درآمد
شیعیان ما از اضافه گِل ما آفریده شدهاند؛ بنابراین اولاً «خوش» گِل هستند و دوم این که اگر غمی به اهل بیت برسد شیعیان را فرا میگیرد و لذا زخم هایی که به تن امام حسین و گلوی اصغر زده شد به ما هم زده شده است و آتشی در دل ما افشانده است که هرگز سرد نمیشود؛ زیرا هم گلیم و هم دل: امام صادق (ع): «الْمُؤْمِنُ … وَ أَرْوَاحُهُمَا مِنْ رُوحٍ وَاحِدَةٍ …».[1]
زیارت حضرت عباس
شاید برجسته ترین جمله زیارت حضرت ابوالفضل، این فراز باشد: «السَّلَامُ عَلَیک أَیهَا الْعَبْدُ الصَّالِحُ الْمُطِیعُ لِلَّهِ وَ لِرَسُولِهِ».[2]
مقام عبد
این «العبد» بالاترین مقامی است که میتوان کسی را با آن توصیف کرد؛ پس مقام «عبد» برای حضرت محمد (ص) بر مقام «رسالت» ایشان پیشتر آمده است: «اشهد ان محمداً عبده و رسوله».
صفت «الصالح» برای عبد، نشانگر این است که «عبد» در اینجا نمیتواند بر هر انسانی دلالت کند و منظور از عبد در اینجا، بنده خاص خدا است؛ همان که باید هر روز پنج بار در نماز که معراج مؤمن است، آنان را زیارت کرد؛ و این یک واجب قطعی شرعی است که هر روز پنج بار باید به حضرت عباس سلام داد؛ آن هم در نماز: «السلام علینا و علی عباد الله الصالحین».
مقام اطاعت
«المطیع» یعنی کسی که با شوق از کسی فرمان میبرد؛ نه تنها تبعیت کردن.
دستور الهی و دستور ولایی: «لله و لرسوله»
المطیع لله که معلوم است؛ دستورهای خدا داده است و مرجع تقلید میکوشد که آن «احکام خدا» را برای مقلدین خود بیان کند. اما مگر دستورهای رسول و اولی الامر، چیزی غیر از بیان کردن این دستورها است. در نگاه اول به نظر میرسد که این دو، دو تا باشند نه یکی؛ بنابراین خدا میفرماید: «یا أَیهَا الَّذینَ آمَنُوا أَطیعُوا اللَّهَ وَ أَطیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکمْ» نساء، 59. یعنی یکی وجوب اطاعت از «خدا» داریم و یکی وجوب اطاعت از «رسول و اولی الامر» که جانشین وی هستند.
تقویت گمان یکی بودن حکم خدا و حکم رسول خدا (ولیّ امر)
آیا اطاعت از رسول و اولی الامر، همان اطاعت از خداست؟ برای تأیید این مسأله قرآن میفرماید «مَنْ یطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطاعَ اللَّهَ» نساء، 80. هر کس که از رسول خدا فرمانپذیری کند، همانا از خدا فرمانپذیری کرده است. در معراج، خدا (جل جلاله) درباره امیرالمؤمنین (ع) به حضرت محمد میفرماید: «مَنْ أَطَاعَهُ أَطَاعَنِی». صدوق، محمد، امالی: 300. هر کس فرمانپذیر علی باشد، فرمانپذیر من است.
رد احتمال یکی بودن این دو
اما اگر ریزبینی کنیم، اطاعت از خدا غیر از اطاعت از رسول است. درست است که «احکام الهی» از طریق رسول خدا به ما میرسد، اما اینها را نمیتوان «احکام ولایی» یعنی حکم رسول خدا دانست؛ پس امام خمینی درباره تفاوت این دو میفرماید که اگر نماز را به «نیت اطاعت از رسول خدا» بخوانیم، باطل است؛ چون این حکم، حکم خدا است نه رسول خدا. پس دستورهایی هست که از آن رسول خدا است؛ نه از آن خدا؛ یعنی خدا تشریع و صدور حکم در این موارد را واگذار به رسولش کرده است.[3]
در بیانی دیگر خدا باز هم آشکارا بین حکم خدا و رسول خدا جدا کرده است: «وَ ما کانَ لِمُؤْمِنٍ وَ لا مُؤْمِنَةٍ إِذا قَضَى اللَّهُ وَ رَسُولُهُ أَمْراً أَنْ یکونَ لَهُمُ الْخِیرَةُ مِنْ أَمْرِهِمْ وَ مَنْ یعْصِ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ فَقَدْ ضَلَّ ضَلالاً مُبیناً» احزاب، 36. هر گاه خدا یا رسول خدا حکمی داشتند، مرد و زن مؤمن دیگر در آن کار اجازه گزینش دیگری ندارند.
اما آیا فهم مردم هم همین است و ما دچار جداسازی های وسواسی شدهایم؟ فهم ما اشتباه است؟ خب روز قیامت برخی از مردم آشکارا بین حکم خدا و رسول خدا جدا میکنند:
«یوْمَ تُقَلَّبُ وُجُوهُهُمْ فِی النَّارِ یقُولُونَ یا لَیتَنا أَطَعْنَا اللَّهَ وَ أَطَعْنَا الرَّسُولَا» احزاب، 66. «وَ قالُوا رَبَّنا إِنَّا أَطَعْنا سادَتَنا وَ کبَراءَنا فَأَضَلُّونَا السَّبِیلَا» احزاب، 67. ای کاش از خدا و از رسول خدا فرمان پذیری میکردیم. در ادامه نیز به دو گروه باطل که فرمانبرداری شده بودند، اشاره میشود: «سادة» که همان رؤسا هستند و کبراء که گویا همان مراجع تقلیدشان هستند.[4]
نتیجه؛ نفی حسبنا کتاب الله و حسبنا مرجع التقلید
پس معلوم میشود که احکام الهی و احکام ولایی، دو چیز اند؛ و نخستین اثر فهم درست این دو چیز، رسوا کردن شیطان است که اطاعت از خدا را شش هزار سال پذیرفت ولی حاضر با اطاعت از رسول خدا (حضرت آدم) نشد. چنان که در پایان سلسله انبیاء نیز برخی با گفتن حرف «حسبنا کتاب الله» حاضر به اطاعت از پیامبر و امیرالمؤمنین (علیهما السلام) نشدند و امروزه نیز برخی با گفتن «حسبنا مرجع التقلید» در پی نپذیرفتن امتداد «اولی الامر» در ولیّ فقیه هستند.
اولی الامر، گاهی غیبت مکانی دارد و باید نائب ایشان مانند «محمد بن ابوبکر در مصر» را فرمان پذیری کرد و گاه غیبت زمانی دارد و باید از امام خامنهای اطاعت کرد: «وَ أَمَّا الْحَوَادِثُ الْوَاقِعَةُ فَارْجِعُوا فِیهَا إِلَى رُوَاةِ حَدِیثِنَا فَإِنَّهُمْ حُجَّتِی عَلَیکمْ وَ أَنَا حُجَّةُ اللَّهِ عَلَیکمْ» طوسی، محمد، الغیبة، 291.
وگرنه در زیارت حضرت عباس طبق فراز کتاب «المقنعة» شیخ مفید، نمیگفتیم که ایشان مطیع حضرت رسول است؛ المطیع لله و لرسوله؛ زیرا اطاعت از نائب (جانشین) حضرت محمد (ص) همانند اطاعت از خود ایشان است؛ چون حضرت عباس (ع) در زمان حضرت محمد (ص) به دنیا نیامده بودند.
این اطاعت از رسول سخت تر از اطاعت از خدا است. زیرا اطاعت از رسول، مستقیماً و آشکارا با منافع ما درگیر میشود و همین جا است که راه شیاطین جن و انس از مؤمنین جدا میشود.
خب نگاه کنیم الان اطاعت از ولی فقیه آیا آسان است؟ چیز سادهای نیست؛ وگرنه عباس را با آن توصیف نمیکردند. مگر میشود حضرت عباس را در زیارت نامهاش به یک فضیلت ساده و دست یافتنی توصیف کرد؟
دشواری «امام»ی بودن
امام صادق (ع) درباره کسانی که به زبان میگویند «امام»ی هستند میفرماید: «یقُولُونَ: إِمَامٌ، أَمَا وَ اللَّهِ مَا أَنَا بِإِمَامٍ إِلَّا لِمَنْ أَطَاعَنِی، فَأَمَّا مَنْ عَصَانِی فَلَسْتُ لَهُ بِإِمَامٍ، لِمَ یتَعَلَّقُونَ بِاسْمِی؟» کلینی، محمد، کافی، 15: 820.
گرانیگاه زیارت حضرت عباس؛ مطیع بودن، یعنی توان خدایی کردن
برخی میگویند که حضرت عباس افراد زیادی را کشته است یا میتوانست بکشد. اما قدرت ایشان، چقدر است؟ آیا راست است که حریف همه بود؟ پس چرا نتوانستند آب بیاورند؟
خدا میفرماید: «یا دَاوُدُ أَبْلِغْ أَهْلَ أَرْضِی أَنِّی حَبِیبُ مَنْ أَحَبَّنِی وَ جَلِیسُ مَنْ جَالَسَنِی وَ … مُطِیعٌ لِمَنْ أَطَاعَنِی …».[5]
هر کس مطیع خدا باشد، خدا مطیع وی است؛ یعنی او مانند خدا، خدایی کند. آیا کسی حریف خدا هست؟ آیا خدا میتوانست برای طفلان امام حسین (ع) آب بیاورد؟ برای حضرت عباس، آب آوردن، مثل آبِ خوردن، بود؛ مثل «آب» نوشیدن. اگر کسی بپندارد که حضرت عباس نمیتوانست آب بیاورد، اما حتما میگوید که میتوانست آب بنوشد. پس چرا ننوشید؟ به همین سبب که نتوانست آب بنوشد، نتوانست آب بیاورد و آب بنوشاند.
هم آب نوشیدن حلال بود و هم آب آوردن و آب نوشاندن؛ اما عباس نتوانست هیچکدام را انجام بدهد؛ چرا؟ چون هر دو، ترک اولی بود، ترک وفا بود، ترک ادب بود، ترک نفوذ بصیرت بود. اما چگونه؟
خدا میخواست که قوانین جهان این گونه عمل کند؛ هر چند که میشد جور دیگری هم باشد، اما اولویت این بود. حضرت عباس (ع) فرمودند خدایا بگذار دست من بر زمین بیفتد و قول من بر زمین بیفتد، اما امر تو و قول تو و قانون و تدبیر تو بر زمین نیفتد. من بی حسین آب نمینوشم و بی رعایت اولویت ناموس آفرینش و قاموس تدبیر تو، آب نمیبرم و نمینوشانم: «إلهی أَقِمْنِی بِتَدْبِیرِک لِی عَنْ تَدْبِیرِی وَ [بـ]اخْتِیارِک لِی عَنِ اخْتِیارِی» ابن طاووس، علی، إقبال الأعمال، 1: 349.
بگذار قلب من تا ابد بسوزد اما ادب و وفای فرزند حیدر، کم نیاورد. مثل آب خوردن بود، اما آب نخورد و نبرد و سوخت و سوخت و همیشه میسوزد.
چشمانش خیلی قشنگ بود، قمر بنی هاشم بود؛ اما بصیرتش قشنگ تر بود؛ او «نافذ البصیرة»[6] بود و بصیرتش تنها این نبود که امان شم[7]ر را نپذیرفت؛ این که در تراز ابوالفضل (ع)، بصیرت نیست؛ این بدترین دشنام به ابوالفضل (ع) بود؛ او را کشت که دشمن در وی طمع کرده بود؛ او را کشت.
یادم ز وفای اشجع الناس آید / وز چشم ترم سوده الماس آید
آید به جهان اگر حسین دگری / هیهات برادر چو عباس آید!
متن سخنرانی ظهر تاسوعا، سفارت ایران، رم ــــــــــــــــ
[1]. کلینی، محمد، کافی، 3: 425
[2]. ». مفید، محمد، المقنعة: 471.
[3]. سه بیان از امام خمینی که نشان دهنده تفاوت احکام الهی و احکام ولایی است:
«وجوب إطاعة الرسول و أُولی الأمر؛ فإنّ إطاعتهما بما هی إطاعتهما، هی الائتمار بأوامرهم المربوطة بالوالی. و لیس المراد بها إطاعتهما فی الأحکام الإلهیة؛ ضرورة أنّ إطاعة الأوامر الإلهیة إطاعة للّه، لا إطاعة لهما، فلو صلّى قاصداً إطاعة رسول اللّه (صلّى اللّه علیه و آله و سلّم)، أو الإمام (علیه السّلام)، بطلت صلاته. نعم، إطاعة أوامرهم السلطانیة إطاعة للّه أیضاً؛ لأمره تعالى بإطاعتهم.» امام خمینی، کتاب البیع، 2: 639 و 640.
«ان لرسول اللّه صلى اللّه علیه و آله فی الأمة شئونا أحدها النبوة و الرسالة أی تبلیغ الأحکام الإلهیة من الأحکام الوضعیة و التکلیفیة حتى أرش الخدش و ثانیها مقام السلطنة و الرئاسة و السیاسة لأنه صلى اللّه علیه و آله سلطان من قبل اللّه تعالى، و الأمة رعیته و هو سائس البلاد و رئیس العباد، و هذا المقام غیر مقام الرسالة و التبلیغ، فإنه بما انه مبلغ و رسول من اللّه لیس له أمر و لا نهى، و لو أمر أو نهى فی أحکام اللّه تعالى لا یکون ذلک إلّا إرشادا إلى أمر اللّه و نهیه، و لو خالف المکلف لم یکن مخالفته مخالفة رسول اللّه بل مخالفة اللّه تعالى لأن رسول اللّه صلى اللّه علیه و آله لیس بالنسبة إلى أوامر اللّه و نواهیه ذا أمر و نهى بل هو مبلغ و رسول و مخبر عنه تعالى، کما ان أوامر الأئمة علیهم السلام و نواهیهم فی أحکام اللّه کذلک، و لیست أوامر النبی و الأئمة علیه و علیهم الصلاة و السلام و من هذه الجهة إلا کأوامر الفقهاء مقلدیهم، فقول الفقیه لمقلده: اغسل ثوبک عن أبوال ما لا یؤکل لحمه، کقول النبی و الأئمة علیهم السلام من حیث انه إرشاد إلى الحکم الإلهی و لیس مخالفة هذا الأمر إلا مخالفة اللّه لا مخالفة الرسول و الأئمة و الفقیه. و اما إذا أمر رسول اللّه أو نهى بما انه سلطان و سائس یجب إطاعة امره بما أنه أمره، فلو أمر سریة ان یذهبوا إلى قطر من الأقطار تجب طاعته علیهم بما انه سلطان و حاکم فإن أوامره من هذه الجهة کأوامر اللّه واجب الإطاعة و لیس مثل هذه الأوامر الصادرة عنه أو عن الأئمة إرشادا إلى حکم اللّه بل أوامر مستقلة منهم تجب طاعتها و قوله تعالى. أَطِیعُوا اللّهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکمْ، ناظر إلى تلک الأوامر و النواهی الصادرة عن الرسول و أولی الأمر، بما انهم سلطان و ولى على الناس و بما انهم سائس العباد». القواعد الفقهیة، ۱: ۵۰.
«و ثانیها: مقام السلطنة و الرئاسة و السیاسة؛ لأنه- صلّى اللَّه علیه و آله- سلطان من قبل اللَّه تعالى، و الأُمّة رعیته، و هو سائس البلاد و رئیس العباد، و هذا المقام غیر مقام الرسالة و التبلیغ، فإنه بما أنّه مُبلّغ و رسول من اللَّه لیس له أمرٌ و لا نهی، و لو أمرَ أو نهى فی أحکام اللَّه تعالى لا یکون ذلک إلّا إرشاداً إلى أمر اللَّه و نهیه، و لو خالف المکلّف لم یکن مخالفته مخالفة رسول اللَّه، بل مخالفته اللَّه تعالى؛ لأنّ رسول اللَّه- صلّى اللَّه علیه و آله- لیس بالنسبة إلى أوامر اللَّه و نواهیه ذا أمر و نهی، بل هو مبلّغ و رسول و مُخبِر عنه تعالى، کما أنّ أوامر الأئمّة- علیهم السلام- و نواهیهم فی أحکام اللَّه کذلک، و لیست أوامر النبی و الأئمّة- علیه و علیهم الصلاة و السلام- من هذه الجهة إلّا کأوامر الفقهاء مقلّدیهم، فقول الفقیه لمقلِّده: اغسل ثوبک عن أبوال ما لا یؤکل لحمه، کقول النبی و الأئمّة من حیث إنّه إرشاد إلى الحکم الإلهی، و لیس مخالفة هذا الأمر إلّا مخالفة اللَّه، لا مخالفة الرسول- صلّى اللَّه علیه و آله- و الأئمّة- علیهم السلام- و الفقیه. و أمّا إذا أمرَ رسول اللَّه أو نهى بما أنّه سلطان وسائس یجب إطاعة أمره بما أنّه أمرُه، فلو أمرَ سریةً أن یذهبوا إلى قطر من الأقطار تجب طاعته علیهم بما أنّه سلطان و حاکم، فإنّ أوامره من هذه الجهة کأوامر اللَّه واجبة الإطاعة، و لیس مثل هذه الأوامر الصادرة عنه أو عن الأئمة إرشاداً إلى حکم اللَّه، بل أوامر مستقلّة منهم تجب طاعتها، و قولُهُ تعالى: (أَطِیعُوا اللَّهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکمْ) ناظرٌ إلى تلک الأوامر و النواهی الصادرة عن الرسول و أُولی الأمر، بما أنهم سلاطین و أولیاء على الناس، و بما أنهم ساسة العباد». امام خمینی، بدائع الدرر: ۱۰۵ و ۱۰۶.
[4]. «السادة جمع سید و هو- على ما فی المجمع، المالک المعظم الذی یملک تدبیر السواد الأعظم و هو الجمع الأکثر، و الکبراء جمع کبیر و لعل المراد به الکبیر سنا فالعامة تطیع و تقلد أحد رجلین إما سید القوم و إما أسنهم». المیزان، 16: 346.
[5]. زین الدین (شهید ثانی)، علی، مسکن الفؤاد عند فقد الأحبة و الأولاد: 17 و 18.
[6]. «کان عَمُّنا العبّاسُ نافذَ البصیرة، صلب الایمان …» ابن نما حلی، جعفر، در سوگ امیر آزادی: 254. «روى أبو عمر البخاری عن المفضل بن عمر، أنه قال: قال الصادق علیه السلام: کان عمنا العباس بن علی نافذ البصیرة صلب الایمان جاهد مع أبی عبد اللّه و أبلى بلاء حسنا، و مضى شهیدا (عمدة الطالب، ص 349). ابن حیون، نعمان، شرح الأخبار فی فضائل الأئمة الأطهار 3: 191.
[7]. «فَقَالَ لَهُ [للشمر] الْعَبَّاسُ بْنُ عَلِی تَبَّتْ یدَاک یا عَدُوَّ اللَّهِ أَ تَأْمُرُنَا أَنْ نَتْرُک سَیدَنَا وَ أَخَانَا وَ نَدْخُلَ فِی طَاعَةِ اللُّعَنَاءِ وَ أَوْلَادِ اللُّعَنَاءِ». ابن نما حلی، جعر، مثیر الاحزان، 56.