امام شناسی و مردم شناسی استراتژیک

untiteledهمه دنیا در برابر آخرت در حد صفر است و معیار خوشبخت یا بدبخت بودن افراد و جوامع، در کمال انسان است. زندگی دنیا ارزش ذاتی ندارد و مقدمه ای برای آخرت است. در عین حال، هیچ تضادی بین خوشبختی آخروی و خوشبختی دنیایی نیست و اسلام برای تأمین خوشبختی دنیایی نیز آمده است و جهان تراز ولایی، بسیار پیشرفته تر و عادلانه تر و منضبط تر از تصور است؛ اما به دلیل تراکم فشار طواغیت برون و درون، دست یافتن به نظام تراز دنیایی و اخروی ولایی، زمان بر است. با این مقدمه، به ابرشناسی افراد و جوامع خوب یا بد می پرداریم:

اصل هویت جامعه به عقل جامعه؛ یعنی امام است و اگر امام جامعه در جایگاه خودش باشد و ما بتوانیم امام را در این وضعیت ایتمام کنیم، نگرانی حیاتی نخواهیم داشت. بنابراین، حیاتی و نجات بخش بودن امام، برای جامعه، همانند حیاتی و نجات بخش بودن عقل در فرد است:

حضرت محمد (ص) درباره جایگاه امام جامعه می فرماید:

و أَنَّ مَنْ مَاتَ وَ لَمْ یعْرِفْ إِمَامَ زَمَانِهِ مَاتَ مِیتَهً جَاهِلِیهً فَقَالَ إِنَّ هَذَا حَقٌّ کمَا أَنَّ النَّهَارَ حَق.[۱] هان که آنکه بمیرد و امام زمانش را نشناسد، به مرگ جاهلی مرده است و سپس فرمود این مطلب حق است، چنانکه روز حق است!

ابرنگاه انسان شناختی و جامعه شناسی اهل بیت، کاملاً برجسته شده است؛ چنانکه اگر کسی فاقد ولایت باشد، تمام خیرات وی هم ارزشی ندارد و روایات شگفتی[۲] می گوید که اگر کسی ولایت عمق جامعه؛ یعنی امام حق را نپذیرد، مانند کسی است که سوار بر قطاری شده است و تمام آداب و قوانین یک مسافر خوب را رعایت می کند، اما مسیر حرکت قطار به سمت دره سقوط است؛ چون کسی که در جایگاه عقل و راننده قطار نشسته است، چنین می خواهد.

برای روشن شدن این مساله، به روایتی اشاره می کنیم. شخصی به امام صادق (ع) [۳] عرض کرد:

من در معاشرتم با مردم به شگفتی افتاده ام، چون کسانی را می بینم که فلان و فلان را به سرپرستی برگزیده اند، اما راستگو، وفادار به عهد و پیمان و امانتدارند؛ و از آن سو هم مردمانی را می بینم که شما را به ولایت و سرپرستی برگزیده اند، اما مثل آنان راستگویی، عهد شناسی و امانتدار نیستند.

آنگاه امام صادق (ع) با حالتی خشمناک برنشست و فرمود کسی که ولایت حق را نپذیرفته است، اصلا دین ندارد و کسی که ولایت حق را پذیرفته است هیچ ملامتی بر وی نیست. راوی می گوید پرسیدم آن ها دین ندارند و بر این ها ملامت نیست؟! آنگاه امام صادق با استناد به قرآن، مساله را ابرکاوی می کنند: کسانی که ولیّ امرشان الهی است و عمق استراتژیک شان آباد و نورانی است، خداوند سطح شان را نیز از ظلمت به در می آورد: «اللَّهُ وَلِی الَّذِینَ آمَنُوا یخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَی النُّور»[۴] و کسانی که در عمق استراتژیک (حوزه ولیّ امر) دچار طاغوت شده اند، این طاغوت ها، در نهایت، سطح نورانی آنان را نیز به ظلمت می آلایند و دچار ظلمت در عمق و سطح، خواهند شد: «وَ الَّذِینَ کفَرُوا أَوْلِیائُهُمُ الطَّاغُوتُ یخْرِجُونَهُمْ مِنَ النُّورِ إِلَی الظُّلُمات». البته تاکید شدید می شود که معنای این عقل، به هیچ وجه، ذهن و قدرت اندیشیدن یا مُدرک کلیات نیست.

اگر کسی دارای عمق استراتژیک باشد؛ یعنی عقل داشته باشد، به طور طبیعی، به سمت عقل جامعه کشیده می شود؛ زیرا نهایت سنخیت بین عقل فرد و عقل جامعه وجود دارد.

مرتبه شناسی دین و دینداران

ستون دین نماز است؛[۵] تا جای که جداگر بین کفر و ایمان، نماز معرفی شده است.[۶] این یک گام از معرفی دین. گام بالاتر در معرفی دین چیست؟

امام صادق فرمودند که به طول رکوع و سجود کسی نگاه نکنید که بسا به سبب عادت باشد، بلکه به راستگویی و ادای امانتش نگاه کنید؛[۷] آری وفای به عهد و راستگویی، از علائم بسیار مهم مسلمانی است، تا جایی که رسول خدا (ص) فرموده‌اند: آن کس که امانتدار نیست، ایمان ندارد و آنکه عهد شناس نیست، دینی ندارد.[۸] با این حال، برخی از شیعیان بر خلاف برخی از اهل سنت، اهل کتاب و حتی بی دین ها، دچار فقر محسوسی در این حوزه هستند:

بر این اساس، ویژگی‌های مهم مسلمانی در برخی از شیعیان کمرنگ است و همین امر، اروپایی ها را نسبت به زندگی در ایران، دچار مشکلاتی می کند. اکثر خارجی ها و بسیاری از ایرانی‌ها، در زندگی روزمره خود در ایران، احساس آرامش و بهداشت هیجانی ندارند و تضادی بین احساس طمانینه و احساس آشفتگی هیجانی دارند و به طلاطم روانی دچارتر می‌شود. در نگاه نخست، نوعی دوچهرگی عمومی در مردم ایران گمان می رود؛ این یک «واقعیت» است؛ اما «حقیقت» چیست؟ به نظر می رسد عبارت «اسلام را در شرق و مسلمانی را در غرب یافتم»، فاقد ارزش ابردانی است. زیرا غربی ها و کلاً بالاشهریان، عموما مشهور به صداقت، وفای به عهد و امانتداری هستند (البته حساب دولتهای آنان جدا است) و از سویی روایات بسیاری از رسول خدا و ائمه اطهار، بر آن است که ارزش دین به نماز و روزه نیست، بلکه به راستگویی و پیمانداری و امانتداری است. پس تکلیف دیندرای برخی از شیعیان چه می شود؟

شخصی به امام صادق (ع) عرض کرد:[۹] من در معاشرتم با مردم به شگفتی افتاده ام، چون کسانی را می بینم که فلان و فلان را به سرپرستی برگزیده اند، اما راستگو، وفادار به عهد و پیمان و امانتدارند؛ و از آن سو هم مردمانی را می بینم که شما را به ولایت و سرپرستی برگزیده اند، اما مثل آنان راستگویی، عهد شناسی و امانتدار نیستند.  پاسخ امام صادق (ع)  در استناد به آیه «الله ولی الذین آمنوا …» را دیدیم.۱۰]

پرسش این است که یک شیعه دچار لغزش در راستگویی، امانتداری و وفای به عهد، بهتر است یا یک سنی ای که کمتر دچار این لغزشها می شود؛ به عبارت دیگر، یک فرد بی ولایت اما با اخلاق اجتماعی قوی تر، بهتر است یا یک فرد ولایی با اخلاق اجتماعی ضعیف تر؟ درست است که ارزش راستگویی و امانتداری، نسبت به طول دادن رکوع و سجود نماز ، بیشتر است، اما نه اینکه از همه چیز مهمتر باشد؛ حتی از عمق استراتژیک. بلکه تمام خیرها نیز، از عقل داشتن ارزش کمتری دارد. در این باره سخنان شگرفی از رسول الله (ص) و ائمه معصومین (ص) وجود دارد:

إِنَّمَا یُدْرَکُ الْخَیْرُ کُلُّهُ بِالْعَقْلِ وَ لَا دِینَ لِمَنْ لَا عَقْلَ لَهُ وَ أَثْنَى قَوْمٌ بِحَضْرَتِهِ عَلَى رَجُلٍ حَتَّى ذَکَرُوا جَمِیعَ خِصَالِ الْخَیْرِ فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص کَیْفَ عَقْلُ الرَّجُلِ فَقَالُوا یَا رَسُولَ اللَّهِ نُخْبِرُکَ عَنْهُ بِاجْتِهَادِهِ فِی الْعِبَادَهِ وَ أَصْنَافِ الْخَیْرِ تَسْأَلُنَا عَنْ عَقْلِهِ فَقَالَ ص إِنَّ الْأَحْمَقَ یُصِیبُ‏ بِحُمْقِهِ أَعْظَمَ مِنْ فُجُورِ الْفَاجِر.[۱۱]

تمام نیکی ها تنها با عقل دست یافتنی است و کسی که عقل ندارد، دین ندارد؛ گروهی در محضر رسول خدا مردی را ستودند تا اینکه تمام ویژگی های خوب را در وی برشمردند، آنگاه رسول الله (ص) فرمودند: عقل او چگونه است؟ گفتند: یا رسول الله! از کوشش او در عبادت و انواع خوبی ها به شما می گوییم و شما از عقل او می پرسید! آنگاه رسول خدا فرمود: براستی که احمق به سبب نادانی اش، مصیبتی عظیمتر از ستم یک انسان فاجر به وجود می آورد … . درباره عقل برون (امامت و ولایت) هم مساله بر همین مدار است؛ یعنی کسی که فاقد ولایت باشد، تمام اصناف خیرش هم ارزش ندارد و روایات عجیبی[۱۲] در این زمینه هست. البته تاکید شدید می شود که معنای این عقل، به هیچ وجه، فکر و قدرت اندیشیدن یا مُدرک کلیات نیست.

اگر کسی دارای عمق رهبری باشد؛ یعنی عقل داشته باشد، به طور طبیعی، به سمت عقل اجتماع کشیده می شود؛ زیرا نهایت سنخیت بین عقل فرد و عقل جامعه وجود دارد. و کسی که عقل اجتماع و ولایت اهل بیت (ع) را بپذیرد، بهتر از کسی است که اخلاق اجتماعی خوبی دارد ولی ولایت اهل البیت را ندارد. شاید بتوان گفت، علت اینکه برخی از برادارن اهل سنت، نسبت به ظاهر نماز یا قرآن، اهمیت بیشتری نسبت به برخی از شیعیان می‌دهند، این است که مسائل غیر تعیین کننده، عامل دل‌خوشی آنان باشد و دیگر به ولایت الهی فکر نکنند. ولی شیعیان در اینگونه مسائل سطحی، دچار هجمه سنگین شیطان می‌شوند. از این رو برادران اهل سنت هم قطعا اقرار خواهند کرد که یک اروپایی (غیر سیاستمدار) در وفای به عهد و راستگویی، مراقب تر از یک برادر مسلمان سنی است.

ابرکاوی عدل و ظلم؛ کلان و خرد

شیاطین جن و انس، به دنبال نابودی سعادت انسان هستند و دشمن در طراحی خود، اول به اهداف اولویت‌دار حمله می‌کنند، وقتی سامانه گردش خون یا عصبی را از کار انداخت، به همه چیز رسیده است؛ پس دشمن در گام اول، عمق حیاتی و کانون رهبری یک فرد یا جامعه را هدف می‌گیرد؛ یعنی، عقل فرد و عقل جمع (ولیّ‌امر) را. اگر بتوانند عمق استراتژیک فرد را تصاحب کنند، برای پایداری این غصب و اشغال، باید سعی کنند که سطح آن جامعه را به عنوان ابزار فریب، در وضعیت نسبتا رضایت بخشی قرار دهند. یعنی ظلم کلان از سوی ظالمی که قدرت مطلق ندارد، وقتی پایدار است که با عدل خرد توام باشد. اما اگر شیاطین نتوانستند، عقل اجتماع و عمق حیاتی جامعه را هدف قرار بدهند، به تخریب شدید سطح می پردازند، تا هم زهر خود را ریخته باشند و هم اینکه با تخریب ظواهر جامعه و فرد، از الگو شدن آن فرد و جامعه جلوگیری کنند.

فرض کنید مصدومی را با بدنی زخمی، چاک خورده و خون‌آلود به بیمارستان می برند. اگر پزشکی بی تعهدی باشد، به دنبال منافع خود خواهد رفت، ولی ناگزیر است درمان خرد (عدالت خرد) را در حق وی انجام دهد. بنابراین، ابتدا خون صورت او را می‌شویند، سپس چاکهای بدنش را بخیه می‌کنند و سر و صورت او را مرتب می‌کنند و اگر قائل به عدالت در حوزه میانی باشند، احیانا برای زود رسوا نشدن، لیبرالیزم خام یا کاپیتالیزم خام را رها می‌کنند و تامین اجتماعی هم به مردم هدیه می‌دهند؛ یعنی شکستگی دست و پای وی را هم درمان می‌کنند؛ اما اگر این بیمار به یک طبیب معتقد به عدالت و درمان درست سپرده شود، ابتدا نقاط استراتژیک (حیاتی) مثل مغز و قلب را کنترل می‌کنند و بعد درمان میانی مثل شکستگی و خونریزی سطحی و در پایان به درمان آسیبهای سطحی رو می‌آورند. اما همراه بیمار داوری معکوسی نسبت به این دو طبیب دارد؛ یعنی طبیب اولی را که ظواهر بیمار را درمان کرده است، تحسین می کند و حتی اگر بیمار بمیرد، می گوید طبیب کم نگذاشت، عمر بیمار ما به دنیا نبود و همراهان مورد دوم می گویند، این طبیب خیلی کوتاهی کرد و به اگر عمر بیمار ما به دنیا نبود، این طبیب او را کشته بود!

مثالی دیگر: فرض کنیم که دو دزد، یکی راهی خانه یک شیعه می شود و دیگری وارد خانه یک سنّی. دزدها سعی می کنند که ابتدا ارزشمند ترین چیز خانه، یعنی گاوصندوق پول و اوراق بهادار (عمق رهبری) را به سرقت ببرند. دزدی که وارد خانه شیعه شده است، هر چه می کوشد، نمی تواند عمق استراتژیک شیعه (گاوصندوق) را سرقت کند، او مایوس از این شکست بزرگ، اقدام به آسیب زدن به یخچال یا دزدیدن تلویزیون و خرابی اثاث منزل می کند یا از خشم، دفتر مشق بچه صاحب خانه را خط می زند یا قدری روسری عروسک کودک خانه را با همان دیلمی که گاوصندوق را بازنکرده بود، به بالا می برد تا حجاب وی غیر اسلامی شود! اما دزدی که وارد خانه برادر سنی شده است، موفق می شود گاو صندوق را باز کند و عمق حیاتی خانه را بدزدد. وقتی یک ناظر ناآشنا به مبانی ابردانش، وارد این دو خانه می شود؛ با دیدن فضای ویران خانه شیعه، بلافاصله برای بیچارگی وی ابراز تاسف می کند. اما وقتی به خانه برادر سنّی می رود، با خوشحالی وضعیت خوب خانه را به وی تبریک می گوید؛ غافل از اینکه بهم ریختگی و شکستن چند اثاث، تا وقتی که اساس خانه؛ یعنی گاوصندوق، بر جا است، سبب بیچارگی کسی نیست. اما وقتی گاوصندوق خانه و اسناد بهادار سرقت شد، حتی اگر همه وسایل خانه سر جایش باشد، باز بیچارگی بیداد می کند.

مردم شریف اروپا از عمق حیاتی و تعقل درست[۱۳] فردی و اجتماعی محروم شده‌اند و در قبال این ظلم کلان، قدری عدالت و رفاه خرد، در سطوح پیرامونی تر، به دست آورده‌اند. آنان مزین به برخی ویژگیهای مثبت اخلاق اجتماعی مثل راستگویی، قانون‌گرایی و … هستند. البته این خصائص در دولتمردان و حاکمیت غربی نیست. اگر شیاطین، مردم اروپا را از امنیت نسبی و آسایش دور کنند، آنگاه چه بسا بر ضد بی عدالتی قیام کنند و کم کم نسبت به اصالت از دست رفته شان هم بیدار شوند و در جستجوی عمق استراتژیک جامعه یعنی امام زمان و سعدت حقیقی شان هم برآیند. پس این عدالت خرد، راز بقای ظلم کلان است.

رضاخان دین را نابود می کرد و ناموس مردم را کشف حجاب می‌کرد، جامعه را از دین و حقیقت ولایت و مسلمانی و بهره مندی از ظهور امام زمان (عج) فاصله می‌داد، اموال عمومی را چپاول می‌کرد و حتی عدالت در سطح میانه هم از آنان دریغ می‌کرد، در عوض اگر نانوایی نان بدی می‌پخت، او را در تنور می‌انداخت تا مردم در سطح خرد، احساس امنیت و بهداشت اجتماعی کنند؛ و مثلا قیمت کبریت را در بندرعباس و تهران یکی نگه می‌داشت تا تحسین مردم را برانگیزد! کاری که می‌گویند صدام هم در عراق می‌کرد. سعودی ها هزار و یک ظلم کلان به ملت خود و سایر ملل منطقه می‌کنند ولی در عوض مردم را به نماز سروقت و پرهیز از دزدی خرد وامی‌دارند.

مکر «ویرانی عمق و آبادی سطح» و خطرات آن

در تامین هدف نهایی شیطان؛ یعنی خسران دنیا و آخرت، فقط آبادی سطح رهپایی و رهکاری (بدن: حس و عضو) کافی است. بنابراین در طراحی تدبیر «ویرانی عمق و آبادی سطح»، علاوه بر نابودی عمق رهبری، سطح رهدانی (فکر و اعتقاد) و سطح رهرانی (قلب) هم تخریب می شود. در واقع شیاطین، هر چه[۱۴] را مربوط به دین است، دشمن می دارند؛ حتی با آسایش و لذت بدنی دینی هم مخالفند؛ یعنی شیاطین سعی می کنند شما هنگامی که برای رضای خدا دست به خوردن و آشامیدن یا حتی التذاذات جنسی مشروع می زنید، مانع تراشی کنند.

قوّت سطوح مشهود (عضو و حس) در صورتی که با فقدان عمق استراتژیک، همراه شود دو خطر عظیم را در پی دارد؛ یکی تصاعد غفلت از خوشبختی حقیقی و دیگری اسوه سازی کاذب.

وقتی شیاطین موفق شدند تا برخی از افراد یا جوامع را دچار تباهی عقل یا ولیّ‌امر، کنند، بهتر آن است که آنان را در سطح تقویت کرده، ظاهرا اعجاب انگیزی به بدن فرد و بدن و ظاهر جامعه بدهند. [۱۵] در این حالت، چنین فرد و جامعه ای، مانند ماشین پرقدرت و سرعتی است که راننده (عقل و ولیّ‌امر) مناسبی ندارد. در این حالت، فرد یا جامعه، با سرعت و قدرت بیشتری به سمت بدبختی حرکت می کند. علاوه بر خطر غفلت تصاعدی که یک امر درونی آن افراد یا جوامع است، خطر اسوه سازی کاذب تدبیر «ویرانی عمق و آبادی سطح» یک خطر اجتماعی و نظام مند است. در این حال، فرد و جامعه مبتلا به ظلم استراتژیک، سطح رهپایی و رهکاری خود را آباد کرده، مطلوب به چشم می آید؛ یعنی در نگاه سطحی، ظرفیت الگو شدن می یابد.

از سوی دیگر، نظام های حق، که دارای عمق استراتژیک بوده، و ظرفیت حقیقی الگودهی دارند، دچار حملات شدیدی از سوی طواغیت در حوزه سطح رهپایی و رهکاری (بدنه) خود می شوند. فراموش نکنیم که همین حملات سنگینی که اینک سطح انقلاب اسلامی را آسیب می زند، قادر بود که امت ۱۲۴ هزار پیامبر را به گمراهی درعمق بکشاند؛ یعنی همان دیلم بزرگی که در گاوصندوق غیر انقلابیون را می درد، روسری یک زن انقلابی را قدری بالاتر می برد.

در این حالت، نظام های برتر، به دلیل دکور و سطح هویت نامناسبتر، ظرفیت دلبری و الگو شدن را از دست می دهند. و از آنجا که انسان‌ها همواره با سطح هویت و عناصر تمدنی یکدیگر تماس دارند، نظام هایی می توانند مرجعیت تبادلات و ارتباطات بیشینه را به دست آورند که برتری در سطوح پیرامونی تر داشته باشند. لذا آمریکا، اروپا و ژاپن، با برتری سطحی، خود را به الگوی جوامع تبدیل می‌کنند. در این حالت، حتی بیشتر کشورهای اسلامی هم الگوی رشد و پیشرفت و سبک زندگی را از همین کشورهای خوش آب و رنگ و میان تهی می گیرند.

———————————–

[۱] . محمد بن حسن حرّ عاملی، وسائل الشیعه، ج ۱۶، ص۲۴۶.

[۲]. معتبره سجستانی از امام باقر علیه السلام: «قال الله تبارک و تعالی: لأعذبنّ کل رعیه فی الاسلام دانت بولایه کل امام جائر لیس من الله، و ان کانت الرعیه فی اعمالها بره تقیه؛ و لأعفونّ عن کل رعیه فی الاسلام دانت بولایه کل امام عادل من الله، و ان کانت الرعیه فی انفسها ظالمه مسیئه» کلینی، محمد، اصول کافی، ج ۱، ص ۳۷۶.

[۳]. عبدالله بن أبی یعفور قال: «قلت لأبی عبدالله (ع): انی أخالط الناس فیکثر عجبی من أقوام لا یتولَّونکم و یتولَّون فلاناً و فلاناً؛، لهم أمانه و صدق و وفاء؛ و أقوام یتولَّونکم لیست لهم تلک الأمانه و لا الوفاء و لا الصدق؛ قال: فاستوی ابوعبدالله جالسا فأقبل علی کالغضبان ثم قال: لا دین لمن دان اللَّه بولایه امام جائر لیس من اللَّه؛ و لا عتب علی من دان اللَّه بولایه امام عادل من اللَّه؛ قلت: لا دین لأولئک و لا عتب علی هؤلاء؟ قال: نعم لا دین لأولئک و لا عتب علی هؤلاء! ثم قال الا تسمع لقول اللَّه عز و جل “اللَّهُ وَلِی الَّذِینَ آمَنُوا یخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَی النُّورِ” یعنی من ظلمات الذنوب إلی نور التوبه و المغفره، لولایتهم کلَّ امام عادل من اللَّه عز و جل؛ و قال: “وَ الَّذِینَ کفَرُوا أَوْلِیاؤُهُمُ الطَّاغُوتُ یخْرِجُونَهُمْ مِنَ النُّورِ إِلَی الظُّلُماتِ” إنما عنی بهذا أنهم کانوا علی نور الإسلام، فلمّا ان تولّوا کلّ إمام جائر لیس من اللَّه عزّ و جلّ، خرجوا بولایتهم من نور الإسلام إلی ظلمات الکفر؛ فأوجب اللَّه لهم النار مع الکفار؛ “فأولئک أصحاب النّار هم فیها خالدون». همان، ج ۱، ص۳۷۵. روایت «احسن الحال»: «وَ عَنِ الصَّفَّارِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ الْحُسَینِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَی عَنِ الْحَسَنِ بْنِ بَرَّهَ عَنْ إِسْمَاعِیلَ بْنِ عَبْدِ الْعَزِیزِ عَنْ أَبَانٍ عَنْ أَبِی بَصِیرٍ قُلْتُ لِأَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع مَا فَضْلُنَا عَلَی مَنْ خَالَفَنَا فَوَ اللَّهِ إِنِّی أَرَی الرَّجُلَ مِنْهُمْ أَرْخَی بَالًا وَ أَنْعَمَ عَیشاً وَ أَحْسَنَ حَالًا وَ أَطْمَعَ فِی الْجَنَّهِ قَالَ فَسَکتَ عَنِّی حَتَّی کنَّا بِالْأَبْطَحِ مِنْ مَکهَ وَ رَأَینَا النَّاسَ یضِجُّونَ إِلَی اللَّهِ قَالَ یا أَبَا مُحَمَّدٍ هَلْ تَسْمَعُ مَا أَسْمَعُ قُلْتُ أَسْمَعُ ضَجِیجَ النَّاسِ إِلَی اللَّهِ قَالَ مَا أَکثَرَ الضَّجِیجَ‏ وَ الْعَجِیجَ وَ أَقَلَّ الْحَجِیجَ وَ الَّذِی بَعَثَ بِالنُّبُوَّهِ مُحَمَّداً وَ عَجَّلَ بِرُوحِهِ إِلَی الْجَنَّهِ مَا یتَقَبَّلُ اللَّهُ إِلَّا مِنْک وَ مِنْ أَصْحَابِک خَاصَّهً قَالَ ثُمَّ مَسَحَ یدَهُ عَلَی وَجْهِی فَنَظَرْتُ فَإِذَا أَکثَرُ النَّاسِ خَنَازِیرُ وَ حَمِیرٌ وَ قِرَدَهٌ إِلَّا رَجُلٌ بَعْدَ رَجُلٍ»‏. قطب الدین راوندی، سعید بن هبه الله، الخرائج و الجرائح، مؤسسه امام مهدی، قم، ۱۴۰۹ ق، ج‏۲، ص۸۲۱.

[۴]. قرآن، ۲ (البقره): ۲۵۷.

[۵]. امام باقر (ع): الصَّلَاهُ عَمُودُ الدِّینِ مَثَلُهَا کمَثَلِ عَمُودِ الْفُسْطَاطِ إِذَا ثَبَتَ الْعَمُودُ یثْبُتُ الْأَوْتَادُ وَ الْأَطْنَابُ وَ إِذَا مَالَ الْعَمُودُ وَ انْکسَرَ لَمْ یثْبُتْ وَتِدٌ وَ لَا طُنُبٌ»‏. اگر عمود خیمه نباشد، میخ و طناب سوی ندهد. برقى، احمد بن محمد بن خالد، المحاسن، قم: دارا الکتب الاسلامیه، دوم، ۱۳۷۱ ق. ج‏۱، ص۴۴.

[۶]. «حَدَّثَنِی مُحَمَّدُ بْنُ عَلِی مَاجِیلَوَیهِ قَالَ حَدَّثَنِی عَلِی بْنُ إِبْرَاهِیمَ عَنْ أَبِیهِ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ مَیمُونٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ عَنْ أَبِیهِ ع عَنْ جَابِرٍ قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (ص): مَا بَینَ‏ الْکفْرِ وَ الْإِیمَانِ‏ إِلَّا تَرْک الصَّلَاهِ. ابن بابویه، محمد بن على، ثواب الأعمال و عقاب الأعمال، قم: دار الشریف الرضی للنشر، دوم، ۱۴۰۶ ق. ثواب الأعمال و عقاب الأعمال، النص، ص۲۳۱

[۷]. امام صادق (ع): «لَا تَنْظُرُوا إِلى‏ طُولِ‏ رُکوعِ‏ الرَّجُلِ وَ سُجُودِهِ؛ فَإِنَّ ذلِک شَی‏ءٌ اعْتَادَهُ، فَلَوْ تَرَکهُ اسْتَوْحَشَ لِذلِک، وَ لکنِ انْظُرُوا إِلى‏ صِدْقِ حَدِیثِهِ، وَ أَدَاءِ أَمَانَتِهِ».کافی،کلینی، قم: دارالحدیث، ج ۳، ص ۲۷۳.

[۸]. “لا ایمان لمن لا أمانه له و لا دین لمن لاعهد له» مستدرک وسائل الشیعه، ج ۱۶، ص ۹۶. به نقل از نرم افزار جامع الاحادیث.

[۹].اصول کافی، جلد ۱، ص ۳۷۵.

[۱۰]. بقره، ۲۵۷.

[۱۱]. مستدرک الوسائل، ج ۱۱، ص ۲۱۰.

[۱۲]. امام باقر علیه السلام: «قال الله تبارک و تعالى:لأعذبنّ کل رعیه فى الاسلام دانت بولایه کل امام جائر لیس من الله، و ان کانت الرعیه فى اعمالها بره تقیه؛ و لأعفونّ عن کل رعیه فى الاسلام دانت بولایه کل امام عادل من الله، و ان کانت الرعیه فى انفسها ظالمه مسیئه» اصول کافى، ج ۱، ص ۳۷۶. به نقل از نرم افزار جامع الاحادیث.

[۱۳]. امام صادق (ع): عقل چیزی است که با آن خدا پرستیده می‌شود و بهشت به دست می‌آید» کافی، ج ۱، ص ۱۱.

[۱۴]. ” و لا یزالُونَ یقاتِلُونَکمْ حَتَّى یرُدُّوکمْ عَنْ دینِکمْ إِنِ اسْتَطاعُوا» بقره، ۲۱۷.

[۱۵]. ” وَ إِذا رَأَیتَهُمْ تُعْجِبُک أَجْسامُهُم” منافقون، ۴.

همچنین ببینید

توحید ولایی؛ واجب سیاسی و التزام علمی به ولایت فقیه

توحید را بیشتر با «لا إله إلا الله» می‌شناسند؛ ولی علامه مصباح با پرداختن به …

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *