مردم تاراجیده، هیچ سپری در برابر دشمن نداشتند؛ جز پناه بردن به «استرجاع» (انا لله و انا الیه راجعون) و «استرحام» (درخواست رحم از تاراجگران)، آنگاه و برای چنین اوضاعی امیرالمؤمنین فرمود اگر از اندوه، دقمرگ شویم روا است: «فَيَنْتَزِعُ حِجْلَهَا … مَا تُمْنَعُ مِنْهُ إِلَّا بِالِاسْتِرْجَاعِ وَ الِاسْتِرْحَامِ … فَلَوْ أَنَّ امْرَأً مُسْلِماً مَاتَ مِنْ بَعْدِ هذَا أَسَفاً مَا كَانَ بِهِ مَلُوماً» کافی، 9: 363. دشمن دارد کودکان و زنان غزه که هیچ سپری جز «استرجاع و استرحام» ندارند را میکشد و ما در برابر کشتار دلخراش نزدیک به 5 هزار کودک با افتخار بگوییم که 57 شهید دادیم!
آری در جلوی چشمان امام زمان (عج) و در نزد رهنمود «بیتابی» رهبرمان، برخی میآیند و میگویند باید «راهبرد عقل سرد» را پیش گرفت و حتی به کسانی که نزدیک است از بیتابی دقمرگ شوند، این راهبرد آسمانی و قرآنی و ولایی رهبر (بیتابی) را کلیدواژه ریشخند میکنند؟ آیا ریشخند «بیتابی» با ریشخند «دلواپس» از سوی فرنگیدهها یکسان نیست؟
پیامد میدانی سخنان سید حسن
پیامد میدانی این سخنان سیدحسن و این فرصت بسیار گرانبها، تا به اکنون، «سخن روشن یا ابهام» بازدارنده نبوده است؛ بلکه پس از این سخنان، بر یورش و درندگی اسرائیل افزوده شد! اگر نشستی که در 14 آبان ماه در رسانه ملی از امام خامنهای و هنیه گزارش شد، در همین تاریخ انجام شده باشد، میتواند شاهدی بر فروهشتگی برخی مصالح و مفاسد در سخنان و مواضع سید حسن بوده باشد که هنیه نیاز میبیند خودش رودرو با رهبر مستضعفان جهان بازگو کند.
سخنرانی دوم سیدحسن
پس از براورده نشدن کمابیش انتظار هواداران جبهه مقاومت و مردم آزاده جهان از سخنرانی نخست سید حسن، ایشان در 20 آبان 1402 سخنرانی دیگری کردند و برای مهار انتظارات مردم آزاده جهان گفتند: شیوه ما در برخورد با صهیونیستها، إعمالی است؛ نه اعلامی و «باید چشمها به میدان باشد، نه سخنانی که ما میگوییم». سپس بخوبی هدف اسرائیل را روشن کردند و گفتند که هدف آنها تنها غزه نیست؛ بلکه تسلیم کردن لبنان و جبهه مقاومت است؛ «هدف این است که مردم از گزینه مقاومت نومید شوند و فرهنگ سازش و تسلیم، نهادینه شود و نشان دهند که هزینه مقاومت بسیار زیاد[تر از سازش] است» این خواست دشمن؛ یعنی بر زمین زدن سخن ولیّ خدا خامنهای که فرمود «هزینه سازش بیش از مقاومت است». بررویهم، سخن یا یورش ویژه و بازدارندهای از سوی حزبالله رخ نداده است و آن بیتابیای که رهبر فرمود، در این سخنرانیِ سید و نیز در رفتار پسین حزبالله، برای ما نمودار نشده است.
جمعبندی
به هر روی، گمان ما بر این است که اگر شواهدی که ما بر نادرستی برخی مواضع آوردیم، درست باشد، چه بسا این دیرهنگامی و ناخطرپذیری بهینه، در پی فشار جریان زورگو و جام زهر و محافظهکار ایران یا لبنان یا هردو، به ناگزیر بر زبان سید حسن نشسته است؛ نه این که خودش محافظهکار باشد و در برابر ولی امر، سستی یا گردنکشی کند و شاید هم همین کاری که سید حسن کرده است، درست باشد و شواهد ما شبهاتی باشد که تنها نیاز به پاسخ دارد.
اگر خون همه شهدای و زخمیهای غزه بتواند جریان ملاحظهکاری در ایران را غرق کند، دستاورد بزرگی است؛ زیرا نظام ولایی هرگز از یورش دشمن بیرونی به قتلگاه نمیرود؛ ولی محافظهکاری قتلگاه انقلاب است! شوربختانه استدلالهای سبک و نادرست حداد عادل در دفاعهراسی بسیار تأسفبار بود.
سلام خدا بر سیدحسن و حزب الله و سلام خدا بر فلسطین و غزه و لعنت خدا بر ملاحظهکاری
چند پی نوشت همسو:
1. نقد سخنان عجیب سید حسن درباره نبرد غزه؛
2. بی اعتنایی معنادار رهبر به حزب الله و ستایش نیرومند از انصارالله
3. نقد «اسرائیل میخواهد ایران را به جنگ بکشاند»
4. ادبیات پرسشبرانگیز نصرالله
5. نقد فقهی ادعای آیةالله اعرافی
سلام
متن زیادی طولانی بود .
سلام مطالب قابل تامل بودند
تشکر
سلام برفرض سخنان شما درست،ولی یک چیزی رو درنظر داشته باشین حزبالله یک گروه شبه نظامی در لبنانه نه نظام حاکم بر اون که اختیار تام برای شرکت در جنگ داشته باشه ولی الان معادله عوض شده و اسرائیل تا بیروت اومده و ترور انجام داده پس اگر جنگ تمام عیار بشه و پاسخ کوبندهتر کسی از داخل نمیتونه بهشون فشار بیاره و مانع بشه
آقا خیلی وقته تنهاست.
سال 92 گفتند شما برای چهار سال تصمیم میگیرید اما در چهال سال آینده اثر خواهد گذاشت (25اردیبهشت1392)، نتیجه شد برجام با حمایت چپ و راست که حداقل تا چهل سال دستیابی به 190 هزار سو سوخت هستهای رو به تاخیر انداخت، مابقی خساراتش که جای خود.
سال 1400 گفتند قوه قضائیه در برابر کار قوه مجریه یه چیزی در حد صفره یا درصد اندکی است و آنهایی که میخواهند نامزد شوند ببینند اصلا در حدواندازۀ این کار هستند یا نه(1فروردین1400) باز یه عده شروع کردند که نه طبق ابرفقه این اصلحیتش با اعلمیت اون فرق داره تا میل خودشون رو توجیه کنن حالا میبینن امر ولی فقیه از حجاب تا غزه شده شوخی و هیشکی عین خیالش نیست گامی برداره.
آقا میگن شریان های حیاتی اقتصادی رژیم قطع شه، اوج ابتکار آقایون اینه که بگن یه فهرست اعلام میکنیم از محصولات کارخونه خوشگوار قزوین که اسرائیلیه اینا رو ملت نخرید!
ای بابا، درد دل زیاده، حال ندارم بنویسم.
مدیــــــر ابرنگار: سلام برادرم
نقدی به سخن شما درباره شرایط ریاست جمهوری دارم که پیشکش می کنم.
بنده شخصاً نظرم بر آقای جلیلی بود.
ولی سنجه هایی که رهبر بیان کردند، بیشتر به رئیسی می خورد.
متن فرمایش آقا در تاریخ 1 فروردین 1400 هم در پی می آورم
سلام به شما کاربر ارجمند «یکی»
این متن سخنان آقا از پایگاه دفتر حفظ و نشر آثار است که حقیقتا بنده از آن متوجه نمی شوم که نوشته ابرفقهی نامزد اصلح و اعلم درباره انخابات نادرست باشد. اگر میشه توضیح بدهید:
https://khl.ink/f/47576
رهبر معظم در 1 فروردین 1400: «مطلب دوّم، اهمّیّت مسئلهی ریاست جمهوری است. ریاست جمهوری خیلی مسئلهی مهمّی است؛ یعنی مهمترین و مؤثّرترین مدیریّت کشور، ریاست جمهوری است. اینکه حالا بعضیها میگویند رئیسجمهور اختیاراتی ندارد، رئیسجمهور تدارکاتچی است، رئیسجمهور دوازده درصد یا پانزده درصد اختیارات دارد -چه جوری هم محاسبه میکنند من نمیدانم! چند سال است که از این حرفها گاهی گوشه کنار زده میشود- همهی اینها خلاف واقع است؛ یا از روی بیمسئولیّتی گفته میشود یا از روی بیاطلاعی گفته میشود یا خدای نکرده غرضورزیای در کار است. این جوری نیست؛ رئیسجمهور[ی] یکی از پُرمشغلهترین و پُرمسئولیّتترین دستگاهها است؛ یعنی نمیشود گفت «یکی از»؛ رئیسجمهور از همهی مدیریّتهای کشور پُرمشغلهتر و پُرمسئولیّتتر است؛ تقریباً همهی مراکز مدیریّتی کشور در اختیار رئیسجمهور است؛ یعنی فرض کنید که قوّهی قضائیّه یا دستگاههای نظامی خب مدیریّتهایی دارند؛ اینها در قبال مدیریّتهایی که در قوّهی مجریّه هست یک اندکی بالاتر از صفرند یا چند درصدِ مختصرند. عمدهی نزدیک به همهی مدیریّتهای کشور که هزاران مدیریّت است، در اختیار رئیس قوّهی مجریّه است. همهی بودجهی مصوّب کشور در اختیار رئیسجمهور است، چون رئیس [سازمان] برنامه و بودجه معاون رئیسجمهور است و مستقیم زیر نظر ریاست جمهوری است. امکانات حکومتی کشور هم همین طور، اکثر و اغلب در اختیار رئیسجمهور است. بنابراین، مدیریّتهای دیگر در جنب قوّهی مجریّه در واقع چیزی نیستند. ریاست جمهوری یک چنین جای مهمّی است. حالا شما میخواهید رئیسجمهور انتخاب بکنید؛ ببینید که چه مسئولیّتی بر عهدهی من و شما است که باید برویم رأی بدهیم. البتّه رأی بنده با رأی یک پسر شانزده هفده ساله یک اندازه وزن دارد؛ هیچ کم و زیاد نیست. ما میخواهیم برویم رأی بدهیم یک رئیسجمهور انتخاب بکنیم؛ توجّه کنیم به اینکه چه مسئولیّتی بر دوش رئیسجمهور است. این هم یک نکته.
در نکتهی سوّم مطلبی را میخواهم به داوطلبان عرض بکنم. به آن کسانی که داوطلب ریاست جمهوری میشوند -حالا شروع شده دیگر؛ الان مدّتی است که افراد پیدرپی اعلام میکنند که میخواهند شرکت کنند- میخواهم به آنها بگویم انتظار داریم سنگینی کار را بدانید؛ شما که داوطلب شدهاید، بدانید چه چیزی را میخواهید بر دوش بگیرید، چه بار سنگینی را میخواهید بر دوش بگیرید؛ این را بدانید. اگر دیدید میتوانید، خیلی خب، وارد کارزار انتخاباتی بشوید؛ امّا این جور نباشد که سنگینی کار را ندانید. اوّلاً مشکلات و مسائل اصلی کشور را بشناسید. مسائل کشور یکی دو تا که نیست؛ صدها مسئله هست که از این صدها مسئله اقلّاً دهها مسئلهاش جزو مسائل اساسی و مهمّ کشور است؛ اینها را بدانید، بدانید که مشکل کشور کجا است و مسائل کشور چیست، برای حلّ آن مسائل هم یک برنامهای و راه حلّی داشته باشید، ولو اجمالی؛ حالا نمیگوییم تفصیلی؛ ولو به نحو اجمال، یک راه حلّی برای آن داشته باشید. مسئلهی اقتصاد را بشناسید؛ اقتصاد مهم است. در خود مسئلهی اقتصاد کارهای مهمّی هست؛ رشد تولید ملّی، رشد سرمایهگذاری ملّی، تقویت پول ملّی، مسئلهی تورّم و امثال اینها در ذیل عنوان اقتصاد است. بعد، مسئلهی امنیّت کشور که مسئلهی بسیار مهمّی است. موضوع آسیبهای اجتماعی که یکی از آن مسائل مهمّ کشور مسئلهی آسیبهای اجتماعی است. روبهرو شدن با سیاستهای پیچیدهی دنیا؛ شما میخواهید با این سیاستها مواجه بشوید؛ مسئلهی سیاست خارجی. [همچنین] مسئلهی بسیار مهمّ فرهنگ. شما باید بدانید که در کشور چه خبر است و چه انتظاری هست و چه کار باید انجام بگیرد؛ اینها را بدانید. اگر میبینید میتوانید این بار سنگین و مهم را به دوش بگیرید، بسمالله، وارد بشوید؛ اگر دیدید نه، وارد نشوید که در روایت دارد که به آن کسی که یک کاری را نمیتواند و وارد آن کار میشود وعدهی خیلی بدی دادهاند که من حالا دیگر آن وعده را عرض نمیکنم. پس بنابراین، این هم یک نکته که مربوط به داوطلبان بود.»