خداوند شیعیان را از بقیه گل پیامبر (ص) و اهل بیت (ع) آفریده است[1] شیعه گِلش خوب است؛ خوش گل است، گلش شیرین است. آیا رواست که این گل بهشتی را در برزخ به عذاب بکشانیم؟[2]
دل ما نمای داخلی گِل ما است، دل حرم خداوند است «القلب حرم الله»، حرم امن و ایمان! حرم خداوند همان کعبه است که علی در آن متولد شده است؛ علیه السلام. آیا علی در ما متولد می شود؟
دل مؤمن عرش خداوند است[3] و بر جانب راست عرش کتبه ای است که بر آن نوشته است: «ان الحسین مصباح الهدی و سفینة النجاة»[4] یعنی دل ما حسینیه ای است که کتیبه کاری آن را خداوند انجام داده است. حالا نزدیک عاشوراییم و باید این حسینیه را آماده حسینش کرد. آماده عزاداری. تمیز و آب و جارو کنیم. با استغفار معطرش کنیم (تعطروا بالاستغفار لا تفضحنّکم روائح الذنوب) و با ترک خنده و شادی سیاه پوشش کنیم.
حسینیه دل را سیاه پوش کنیم که وقتی صاحب عزا حضرت زهرا به مجلس عزا آمد از ما راضی باشد. دل ما حرم اهل بیت است. گویا امام حسین شب عاشورا به اطراف حرم اهل بیتش (خیمه ها) رفته بودند و صحنه های فردا شب فرار بچه ها به بیابان، از آتش خیمه ها را مرور می کردند؛ گویی به زمین می نشستند و مشتی خار مغیلان می کندند که این سیم های خاردار کمتر به پای کودکان و دخترانش بنشیند.
حسینیه دل تو باید از همه حسینیه ها قشنگ تر باشد؛ اینجا رقابت ستودنی است. میدانی دل تو حریم حسین است؟ خوب خار مغیلان هم دارد؟ بچه های حسین می خواهند برای عزاداری بیایند به حسینیه دل مان به حسینیه محله مان. آیا خار مغیلان های حسینیه دل و محله مان را کنده ایم؟ گناهانمان مثل خار مغیلان است؛ نفرت ها و دشمنی ها، زخم زبان ها که برنده تر از زخم شمشیر است.
راستی حسینیه شما «شام» هم دارد؟ شام قرار است چه چیزی به حضرت زهرا بدهیم؟ خدا نکند که «الشام الشام الشام» باشد! سرزمین شام بر زینب، سخت تر از کربلا گذشت؛ به سبب زخم زبان ها. خدا نکند که طعنه به جمهوری گل نرگس محیطی مثل «شام بلا» برای حضرت زهرا درست کند! برخی آخوندهای لجن هنری جز نیش و زخم زبان به جمهوری اسلامی ایران ندارند. زخم زبان به ثمره پیام آوری کربلا، طعنه به دستاورد یاس کبود و ام المصائب زینب؛ وای بر کسی که به طعنه و نفرت زبان بر این ثمره خون امام حسین و حضرت زینب بجنباند و دلش را شام بلا کند برای عزاداران کربلا.
آیا قرار است حضرت علی علیه السلام را با گوشت مرده برادر مؤمن پذیریی کنی؟ با غیبت؟ نگذارید توی حسینیه دلتان یا حسینیه محله تان شام را با گوشت مرده برادران و خواهران دینی تان درست کنند؛ فاطمه زهرا حلال خور و پاکیزه خور است.
دعوت از علی علیه السلام به حسینیه دل
می خواهی علی بیایید به قلبت؟ به حسینیه دلت؟ آیا شنیده ای که علی مظهر عجائب است؟ «ناد علیاً مَظهَرَ العجائب». مرحوم علامه جعفری می گوید: یک روز در مهمانی دوستانه در نجف اشرف، شخصی گفت: من عکس زیبایِ «زن شایسته» یکی از کشورهای اروپایی را که در روزنامه ها چاپ شده را با خود آوردهام. دوستان بدون تظاهر به دینداری و تقدس، هر کس پس از مشاهده عکس بگوید که بین یک لحظه ملاقات و دیدار با امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) به طور حضوری و یک عمر ازدواج و زندگی با صاحب این عکس، کدام یک را برمیگزیند؟
معمولاً افراد بیننده اظهار میداشتند حضرت امیر (علیه السلام) را که ان شاء الله در لحظه مرگ و عالم برزخ از نزدیک میبینیم؛ اما در این دنیا، زندگی با این زن مفید است! من پنجمین نفر بودم. وقتی خواست عکس را به من نشان بدهد، توفانی در دلم به وجود آمد. بر خود لرزیدم و پیش خود گفتم آیا به راستی سزاوار است لحظهای دیدار با علیبنابیطالب (علیه السلام)، آن بزرگ مرد الهی را با شهوات مبادله کنیم؟! بدون اینکه عکس را ببینم، از جا برخاستم و جلسه را ترک کردم. هرچند مورد اعتراض حاضران واقع شدم، اما اعتنایی نکردم و خود را با ناراحتی به حجره رساندم. روی پله نشستم، در حالی که سرم را به دیوار تکیه داده بودم، به خواب رفتم.
ناگهان خود را در سالنی نسبتاً بزرگ یافتم که تعدادی از علمای گذشته حضور داشتند و در صدر جلسه تختی قرار داشت و حضرت مولا علی (ع) روی آن تخت نشسته بودند. قنبر غلام حضرت و مالک اشتر و… نیز همراه آن حضرت بودند. حضرت امیر مرا مورد خطاب قرار داد و مرا با اسم به محضر خود فرا خواندند. با شوق وصف ناپذیری از جا برخاستم. لحظهای خود را در آغوش آن حضرت دیدم. آن حضرت مرا مورد لطف و محبت قرار دادند. من نیز امام را با همان خصوصیاتی که در روایات خوانده بودم، دیدم و لذت بردم. در همین حال بیدار شدم و با حالتی وصف ناپذیر خود را به جلسه رساندم و دیدم سرگرم همان عکس هستند. به آنان گفتم من نتیجه انتخابم را گرفتم. از آن لحظه به بعد، این موفقیتها در زندگی علمی نصیبم گشت.
آیا شنیده ای که حضرت رسول (ص) فرموده اند: «غُضُّو ابصارکم تَرَوُنّ العجائب»[5] یعنی چشمان تان را درویش کنید، حتماً عجائبی خواهید دید. آیا بر نامحرم چشم می بندیم؟ تا مظهر عجائب، علی را ببینیم؟
خوشا شما که علی را به تماشای چهره نامحرم عوض نمی کنید. اما این حرفها همه به کنار. جگرم، خراب برای علی اصغر می سوزد؛ برای طفل شش ماهه.
می خواهم سخنی بگویم سنگین و اساسی! می دانید، هر وقت دعای کمیل می خوانم و به این فراز دعا می رسم که «وَ جَمَعتَ بَینی و بَین اَهلِ بَلائِک» خیلی سوزم می گیرد! یعنی بین من و بین اهل بلایت جمع کردی. من از جهنم آن قدر نمی ترسم که از قرار گرفتن کنار «حرمله». آخ آخ آخ!
وقتی این فراز دعا را می خوانم همه لذت سخن گفتن با خدا فراموشم می شود. آنگاه که به امام سجاد علیه السلام خبر رسید که مختار قاتلان کربلا را کشته است، فرمودند حرمله چطور؟
باید با هم قراری بگذاریم! همین حالا علی اصغر در گهواره دل شکسته مان است. می خواهید برایش لالایی بخوانیم یا می خواهی تیر به گلویش بزنیم؟ استغفرالله! زبانم لال! وای!
امام صادق (ع): «نگاه به نامحرم تیری زهرآگین از سوی ابلیس است …»[6] این تیر زهرآلود ابلیس به کجا برخورد می کند؟ به قلب شما؟ به عرش خدا، به خیمه اهل بیت! به حضرت زینب سلام الله علیها، به گهواره علی اصغر یا به گلوی کوچک ایشان؛ وای! وای بر من که بخواهم حتی در خیالم هم با زینب کبری و علی اصغر چنان کنم که حرمله کرد. من و حرملگی؟
من و نگاه به نامحرم؟ من و تیر زدن به صید شش ماهه؟ آن هم در حرم؟ آن هم در کعبه دل؟ حرم امن الهی؟ من چه نسبتی با آل سعود دارم که در حرم امن الهی کسی مثل علی اصغر را با تیر مسموم برخاسته از چله ابلیس صید کنم.
ای خاک بر سر! ای وای! وای!
نا محرم هم فقط زن و مرد نا محرم نیست؛ چیز دیگری هم هست که باشد برای بعد: دنیایی که پدر سه طلاقه کرده است، مادر ما نیست؛ محرم ما نیست؛ ملک ری!
مهدی بیا! سخنرانی در مرکز اسلامی امام مهدی رم؛ محرم امسال