ابرکاوی تحریف و ترور انقلاب اسلامی ایران/1

ابر انسان شناسیسالها است که روی این مساله بررسی های بسیار عمیقی انجام شده است و اسناد و تحلیل های موشکافانه ای فراهم شده است و اینک بر آنیم که آرام آرام بخشی هایی از آن را به مخاطبان «خاص» تقدیم کنیم تا روشن شود که چه کسانی چه نقشه هایی برای انقلاب داشتند و از مکر خداوند غافل بودند.

ابر انسان شناسی و ابرکاوی

ابرانسان شناسیمنظور از ابرکاوی، تحلیل بر اساس پردازه ای است که امیرالمؤمنین (ع) در تبیین انسان به کار برده اند:

«الْعُقُولُ أَئِمَّةُ الْأَفْکارِ وَ الْأَفْکارُ أَئِمَّةُ الْقُلُوبِ وَ الْقُلُوبُ أَئِمَّةُ الْحَوَاسِّ وَ الْحَوَاسُّ أَئِمَّةُ الْأَعْضَاءِ»[1] عقل ها، ائمه فکرها هستند، و افکار، ائمه دل ها هستند، و دل ها ائمه حسّ ها هستند، و حسّ ها، ائمه اعضا.

منظور از ابرانسان شناسی این است که انسان چه مراتب وجودی دارد و کدام یک از این مراتب هویت انسان، ارزش حیاتی و تعیین کننده دارد و کدام یک ارزش حیاتی ندارد، اما در رده مهمتری نسبت به سایر لایه های شخصیت انسان قرار داد.

منظور از عقل، همان امام درون و گوهر وجودی انسان است، نه اندیشه و «مُدرک کلیات». منظور از فکر، حرکت از معلومات برای رسیدن به مجهولات است و منظور از قلب، تولید انگیزه برای انجام عمل است. معنای «حس» و حواس سامانه عصبی انسان است که اطلاعات و دستور انجام عمل را به اعضاء می رساند[2] و معنای اعضاء نیز انجام دهندگان کار مانند دست و پا و چشم و گوش و زبان و پوست و … است.

تمثیلی برای تبیین ابرانسان شناسی

بدن انسان مثل بدنه ماشینیی است که امکان قرار گرفتن سایر ابعاد شخصیت انسان بر آن را فراهم می کند و حرکت به کمک آن ممکن است. حواس انسان، شبیه سامانه انتقال پیام نیاز به نیرو در ماشین است و قلب انسان، کانون حب و بغض و کشش و رانشی است که نقش مکینه محرکه را در ماشین به عهده گرفته است[3]. و انگیزه حرکت و سکون و فریاد و سکوت انسان را تولید می کند. فکر با اندیشیدن، گزاره های صادق و کاذب را به ما نشان می دهد، کاری که در طراحی ماشین، به عهده چراغ ماشین نهاده شده است، تا در تاریکی، راه هموار و ناهموار و خطرات مسیر را بنماید. تا اینجای انسان شناسی، در آثار بزرگان معاصر و گذشتگان هم آمده است. اما نکته بسیار کلیدی در ابرانسان شناسی، توجه به حوزه «عقل» به عنوان امام درون و ابرعمق است.

نقش عقل در مثال ما چیزی فراتر از حوزه اختصاصی ماشین است. از این جهت، از منظر ما، نام خودرو، نام نامناسبی برای ماشین است. و تفاوت انسان که خودرو است با ماشین که خودنرو است، در همین عنصر «عقل» است. در حقیقت عقل نقش راننده ماشین را بر عهده دارد و با شناخت دقیق نقاط قوت و ضعف بدنه و موتور و چراغ ماشین، باعث مدیریت زیرمجموعه خود؛ یعنی فکر، قلب و بدن برای تحقق حرکت متناسب به سمت مقصد می شود.

ماشین بدون راننده یا چیزی که نقش راننده را ایفا کند، امکان حرک به سمت مقصد ندارد، و اگر راننده ای مست باشد، یا جاده را نشناسد یا نتواند بین اجزای ماشین رابطه مناسبی را برقرار کند، امکان رسیدن به مقصد نیست.

ابر جامعه شناسی

نگاه ابرانسان شناختی، در ابرجامعه شناسی اهل بیت، به شدت برجسته شده است؛ چنانکه اگر کسی فاقد ولایت باشد، تمام خیرات وی هم ارزشی ندارد و روایات عجیبی[4] می گوید که اگر کسی ولایت ابرعمق جامعه؛ یعنی امام حق را نپذیرد، مانند کسی است که سوار بر قطاری شده است و تمام آداب و قوانین یک مسافر خوب را رعایت می کند، اما مسیر حرکت قطار به سمت دره سقوط است؛ چون کسی که در جایگاه عقل و راننده قطار نشسته است، چنین می خواهد.

شخصی به امام صادق (ع) عرض کرد[5]: «من در معاشرتم با مردم به شگفتی افتاده ام، چون کسانی را می بینم که فلان و فلان را به سرپرستی برگزیده اند، اما راستگو، وفادار به عهد و پیمان و امانتدارند؛ و از آن سو هم مردمانی را می بینم که شما را به ولایت و سرپرستی برگزیده اند، اما مثل آنان راستگویی، عهد شناسی و امانتدار نیستند…». آنگاه امام صادق (ع) در تحلیلی استراتژیک، مساله عمق و سطح را مطرح می کنند؛ کسانی که ولیّ امرشان الهی است، و عمق استراتژیک شان آباد و نورانی است، خداوند سطح شان را نیز از ظلمت به در می آورد: «اللَّهُ وَلِی الَّذِینَ آمَنُوا یخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَی النُّور»[6] و کسانی که در عمق استراتژیک (حوزه ولیّ امر) دچار طاغوت شده اند، این طاغوت ها، در نهایت، سطح نورانی آنان را نیز به ظلمت می آلایند و دچار ظلمت در عمق و سطح، خواهند شد: «وَ الَّذِینَ کفَرُوا أَوْلِیائُهُمُ الطَّاغُوتُ یخْرِجُونَهُمْ مِنَ النُّورِ إِلَی الظُّلُمات». البته تاکید شدید می شود که معنای این عقل، به هیچ وجه، ذهن و قدرت اندیشیدن یا مُدرک کلیات نیست.

اگر کسی دارای عمق استراتژیک باشد؛ یعنی عقل داشته باشد، به طور طبیعی، به سمت عقل جامعه/ اجتماع کشیده می شود؛ زیرا نهایت سنخیت بین عقل فرد و عقل جامعه وجود دارد. لذا این روایت مورد نظر در ابرانسان شناسی، سلول بنیادین ابرجامعه شناسی (جامعه شناسی استراتژیک) نیز هست. و البته با روایت و آیات بسیاری قابل تبیین است که از حوصله این سطور خارج است.

تبیین ابرکاوانه تحریف و ترور در انقلاب اسلامی در قسمت بعدی

——————————————————————————————

[1]. مجلسی، محمد باقر، بحار الانوار، ج 1، ص 96 و نیز نوری، حسین، مستدرک‏الوسائل، ج 11، ص 207.

[2]. امام صادق علیه السلام در توحید مفضل درباره تبیین «حواس» می فرمایند: «… فَجُعِلَ الْحَوَاسُّ خَمْساً تَلْقَى خَمْساً لِكَيْ لَا يَفُوتَهَا شَيْ‏ءٌ مِنَ الْمَحْسُوسَاتِ فَخُلِقَ الْبَصَرُ لِيُدْرِكَ الْأَلْوَانَ فَلَوْ كَانَتِ الْأَلْوَانُ وَ لَمْ يَكُنْ بَصَرٌ يُدْرِكُهَا لَمْ يَكُنْ مَنْفَعَةٌ فِيهَا وَ خُلِقَ السَّمْعُ لِيُدْرِكَ الْأَصْوَاتَ …». توحید المفضل، ص 59، 60 و 61؛ و نیز بحارالأنوار، ج 3، ص 69 و70.

[3]. امام خامنه ای در 25 اردیبهشت 86 به تبیین حوزه فکر (نمایانگر مسیر زندگی) و حوزه قلب چنین اشاره می کند: «جاده ای نیاز داریم؛ این جاده، همان واجبات و ترک محرمات است. ایمان قلبی موتور حرکت در این راه است؛ ملکات اخلاقی و فضائل اخلاقی، آذوقه و توشه ی این راه است، که راه و حرکت را برای انسان آسان و تسهیل می کند؛ سرعت می بخشد».

[4]. امام باقر علیه السلام: «قال الله تبارک و تعالی: لأعذبنّ کل رعیة فی الاسلام دانت بولایة کل امام جائر لیس من الله، و ان کانت الرعیة فی اعمالها برة تقیة؛ و لأعفونّ عن کل رعیة فی الاسلام دانت بولایة کل امام عادل من الله، و ان کانت الرعیة فی انفسها ظالمة مسیئة» کلینی، محمد، اصول کافی، ج 1، ص 376. امام خامنه ای در تاریخ 20 تیر 1369 در استناد به این حدیث بیان بسیار عمیق و دقیقی دارند: «شاید این حدیث را ماها بارها گفته‏ایم و شنیده‏ایم و نقل کرده‏ایم که «لاعذّبنّ کلّ رعیة فی‏الاسلام أطاعت إماما جائرا لیس من اللَّه عزّ و جل و ان کانت الرّعیة فی اعمالها برّة تقیة و لاعفونّ عن کلّ رعیة فی‏الاسلام أطاعت اماما هادیا من اللَّه عزّ و جل و ان کانت الرّعیة فی اعمالها ظالمة مسیئة؛ حاصل، این‏که اگر دستگاه مدیریت جامعه، صالح و سالم باشد، خطاهای متن جامعه، قابل اغماض است و در مسیر جامعه، مشکلی به‏وجود نخواهد آورد. اما اگر مدیریت و رأس جامعه، از صلاح و سلامت و عدل و تقوا و ورع و استقامت دور باشد، ولو در میان مردم صلاح هم وجود داشته باشد، آن صلاح بدنه‏ی مردم، نمی‏تواند این جامعه را به سرمنزل مطلوب هدایت کند. یعنی تأثیر رأس قله و هرم و مجموعه‏ی مدیریت و دستگاه اداره کننده در یک جامعه، این‏قدر فوق‏العاده است. این است که ما روی مسأله‏ی غدیر، این‏قدر تکیه می‏کنیم. البته آقایان و بخصوص مسؤولان، این نکته را توجه داشته باشند که اگر ما بر نقش مدیریت و سرپرستی در جامعه‏ی اسلامی تکیه می‏کنیم و آن را “تعیین‏کننده” معرفی می‏نماییم، با یک گزینش، قضیه تمام نمی‏شود.»

[5]. عبدالله بن أبی یعفور قال: «قلت لأبی عبدالله (ع): انی أخالط الناس فیکثر عجبی من أقوام لا یتولَّونکم و یتولَّون فلاناً و فلاناً؛، لهم أمانة و صدق و وفاء؛ و أقوام یتولَّونکم لیست لهم تلک الأمانة و لا الوفاء و لا الصدق؛ قال: فاستوی ابوعبدالله جالسا فأقبل علی کالغضبان ثم قال: لا دین لمن دان اللَّه بولایة امام جائر لیس من اللَّه؛ و لا عتب علی من دان اللَّه بولایة امام عادل من اللَّه؛ قلت: لا دین لأولئک و لا عتب علی هؤلاء؟ قال: نعم لا دین لأولئک و لا عتب علی هؤلاء! ثم قال الا تسمع لقول اللَّه عز و جل “اللَّهُ وَلِی الَّذِینَ آمَنُوا یخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَی النُّورِ” یعنی من ظلمات الذنوب إلی نور التوبة و المغفرة، لولایتهم کلَّ امام عادل من اللَّه عز و جل؛ و قال: “وَ الَّذِینَ کفَرُوا أَوْلِیاؤُهُمُ الطَّاغُوتُ یخْرِجُونَهُمْ مِنَ النُّورِ إِلَی الظُّلُماتِ” إنما عنی بهذا أنهم کانوا علی نور الإسلام، فلمّا ان تولّوا کلّ إمام جائر لیس من اللَّه عزّ و جلّ، خرجوا بولایتهم من نور الإسلام إلی ظلمات الکفر؛ فأوجب اللَّه لهم النار مع الکفار؛ “فأولئک أصحاب النّار هم فیها خالدون». کلینی، محمد، اصول کافی، ج 1. ص 375. روایت «احسن الحال»: «وَ عَنِ الصَّفَّارِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ الْحُسَيْنِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنِ الْحَسَنِ بْنِ بَرَّةَ عَنْ إِسْمَاعِيلَ بْنِ عَبْدِ الْعَزِيزِ عَنْ أَبَانٍ عَنْ أَبِي بَصِيرٍ قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع مَا فَضْلُنَا عَلَى مَنْ خَالَفَنَا فَوَ اللَّهِ إِنِّي أَرَى الرَّجُلَ مِنْهُمْ أَرْخَى بَالًا وَ أَنْعَمَ عَيْشاً وَ أَحْسَنَ حَالًا وَ أَطْمَعَ فِي الْجَنَّةِ قَالَ فَسَكَتَ عَنِّي حَتَّى كُنَّا بِالْأَبْطَحِ مِنْ مَكَّةَ وَ رَأَيْنَا النَّاسَ يَضِجُّونَ إِلَى اللَّهِ قَالَ يَا أَبَا مُحَمَّدٍ هَلْ تَسْمَعُ مَا أَسْمَعُ قُلْتُ أَسْمَعُ ضَجِيجَ النَّاسِ إِلَى اللَّهِ قَالَ مَا أَكْثَرَ الضَّجِيجَ‏ وَ الْعَجِيجَ وَ أَقَلَّ الْحَجِيجَ وَ الَّذِي بَعَثَ بِالنُّبُوَّةِ مُحَمَّداً وَ عَجَّلَ بِرُوحِهِ إِلَى الْجَنَّةِ مَا يَتَقَبَّلُ اللَّهُ إِلَّا مِنْكَ وَ مِنْ أَصْحَابِكَ خَاصَّةً قَالَ ثُمَّ مَسَحَ يَدَهُ عَلَى وَجْهِي فَنَظَرْتُ فَإِذَا أَكْثَرُ النَّاسِ خَنَازِيرُ وَ حَمِيرٌ وَ قِرَدَةٌ إِلَّا رَجُلٌ بَعْدَ رَجُلٍ»‏. الخرائج و الجرائح، ج‏2، ص821.

[6]. بقره، 257.

همچنین ببینید

ابرفقه

دید فلسفی، فقهی و ابرفقهی به تَک‌پند خدا؛ قیام و انقلاب

معمای پیچیده: اول عقل و قیام و سپس فکر ابرفقه نمی‌گوید «نخست اندیشه، سپس اقدام» …

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *